روایتی از نقش «فرح دیبا» در حکومت محمد‌رضا پهلوی

فرح دیبا،دختری با ظاهری روشنفکری، تحصیلکرده پاریس همسر شاهی بود که بیش از همه اینها در نگاه نخست از او فرزند پسری می خواست.

کد خبر : 605269
پایگاه خبری تحلیلی مثلث: فرح دیبا،دختری با ظاهری روشنفکری، تحصیلکرده پاریس همسر شاهی بود که بیش از همه اینها در نگاه نخست از او فرزند پسری می خواست.

«ما خیلی زیاد حرف زدیم و خیلی طولانی. بهتر بود دهانمان را می‌بستیم... بعد از انقلاب ما از خودمان می‌پرسیدیم ما چه اشتباهی کردیم. خیلی چیز‌ها مطرح می‌شد، فشاری که از طریق اصلاحات اجتماعی و اقتصادی شاه بر کشور وارد می‌شد. در کشور جریانات مختلفی وجود داشتند: کمونیست‌ها و روحانیت. فشار غرب هم بر این افزوده می‌شد. فشار آمریکایی‌ها، بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها. آنها ما را در افزایش قیمت نفت مقصر می‌دانستند و اینکه شاه از اوپک پشتیبانی می‌کند. غرب به این دلیل گذاشت ایران سقوط کند. وقتی که من امروز انتقاد رسانه‌ها و سیاستمداران غربی علیه جمهوری اسلامی را می‌شنوم باید بگویم: طبعا ما بی‌خطا نبودیم، اما ما نیت خوبی داشتیم. همسر من می‌خواست اول ایران را به لحاظ اقتصادی توسعه بدهد تا بعد به آزادی سیاسی برسد. ما به زمان زیادی نیاز داشتیم و به اشتباه افتادیم. ما کور شده بودیم.» مصاحبه فرح با روزنامه دی ولت

فرح دیبا، آ‌ن‌طور که نام خانوادگی‌اش پیش از ازدواج با شاه است، نمونه مناسبی از محصول پروژه کشف حجاب ایرانی - رضاخانی است. او در خانواده

طبقه متوسطی زیست کرد که بیش از هر زمانی در سلسله مراتب جدید رضاخان در ایران مدرن شده، بازتعریف می‌شود. پدرش در ارتش نوین عصر پهلوی سرهنگ بود و خود ریشه در خانواده‌ای نیمه‌درباری قاجاری داشت و مادرش نیز جدی صوفی و دیپلمات داشت. یک خانواده طبقه متوسط که فرزندشان می‌تواند آن‌طور که فرح می‌گوید در کنار دریای مازندران بروند و در تهران بسکتبال بازی کند و در پاریس معماری بخواند. در آن زمان دختری همانند فرح هم کم بود؛ اینکه به خارجه برود و درس بخواند، نه پزشکی که معماری و هنر؛ از این رو فرح در زمانی که در نیمه سال‌های دهه سی ‌‌شمسی در اوج ‌بی‌ثباتی‌های سیاسی و اقتصادی بعد از کودتای 28 مرداد به شاه معرفی شد، گزینه خوبی برای شاهی که سعی می‌کرد از این شرایط بیرون بیاید، بود.
دو همسر سابق شاه؛ فوزیه دختر زاییده بود و به دلایل تفاوت‌های میان دربار ایران و مصر ایران را ترک گفته بود و شاه او را طلاق داد و ثریا، یعنی دومی‌ دختری نیمه خانزاده بود و نیمه آلمانی که هیچ‌گاه فرزندی نیاورد و شاه او را در اوج اندوه طلاق داد و در بحرانی برای ادامه سلطنت بعد از خود به‌دنبال زنی دیگر بود. فرح تحصیلکرده معماری و هنر وقتی کمتر از یک سال بعد از ازدواج با شاه پسری به دنیا آورد، دیگر آن زن برخاسته از طبقه متوسط نبود، بلکه مقامی ‌در حد مادر ولیعهد که در تاریخ ایران زمین مقامی ‌در سایه بوده است، گرفت.
مقامی‌که بعدها با بدعت تاج‌گذاری نایب‌السلطنگی در عین حیات شاه، دو‌چندان‌ شد. رفته رفته، فرح پهلوی از سایه شهربانوی هنردوست و فرهنگ‌پرور بیرون می‌آمد. او تیمی ‌از همراهان سابق که همانند او اندیشه‌های چپ کنفدراسیونی در پاریس داشتند را ‌روی کار آورد، لیلی امیر‌ارجمند دوست صمیمی‌فرح سازمان پرورش فکری کودکان را بنیان گذاشت و پسرخاله‌اش «رضا قطبی» چهره‌ای جنجالی اما در تمام این سال‌ها از سایه بیرون نیامده است و برخلاف دیگر کارگزاران رژیم که خاطرات خود را بیان کرده‌اند، سکوت کرده، سیاست فرهنگی رژیم را سامان دادند. موضوعی که از دید ساواک پنهان نماند و بارها گزارش‌های شرف عرض پرویز ثابتی درباره تیمی که فرح از آنها حمایت می‌کرد، به شاه ارسال شده است. اما در تمام این سال‌ها فرح کاور آنها بود. در خاطرات امیر اسدالله علم البته از ارجاعاتی که در مورد بحث‌های زن و شوهری شاه و فرح در مورد اداره کشور بود، می‌توان از تفاوت‌های این دو باخبر شد. علم می‌نویسد: «گزارش ملاقات دیروز با نخست‌وزیر [هویدا] را دادم و همچنین توصیه‌ای که به نخست‌وزیر کرده بودم، مبنی بر اینکه به ملکه پیشنهاد شرکت در جلسه بررسی برنامه پنجم در شیراز را نکند، چون نخست‌وزیر دقیقا می‌خواست این کار را بکند و از این توصیه من چندان خوشحال نشد. شاه گفت: غیر عادی است، اصلا به چه حقی در این امور دخالت می‌کند؟ جواب دادم، علتش را نمی‌دانم، ولی خوب آگاهم که نخست‌وزیر می‌کوشد دور و بر علیا حضرت [فرح] را با آدم‌های خودش محاصره کند. یکی از شواهدش هم انتخاب کریم پاشا بهادری به‌عنوان رئیس‌دفتر مخصوص ملکه است.»
فرح و هویدا هر دو فرانسه خوانده بودند و در این زمینه درک متقابل داشتند؛ جالب اینجاست که فرح بارها و حتی زمانی که شاه قصد برکناری هویدا را داشت، هواخواه او در‌می‌آمده است. بعد از نایب السلطنگی فرح، او رفته‌رفته در امور سیاسی نیز وارد می‌شد و فرامینی را در کنار بیش از 30 نهاد و بنیادی فرهنگی و اجتماعی که مستقیما زیر نظرش اداره می‌شد را مورد سیاست داخلی بیان می‌کرد.
بسیاری باتوجه به روحیاتی که فرح داشت او را کاتالیزور رژیم می‌دانستند. وی بارها برخی از روشنفکران چپ یا نویسندگانی که به زندان افتاده بودند را رهانیده بود؛ او خود داستانی جالب دارد که مورد طعنه پرویز ثابتی، معاون امنیت داخلی ساواک هم قرار گرفته بود. ثابتی می‌نویسد: «شهبانو مرا احضار کرد و گفت: شنیده‌ام شما در جلسات کمیسیون می‌گویید اول به طرفداران رژیم، آزادی بدهید بعد به مخالفین. کدام طرفدار رژیم آزادی ندارد؟ گفتم: خود من! آزادی بیان ندارم! پرسید: چطور؟ گفتم: تاکنون چندین‌بار برای بیان مطالبی [غیر‌علنی نه علنی] از طرف اعلیحضرت، مورد بازخواست قرار گرفته‌ام و افزودم من اطلاع دارم که شهبانو در دوره دبیرستان، عضو حزب پان‌ایرانیست بوده و آقای محسن پزشکپور، رهبر و سرور شما بوده است... (شهبانو، تایید کرد)... او اکنون نماینده مجلس و طرفدار رژیم است. حدود یک ماه پیش، در یک صبح خیلی زود، آقای هویدا نخست‌وزیر به من تلفن کرد و گفت: آقای پرویز خان! تو که این پزشکپور را برای نمایندگی ... حالا بیا و برو جواب ارباب را بده! گفتم: ارباب چه فرموده‌اند؟ گفت: فرموده‌اند از او سلب مصونیت شود! گفتم: چرا؟ گفت: از وزیر کشاورزی سوال کرده است که صورت اسامی ‌کسانی را که از بانک توسعه کشاورزی وام گرفته‌اند به مجلس ارائه کند. گفتم: مگر او صورتحساب‌های دربار، ساواک و ارتش را خواسته است؟ وکیل مجلس، حق ندارد چنین سوالی را از وزیر کشاورزی بکند؟ بعد به شهبانو گفتم: چرا از طرف شما به وزارت اطلاعات دستور داده می‌شود در روزنامه‌ها از نیک‌پی، شهردار تهران انتقاد نکنند.»
فرح در یک سال پایانی حکومت شاه، برای حفظ سلطنت یا ادامه شاهی پسرش، رضا، تلاش‌های بیشماری کرد. او و تیمش به شاه قبولاندند که در فضای سیاسی کارتر با نرمش در برابر مخالفان از اعتراضات بکاهد. او برای این کار پشتیبانی جناح‌هایی در آمریکا را نیز داشت؛ اما فرح به جای اینکه با مخالفان واقعی و انقلابیون بنشیند، با توده‌ای‌ها و چپ‌های سابق و برخی از ملیون وارد مذاکره شد. این در حالی بود که اساسا آنها در سامان دادن به مخالفت‌خوانی عمومی نقشی نداشتند و بیش از اندازه بزرگ شده بودند. اوج ابتکار این تیم، تضعیف شاه بود و سخنرانی معروف «من انقلاب شما را شنیدیم» دسته‌گل تاریخی این گروه است! فرح بدون درک درستی از انقلاب و اعتراضات عمومی راه به جایی برد که امروز در آن منزل دارد. وی در آشفته کردن سال‌های پایانی حکومت شاه نقش بسزایی داشت و گروهی که برای تعویق انقلاب یا سرکوب آن تشکیل داده بودند همانند خودش بیشتر کارهای نمایشی و ‌بی‌برنامه‌ای را سامان داده بودند.
او در سالهای دربه‌دری شاه همراهش بود اما نه اینکه غمخوارش باشد؛گزارش های بیشماری از مناقشات رفتاری میان شاه و فرح وجود دارد که نشان از رابطه پرتلاطم میان این دو دارد. وی اما در ظاهر هم که شده همراه شاه بود.فرح دیبا طبقه ای را وارد دربار کرد که همانند دیگر کارگزاران رژیم دلبسته شاه نبودند و همین موضوع در مواردی به افتراق و جدایی میان شاه و فرح منتهی می شد تا جایی که شاه با اینکه فرح رسما نایب‌السلطنه بود اما بیماری مهلک سرطان خود را زمانی با فرح در میان گذاشت که دیگر کار از کار گذشته و بیماری به مرحله ای رسیده بود که او در اوج ناتوانی جسمی و روحی بود. فرح از همین جا پروژه جانشینی موقت خود برای به سلطنت رسیدن فرزندش رضا که ولیعهد بود را کلید زد.
او را باید دلیل دیگری بر سقوط محمد رضا شاه پهلوی دانست؛کسی که هیچ‌گاه مردم کشورش را نشناخت.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: