سرنوشت تلخ در انتظار عروسکهای محبوب +تصاویر
شاید همه ما که در کودکی پای بسیاری از قصهها میخوابیدیم، از سازندگان کارهای عروسکی این انتظار را داشتیم که حداقل یکی از این افسانههایمان را از تک بعدی به فضایی سه بعدی بیاورند تا جذابیتش دوچندان شود. اما نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه روز به روز از آمار این تولیدات هر چند معمولی نیز کم شد.
کد خبر :
608151
خبرگزاری فارس: یک تخته اسفنج فشرده دو متری، سیم مفتول، شلنگ کولر، پارچه مخملی، یک قوطی رنگ و کمی موی مصنوعی به همراه چند دکمه مشکی همه آن چیزی است که از کودکی ما را سرگرم کرده بود. بعد از ظهور تلویزیون و تاسیس شبکه نوپایی مثل شبکه دو سیما که اغلب برنامههایش پیرامون کودک و خردسال بود، مدتی کارتونهایی به یاد ماندنی از همین شبکه و شبکه یک پخش شد و مسئولین سیما در شرایطی که حس خلا ای در رابطه با برنامههای این رنج سنی کردند، به سرعت به سمت تولید آثار عروسکی گرایش پیدا کردند. از معروفترین این افراد باید به مرضیه برومند و ایرج طهماسب و حمید جبلی اشاره کرد که تا
الان نیز این روند را ادامه داده و در حیطه ساخت کارهای عروسکی حرف اول را میزنند. دهه شصت و هفتاد آنتن تلویزیون مملو از برنامهها و مجموعههای عروسکی بود. تا جایی که بسیاری از کودکان با فانتزی که این آثار برایشان آورده بود به شدت انس گرفته بودند. اما در برخی موارد دایره مخاطبان این عروسکها از کودک به نوجوان و جوان و حتی بزرگسال هم میرسید و گاهی شاهد پیگیری بزرگسالان نیز بودیم. ترانه تیتراژ و شعرهایی که در خلال برنامه خوانده میشد به ایجاد رابطه محکم کودک و سازندگان نیز کمک میکرد. اما در میان همه کارهای عروسکی که در این سالها ساخته شد، سرنوشت برخی از
آنها به نوعی کاملا مجهول باقی ماند و عاقبت به خیر نشدند. با فعالان این حرفه که صحبت میکنیم برخی عدم خلاقیت را در این موضوع دخیل میدانند و برخی اختلافهای بین گروهی را. بعضی غرور بیش از حد آنها را عاقبت به خیر نکرد و عدهای هم در رقابت نتوانستند موفق عمل کنند. اما شاید همه ما که در کودکی پای بسیاری از قصهها میخوابیدیم، از سازندگان کارهای عروسکی این انتظار را داشتیم که حداقل یکی از این افسانههایمان را از تک بعدی به فضایی سه بعدی بیاورند تا جذابیتش دوچندان شود. اما نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه روز به روز از آمار این تولیدات هر چند معمولی نیز کم شد.
مدرسه موشها و عروسکهایی انگشتی «مدرسه موشها» هنوز هم یکی از خاطر انگیزترین کارهای عروسکی است که بعد از محبوبیت در تلویزیون پا به سینما گذاشت. این در شرایطی بود که محبوبیت نسخه تلویزیونی این اثر بیشتر از سینمایی آن بود. وارد شدن به دنیای موشهایی بامزه که هر کدام یک ویژگی منحصر به فرد داشتند از نقاط قوت این سریال و فیلم سینمایی بود. همانطور که از تولید اولین نسخه این سریال که حدود 11 قسمت بود، گذشت، کم کم به تعداد عروسکها افزوده شد. در ابتدا کپل و عینکی و بعدها دم باریک، نارنجی، سرمایی، دم دراز، گوش دراز، خوشخواب و ... به عروسکهای این مجموعه
عروسکی اضافه شدند و همچنین گربهای به نام اسمش را نبر که شخصیت منفی این گروه بود و رویارویی موشها با او نکاتی آموزشی را برای کودکان رقم میزد. حمید جبلی، ایرج طهماسب و جمعی از بهترینهای سینما و تلویزیون در آن زمان گروه عروسک گردان و صداپیشههای این اثر را تشکیل داده بودند. موشهای سری اول عروسکهایی بسیار کوچک بودند که به راحتی در دست عروسک گردانهایشان جا میگرفتند و به اصطلاح عروسکهایی انگشتی بودند. اما رفته رفته که تعداد این عروسکها بیشتر شد، بر حجم و بزرگیشان نیز افزوده شد و به اندازه بزرگتر رسید.
لوکیشنهای این عروسکها عمدتا پشت تپههای یک روستا و یا پشت نیمکت بود و جلوههای ویژه بصری هنوز در آن زمان با تکنیک کروماکی یا همان پرده سبز آشنا نبود -که مثل سکانس فرار مشکی از دست اسمشو نبر در دامنه کوه در «شهر موشها 2»- ضمن اینکه عروسک در حال بازی کردن است، عروسکگردان را از عروسک حذف کند. اما دو سال پیش مرضیه برومند به تهیه کنندگی منیژه حکمت دست به تولید نسخه سینمایی «شهر موشها» زد و با وجود آمار فروش بالایی که داشت، نتوانست در بخش قصه به خوبی عمل کند و محبوبیت نسخه تلویزیونی را ادامه دهد.
هادی هدی و تیتراژی به یاد ماندنی یکی دیگر از برنامههای کودک و نوجوان که در سال 64 از شبکه دو سیما پخش شد، «هادی و هدی» بود. شخصیت اصلی این قصه، پسربچهای به نام هادی بود که به همراه خواهرش هدی داستانهایی را برای کودکان دهه شصتی به تصویر میکشیدند. هرچند عروسکهای این مجموعه تلویزیونی زیاد با کیفیت نبودند و اغلب بچهها آنها را از قاب سیاه و سفید تلویزیونهای قدیمی تماشا میکردند، اما در همان مدیوم خاطرههای خوبی را برای کودکان برجای گذاشتند تا جایی که کودکان دیروز با شنیدن نام هادی و هدی مصرع ابتدایی ترانه تیتراژ را با خود زمزمه میکنند: عروسکا!
عروسکا! کجایید؟ مادربزرگ! هادی! هدی! بیایید بیایید... پنج عروسک اصلی در این برنامه با تکنیک بونراکو (توسط عروسکگردانهای سیاهپوش در فضای سیاهی که پشت عروسکها قرار دارد) بازی داده میشدند. با اینکه در آن زمان تکنیک ساخت عروسک دستکشی و به اصطلاح فک زن در بین برنامههای عروسکی به کار میرفت، اما اردشیر کشاورز در تولید «هادی و هدی» عروسکهای پارچهای را استفاده کرده بود که فک زن نبودند و حتی دست عروسکگردان داخل بدنشان نمیرفت و فضای استودیوی برنامه را بیشتر شبیه به خیمه شب بازی و تئاترهای عروسکی کرده بود. اما با این حال با همان امکانات محدود، هادی و
هدی و خانوادهشان و همان آق بابا صاحب بقالی محله همه و همه برای کودکان آن زمان جذابیت داشت. خونه مادربزرگه؛ پیرزنی که ما به ازای بیرونی داشت در بین مجموعههای عروسکی، «خونه مادربزرگه» یکی از پرمخاطبترینهای آن زمان بود. مرضیه برومند کارگردان این اثر در یکی از گفتوگوهایش از خلق شخصیت مادربزرگه گفته بود و اینکه در همان روزهایی که پیشنهاد ساخت سریال کودکی را داشته به طور اتفاقی پیرزن مهربانی به نام ننه حلیمه را در شهر بندر انزلی میبیند و او را به عنوان شخصیت اصلی داستانش انتخاب میکند. از قضا ننه حلیمه در خانه کلی حیوان نگهداری میکرده که همانها به
مخمل، آقا حنایی و گل باقالی خانم، نوک سیاه و نوک طلا، نبات، هاپوکومار و حلزونِ قصه «خونه مادر بزرگه» تبدیل شدند. اگر اغراق نکنیم اغلب کودکان دهه شصتی به شوق دیدن «خونه مادر بزرگه» جمعهها از خواب بیدار میشدند و منتظر شروع شدن سریال محبوبشان با تیتراژی میشدند که همه عروسکها با هم یکصدا میخواندند: خونه مادر بزرگه هزار تا قصه داره، خونه مادربزرگه شادی و غصه داره...
برومند در همان سال 66 در ساخت عروسکهایش تکنیک عروسکهای نمایشی را ترجیح داده بود و با کمک طراح دکور از هر فضایی که میتوانست بهترین استفاده را کرده بود. برای مثال حیاط خانه، پشت ایوان، لب پنجره از بهترین لوکیشنهایی هستند که مناسب قرار گرفتن عروسکگردان بودند. «مخمل» همان گربه تنبل و خسته که همیشه به دنبال فرصتی برای خواب و یا استراحت بود، از همه حیوانهای «خونه مادربزرگه» معروفتر بود تا جایی که در آن سالها اگر میخواستند به فردی لقب تنبلی را بدهند او را با نام مخمل صدا میکردند. بعد از مخمل «گربههای آوازهخوان» و «پنگول» هر کدام به نوعی از کاراکتر
گربه استفاده کردند، اما همچنان مخمل در صدر محبوبیت قرار دارد. این مجموعه درست مقارن با زمان موشک باران مونتاژ میشد و افرادی که در گروه تدوین بودند فقط و فقط با عشق و علاقه به کودکان در آن بحبوهه پای میز تدوین مینشستند. قورباغه سبز؛ شیطنتهایی که همیشه ادامه داشت قورباغهای سبز رنگ با چشمهایی قُلمبه و دست و پایی کشیده که یک دوبنده سبز رنگ به تن داشت، گاهی روی زمین راه میرفت و خرابکاری و شیطنتهایی داشت و گاهی در بغل علیرضا توپچیان بود که با یکدست قورباغه را بازی میداد و در عین حال هم با این عروسک صحبت میکرد و خرابکاریهایش را رفع و رجوع میکرد.
«قورباغه سبز» پایه گذار سبکی جدید از عروسک گردانی در تلویزیون بود که عروسک از پشت میز به خیابان و صحبت با مردم رفته و گهگاهی نیز در خانه و کنار توپچیان دیده میشد. اما این مجموعه تلویزیونی در نیمههای راه و در سال 65 به دلیل تصادف و فوت ناگهانی توپچیان نیمه کاره رها شد.
سنجد؛ عروسکی با جمله معروف «برمیگردم!» پسربچه شیطان و بازیگوشی که با صدای ظریف نگار استخر عجین شده همان سنجدی بود که با جمله برمیگردم! به یکباره از مقابل دوربین غیب میشد و با دهانی گشاد که تا حلقش هم دیده میشد تعجب میکرد. خالق این عروسک بامزه محمد اعلمی بود و اوایل دهه 70 نگار استخر برای اولین بار عروسکگردان، صداپیشه و بازیگری مقابل یک عروسک را به عهده داشت و هر سه این کارها را به صورت همزمان انجام میداد. اما بعد از سری دوم و سوم بخش عروسکگردانی به فرد دیگری سپرده شد، محمد اعلمی، پیمان فاطمی و ... از افرادی بودند که سنجد را جان بخشیدند. حتی تا
همین دو سال پیش نیز سنجد در قالب برنامهای برای آموزش کودکان در استفاده از نیروی برق روی آنتن شبکه دو بود و با گروهی به نام نیبا هر روز مهمان بچهها بود. مدتی است که از سنجد خبری نیست و شاید دلیلش عدم حضور صداپیشه (نگار استخر) در ایران باشد.
گوش تا به تایی که فانتزی را وارد دنیای کودکان کرد «زی زی گولو » یا همان «تا به تا» کاراکتری فضایی و عجیب و غریبی بود که برای همه کودکان فانتزی جدیدی داشت و آنها را به دنیای عروسکی جدیدی دعوت میکرد. عروسکی صورتی رنگ با شکل و شمایلی ساده اما عجیب (گوش، دست و پای تا به تا) که معلوم نبود از کجا آمده و میخواهد به کجا برود. در اصل او آرزوی برآورده شده مادرخانومی با بازی لیلی رشیدی و آقای پدر (امیرحسین صدیق) بود که حسرت بچهدار شدن داشتند. زی زی گولو مرتب عاشق نام کاملش (زی زی گولو، آسی پاسی دراکوتا تا به تا) بود و در غیر اینصورت عصبانی میشد. این موجود صورتی رنگ
بسیاری از کارهای روزمره انسان را به شکل جادو و با فاصله زمانی بسیار کوتاه انجام میداد و به راحتی وسیلهها را ظاهر و یا غیب میکرد. زی زی گولو یکی از تنها عروسکهایی بود که به فراخور صحنه عروسکش کوچک و یا بزرگ میشد و عادل بزدوده طراح عروسک سه سایز برای تا به تای قصه مرضیه برومند (کارگردان) در نظر گرفته بود که در برخی سکانسها بتواند به راحتی عروسک را جای دهد و دچار محدودیت نشود. در سال 73 عروسک زی زی گولو تلفیقی از پارچه و اسفنج بود که طراحی سادهای داشت.
خاله قورباغه و آقا پسر عروسک قورباغه تنها عروسکی بود که در این سالها در چندین کاراکتر و چند مجموعه و فیلم از آن استفاده شد و هر کدام خصیصه بارزی برای خود داشتند. بعد از «قورباغه سبز» و در سال 66 فرشته طائرپور فیلم سینمایی «گلنار» را ساخت که خاله قورباغه یکی از دوستان نزدیک گلنار بود. بعد از آن طائرپور در سمت تهیه کننده با اضافه کردن دو عروسک قورباغه به این گروه، سریالی عروسکی ساخت. پسربچهای تپل به نام «بچه جون» شخصیت اصلی این سریال بود که برای درس خواندن به شهر رفته بود و مادرش مدام دلتنگ بود و سعی میکرد با پذیرایی از تعدادی مهمانهای در راه مانده جای
خالی پسرش را پر کند.
چرا؛ عروسکی که محو شد! معروف ترین عروسک دهه 80 سیما پسری پرسشگر به نام چرا بود. علامت سوالی آبی روی سر این عروسک باعث میشد هر کودکی از فاصله دور به سمت تلویزون کشانده شود و از آن جالبتر سوالهایش بود که مدام از خاله زیبا میپرسید. شعر معروفی هم داشت با این مصرع: چرا روزا نور خورشید میتابه؟ چرا شب تو آسمونا مهتابه؟ و ... اما مدت زیادی از محبوبیت این عروسک نگذشت که صداپیشه آن آزاده مویدی فر گروه را ترک کرد و مدتی عروسکگردان با صداپیشه دیگری عروسک را روی آنتن برد و بعد از مدتی به طور کل عروسک چرا از آنتن رسانه ملی حذف شد. اما بعد از قریب به 10 سال چرا با
صداپیشه اصلیاش به شبکه پنج برگشت، اما نتوانست مثل گذشته محبوب باشد.
پنگول، گربهای در راستای دو گربه قبلی سومین گربهای که بعد از مخمل و گربههای آوازه خوان به کارهای عروسکی راه پیدا کرد، پنگول بود. گربهای شیطون و پر هیاهو که در سالهای اولیه ظهورش مخاطبان بسیاری را در برنامه رنگین کمان پیدا کرد. شوخیهای گاه و بی گاه این گربه چست و چابک که کمتر بویی از تنبلی برده بود، برای چند سال، رنگین کمان را دیدنی کرد.
مجید دلبندم با دستانی دراز و زبانی عجیب و غریب عروسکی با شمایل آدم اما با دستهایی دراز که حتی تا فاصله یک کیلومتر آن طرفتر هم میرسید و میتوانست کارهایی که شاید از دست آدمهای عادی برنمیآید را به راحتی انجام دهد. این ویژگی او شاید وام گرفته از کارتون «گجت» بود و جمله معروف دستهای پرتوان برسید به داد این ناتوان. یوسف تیموری، زیبا بروفه، بهراد خرازی و مجید صالحی از بازیگران این مجموعه عروسکی بودند که در کنار مجید جان دلبندم که علاوه بر دستهای درازش، بسیاری از کلمات را به اشتباه تلفظ میکرد، بازی میکردند. مجید صالحی علاوه بر بازی در نقش خودش،
صداپیشه مجید دلبندم نیز بود.