پایگاه خبری تحلیلی مثلث: علیرضا ملائی پژوهشگر تاریخ در گفتوگویی به موضوع تقابل جریان های روشنفکری غربی و دینی و نقش فرح در دربار پهلوی پرداخت که شرح این گفتوگو را در ذیل مشاهده میکنید؛
بهعنوان سوال اول بفرمایید آیا فرح با اجرای برنامههای فرهنگی دقیقا به دنبال چه بود؟
پاسخ دادن به این سوال به سادگی امکانپذیر نیست. اسناد و مدارک زیادی از فعالیتهای پیدا و پنهان رژیم پهلوی در این زمینه در اختیار نداریم. اما مسلم این است که در اواسط دهه40 تا پایان حکومت پهلوی، شاهد فعالیتهای گسترده فرح به ویژه در حوزه نهادهای فرهنگی، هنری و پژوهشی مختلف هستیم؛ فرح بسیار تلاش میکرد این فعالیتها را حتی در سطح بینالمللی و در پیوند با نهادهای مهم و شناختهشده جهانی گسترش دهد. به همین خاطر میتوان گفت فرح پهلوی گرداننده بخش بسیار مهمی از برنامهریزیها و مدیریت فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و هنری حکومت پهلوی بود. علت این امر این است که این گونه فعالیتها از نظر شاه از اهمیت و جایگاه مهم و بسیار حساسی برخوردار بود و شاه آگاهانه این بخش از کارهای دربار را به شخص فرح واگذار کرد. فرح هم پیوندهایی با محافل علمی و دانشگاهی و چهرههایخوش نام و شخصیتهای شناخته شده آن روز کشور اعم از فعالان فرهنگی، هنری، پژوهشی و علمی برقرار کرد. فرح تلاش میکرد تا در راستای تمرکز امور کشور مدیریت اداره این حوزه از فعالیتهای حکومت پهلوی را کاملا در اختیار بگیرد. به نظر میرسد یک نوع تقسیم کار در سطح کلان
در درون نهاد قدرت صورت گرفته بود که به موجب آن تمام فعالیتها و فرآیندهای فرهنگی و هنری و آنچه بعدها پژوهش در حوزه علوم انسانی در ایران خوانده شد، یکسره از سوی شاه به شخص فرح واگذار شد. بنابراین با عنایت به اهمیت مقوله فرهنگ و حساسیت مسائل هنری و اجتماعی واگذاری و تصدی مدیریت این گونه محافل و مسائل به شخص فرح پهلوی علاوه بر نوعی تقسیم قدرت در سطح مدیریت کلان کشور، نشانگر جایگاه، نقش و رویکرد مدیریتی امور فرهنگی و هنری بود که شاه برای فرح در نظر گرفته بود.
شاه با واگذاری فعالیتهای علمی و فرهنگی به فرح به دنبال تقسیم قدرت خود بود؟
شاه هدایت و مدیریت بخشی از قدرت نرم خود را به فرح واگذار کرد نه اداره مستقیم امور سیاسی و اجرایی کشور را؛ بخشی از قدرت نرم که به حوزه فرهنگ، هنر و علوم انسانی و به ارتباطات داخلی و بینالمللی ایران مربوط میشد، در حوزه مدیریت فرح پهلوی قرار گرفت که البته اهمیت آن کمتر از مسائل سیاسی نبود. با سپردن این بخش از اختیارات حاکمیت به فرح، نقش فرح در حکومت به مراتب جدیتر و پررنگتر شد و به همان نسبت قدرت اثرگذاری وی را در حوزههای مهم سیاسی نیز به نوبه خود فراهم میکرد.
آیا شاه نظارتی هم بر فعالیتهای فرح داشت؟
بله؛ نظارت اصلی با شخص شاه بود و در تحلیل کلان همه امور و فرآیندهای جاری کشور با اراده او اداره میشد. شاه از طریق تشکیل هیات امنایتخصصی و مورداعتماد خود و همچنین از رهگذر انتخاب روسای نهادها و سازمانهای فرهنگی و هنری اداره امور آنها را به فرح میسپرد و فرح نیز با مشورت و رایزنی با شاه و به نیابت از او مدیریت میکرد. بنابراین، شاه همواره یک نظارت فائقهای بر فعالیتهای فرح داشت. باتوجه به روحیات دیکتاتورمآبانه شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332 قطعا فعالیتهای مهم نمیتوانست خارج از اراده شاه یا در تعارض با سیاستهای او باشد.
فرح نیز در کادرسازی بیکار نبوده و با همراه کردن همدانشگاهیان و دوستان و فامیلهای خود و از جمله با جمع کردن روشنفکران اطراف خودش به نوعی در حال قدرت گرفتن بود؛ آیا این تکرویهای فرح، شاه را اذیت نمیکرد؟
خیر؛ در دهه 40 و 50 ایران قدرتی باثبات در منطقه محسوب میشد. حکومت به لحاظ سیاسی به ویژه در عرصه بینالمللی یک قدرت مهم و بازیگر اصلی منطقهخلیج فارس محسوب میشد و از این نظر از توان قابل توجهی برخوردار بود. در حوزه نظامی و اقتصادی ایران قدرتی تعیینکننده در منطقه بود؛ اما این قدرت سخت در برخی از حوزههای به صورت جدی در حال فروپاشیدن بود؛ بهویژه در عرصههای فرهنگی و مذهبی. نحوه رویکرد و مواجهه حکومت با واقعیتهای اجتماعی، هویتی و فرهنگی ایران و شیفتگیاش به تمدن غرب در عرصه نوسازی از چالشهای جدی فراروی کشور بود که در حقیقت او را از بحرانهای عمیق داخلی غافل ساخت، به همین خاطر جامعه با یک خلاء بزرگ فرهنگی مواجه شد. در سایه غفلت شاه، جریانهای معارض و مخالف حکومت پهلوی عمده فعالیتهایشان را بر مباحث فرهنگی، مذهبی به ویژه هویت ایرانی و بازگشت به خویشتن متمرکز کردند و اگر دقت کنیم میبینیم که بیشتر مباحث مطرح شده در حسینیه ارشاد از سوی مرحوم دکتر شریعتی و دیگر نواندیشان آن دوره متوجه همین نوع مسائل بود. البته مبارزه با غرب و ضدیت با امپریالیسم، در جامعه ایران ریشههای نسبتا عمیقی داشت و از متن جنبش
مشروطه بهعنوان یک آرمان تعقیب میشد. بعدها در فضای دو قطبی پس از جنگ جهانی دوم توسط جریانهای چپگرا و ضدامپریالیسم و هم از سوی جریانهای نوگرا و بهویژه جریانهای نوگرای دینی مطرح میشد و اینها حکومت را با یک چالش مهم فرهنگی، هنری، مذهبی مواجه کرد. بنابراین در این فضا هم نیاز بود که نخبگان فکری و صاحبنظران مهم کشور که با مسائل علوم انسانی، علوم اجتماعی و هنری کشور در سطح کلان میاندیشیدند در درون کانونهایی گرد هم آیند و برای مقابله با این بحرانها چارهاندیشی کنند. فرح به عقیده من این نقش را فعالانه ایفا میکرد؛ یعنی حلقههایی درست کرد که در این حلقهها مجموعهای از صاحبنظرانغیر سیاسی اما اهل فکر در حوزههای مختلف علوم اجتماعی و علوم انسانی به همفکری و رایزنی پرداختند. این افراد عمدتا از صاحبان علم و تحلیل بودند یعنی هم از وجاهت علمی در محافل و نظام دانشگاهی آن زمان بهره داشتند و هم عمده آنها چهرههایشناخته شده بینالمللی بودند. این حلقهها تحت هدایت فرح سخت تلاش میکردند برای بحران بزرگ فرهنگی و معنوی و هویتی که کشور را سخت تهدید میکرد، چارهاندیشی کنند. این عملکرد فرح که در حقیقت نوعی شبکه
سازی نخبگانی برای خروج از بحران بود نه تنها باعث رنجش شاه نمیشده بلکه نقشآفرینی و جایگاه و ماموریت فرح را در مسیر مشروعیتسازی فرهنگی و هنری و تحکیم مبانی سلطنت نشان میداد تا شاه بتواند بر این چالشها فائق آید. بدین ترتیب میتوان گفت، فعالیتهای فرخ در راستای سیاستهای محمدرضا و تقویت او بود.
عملکرد فرح به این چالشها دامن نزد به نوعی؟
خیر؛ این چالش برمیگردد به فرآیند نوسازیهایی که در دوره پهلوی بهطور کلی اعم از دوره رضاشاه و بهویژه پس از 28 مرداد در ایران دنبال میشد. اگر به ماهیت و جهتگیری جریان اصلاحات کشور که توسط این پدر و پسر انجام شد نگاه کنید میبینید که آنها یک نوع نگاه گزینشی به تمدن غرب، ناسیونالیسم ایرانی، تاریخ ایران، اندیشمندان و شخصیتهای علمی و فرهنگی کشور داشتند. نتیجه منطقی این نوع نگاه، حذف یا نادیده انگاشتن بخش مهمی از هویت تاریخی و فرهنگی ایران و برجسته ساختن بخشهای دیگری از تاریخ و فرهنگ ایران بود که در مجموع هویت ایرانی را با بحران مواجه میکرد. مجموعه این اقدامها باعث میشد ایدهآلهای حکومت مقتدر و متمرکز پهلوی در مسائل مهم فرهنگی، هویتی، مذهبی و نیز در برخورد با نیروهای اجتماعی تاثیرگذار به حاشیه رانده شود. وقتی که نقش و اهمیت مسائل مهم نادیده گرفته شود و وقتی که فرآیند اصلاحاتِ اقتدارگرا و آمرانه از بالا صورت بگیرد، بدیهی است که بخش مهمی از عناصر هویتی، فرهنگی و مذهبی دچار چالش میشود و این چالشها نیز خودش را در اشکال مختلفی در صدسال گذشته نشان داد. اصلاحات رضاشاه و به تبع آن اصلاحاتی که
محمدرضاشاه در دهه 40 اجرا کردند با واکنشهایی مواجه شد که حاصل جمع آن واکنش به مدرنیته غربی بود؛ این عملکردها تبعات اجتماعی و فرهنگی مختلفی در جامعه ایران داشت. بنابراین این فرآیندها و عملکردهای حکومت پهلوی به شخص فرح برنمیگردد بلکه فرح به خواسته شاه میخواست بخشی از این بحران در حال شکلگیری را مدیریت کند. دقیقا این موضوع از میانههای دهه 40 و اوایل دهه 50 کاملا حس میشد. ماموریت فرح این بود که این بحرانها را که عمدتا جنبه فرهنگی، هویتی، مذهبی و اعتقادی داشتند بتواند کنترل کند. بنابراین نقشی که برای فرح تعریف شده بود این گونه بود و خود او در به وجود آوردن چنین وضعی نقش تعیینکننده نداشت. اما این بدان معنا نیست که عملکرد او اعتراض منتقدان و مخالفان حکومت را برنینگیخت. چنانکه میدانیم در پی گسترش انقلاب، انقلابیون به عملکرد او و نهادهای فرهنگی و هنری تحت مدیریت او اعتراض کردند.
در یک دستهبندی میتوان گفت که دو دسته افراد در کنار فرح بودند؛دستهای که فرح بر آنها حاکمیت کامل داشت و میتوانست بر آنها امر و نهی کند و دستهای دیگر که فرح کمتر بر آنها نفوذ داشت...
به نظرم با این صراحت و دقت نمیشود این تقسیمبندی را انجام داد. این گونه نبود که در حلقههای مدیریتی فرح عدهای فرمانبر و عدهای دیگر غیرفرمانبر بوده باشند. فکر میکنم مجموعه اینها گردهم آمده بودند تا برای چالشها و بحرانهای بهوجود آمده در حوزه فرهنگ، هنر و حتی آموزش و پژوهش کشور چارهاندیشی کنند. به نظر میآید که یک نوع موافقت اولیه بین این نخبگان بر سر اصل مساله یعنی ضرورت نجات حکومت پهلوی وجود داشت و همه نخبگان به اهمیت و ضرورت اینگونه فعالیتها و شکلدهی نهادها و چارهاندیشی برای برونرفت از بحرانهای فرهنگی و مذهبی که در جامعه آن روز اتفاق نظر داشتند. کار فرح این بود که امکانات را برای آنها فراهم کند و با پشتیبانیهای سیاسی و مالی و اقتصادی و در یک کلمه بسترسازی مناسب بتواند از توان فرهنگی، هنری و خلاقیتی این افراد در راستای سیاستهای حکومت بهرهبرداری کند.
نقش جریانهای نواندیش دینی در ایجاد این چالش چگونه بود و فرح در برخورد با آنها چه مشیای را دنبال کرد؟
مجموعه فعالیتهایی که فرح در دهههای 40 و 50 انجام میداد، دقیقا در تقابل با حرکت فرهنگی، اجتماعی و فکری بود که به شکل اعتراضی در کشور شکل گرفته بود و با سرعت و قوت در حال تغییر فضای فکری جامعه ایران و تغییر نگرش جوانان و دانشجویان به حکومت پهلوی و سیاستهای فرهنگی و هویتی آن در سراسر کشور بود. پایگاه اصلی این اعتراضها حسینیه ارشاد بود. تردیدی نیست که حسینیهارشاد نقش تعیینکنندهای در شکلدهی یا بازاندیشی هویت ایرانی و بهویژه با عنایت بیشتر به هویت واقعی فرهنگی ایرانی ایفا کرد. هر چه به سمت آغاز دهه 50 پیش میرویم، فضای فکری و فرهنگی جامعه ایران و بهویژه حال و هوای جوانان تغییر یافت و حکومت دقیقا از همین جا احساس خطر کرد. بحثهای بازگشت به خویشتن و هویت ایرانی، حکومت را با چالش بزرگی مواجه کرد. شخص شاه و فرح این خطر را حس کردند و برای تقابل با این بحران برنامهریزی میکردند. در پاسخ به پرسشی که شریعتی با عنوان بازگشت به خویشتنِ اسلامی ایرانی مطرح کرد حکومت شعار بازگشت به خویشتن ایران باستانی را در دستورکار قرار دادند. هویتی که باید براساس آموزههای فرهنگی توسط همین نهادها نشان داده شود و
منطبق با روح، هویت، تاریخ، فرهنگ و هنر این سرزمین، تعریف شود؛ بدیهی است که بخش مهمی از کارکردهای این نهادها باید در واکنش به این پرسشها و نیز پاسخهایی باشد که در محافل نواندیشی دینی مانند حسینیه ارشاد مطرح میشد؛ به همین خاطر فرح و شاه سعی میکردند از منظر دیگری به این پرسشها پاسخ بدهند و این نشانگر تقابل و منازعه دو گفتمان رقیب بود و موضوعی است که متاسفانه به درستی بررسی و تحلیل نشده است. این دو نهاد یعنی نهاد فرهنگی و حلقهای که فرح ایجاد کرد و نهاد فرهنگی برخاسته از حسینیه ارشاد که در این دوران بهشدت در تعارض بودند. اما در این منازعه نهایتا خط گفتمان فرهنگی حکومت پهلوی به رهبری فرح به حاشیه رانده شد و هویت جدیدی برای ایرانیان تعریف شد که در انقلاب اسلامی خودش را نمایان کرد.
به نظر میرسد فرح دیگر توان ایستادگی در برابر این جریان نواندیش را از دست داده بود؟
هرچند ایران در دهه 40 و 50 در حوزههای اقتصادی، نظامی و سیاسی در منطقه نقش مسلطی داشت و مناسبات دوستانهای با قدرتهای بزرگ بهویژه در زمان جنگ سرد برقرار کرد و در نهادهای بینالمللی نفوذ زیادی یافت، اما بهرغم این پیشرفتها شاه در یک حوزه امور داخلی کشور یعنی حوزههای اجتماعی و فرهنگی دچار ضعفهای جدی شد بنابراین محمدرضا نیاز به یک بازاندیشی جدی و سیاستگذاری مجدد براساس قدرت علوم انسانی داشت. فرح و شاه تلاش میکردند با استفاده از قدرت علوم انسانی و هنر پاسخ دلخواه خود را به این بحرانها بدهند. اما آنها با تغییر آرام و تدریجی و بدون خشونت فضای فکری و فرهنگی جامعه ایران مواجه شدند و در اواخر احساس کردند که فضا بهطور کلی از دست آنها خارج شده و کار به جایی رسیده بود که نهادهای مهمی مانند دانشگاهها نیز با هویتی که حکومت و فرح مدنظرشان بوده موافقت نداشتند. به این خاطر فرح با ایجاد نهادهای موازی و مکمل تلاش میکرد فضا را به نفع حکومت تغییر دهد. پس از آن نیز با سیاستگذاریهای جدیدتر سعی دربرون رفت از مشکل داشت اما زمان از دست رفته بود. این نهادهای موازی که از حلقههای تحت مدیریت فرح بودند قادر
نبودند بهرغم افزایش درآمدهای نفتی و نفوذ شاه در جهان و حتی در میان بلوک شرق، فضای از دست رفته را مجددا به سود خود تغییر دهند.
فرح قبل و بعد از نایب السلطنه شدن چه تفاوتهایی کرد؟
فرح قبل از اینکه نایب السلطنه شود، بیشتر در امور رفاهی و ساماندهی کارهای بشردوستانه فعال بود؛ اما بعد از نایبالسلطنه شدن، یک خط مشی کاملا مشخصی در مسیر فعالیتهایش پیدا کرد و با یک سیاست و اندیشه از پیش طراحی شده کار میکرد. به همین خاطر فرح موقعیتی منحصر به فرد بدست آورد و با پرداختن به فعالیتهای فرهنگی به دنبال کسب شوکت در دربار و تداوم قدرت شاه بود. اما فضا و شرایط در اواسط دهه 50 متفاوت شد و حکومت نیاز به رهیافتهای جدیدتری برای خروج از بحران مشروعیت داشت و برای این کار هیچ شخصی معتمدتر از خود فرح نبود و شاه این ماموریت را به فرح سپرد تا آب رفته را به جوی برگرداند!