يلدا پای صحبت آنها که مشغول کارند
سعيد صادقي، عكاس جنگ، در مرور خاطراتش به ياد ميآورد كه: «یلداي سال ٦٠ همزمان شد با عمليات فتح بستان. كسي در جبهه، يلدا نداشت. همه در فكر جنگ بودن.»
روزنامه اعتماد: سعيد صادقي، عكاس جنگ، در مرور خاطراتش به ياد ميآورد كه: «یلداي سال ٦٠ همزمان شد با عمليات فتح بستان. كسي در جبهه، يلدا نداشت. همه در فكر جنگ بودن.»
٣٥ سال قبل، مردان جنگ به عشق وطن از «يلدا» گذشتند. ديروز، امروز و فردا، در سرزمين پهناور ايران، مردان و زناني هستند كه يلدايشان در دغدغه پرگره خدمت و نان فراموش ميشود. مدير پرستاري بيمارستان اكبرآبادي، سال گذشته، يلدا را در بيمارستان گذراند. تنها و مثل باقي شبهاي شيفت.
«وقتي تمام ساعات شب رو به دليل شغلم تنها هستم، يلدا برام مفهومي نداره.» امسال نوبت كاري او نيست و از ديروز، براي دورهمي خانواده، ملزومات يلدا را آماده كرده. «شيفت ما ٢٤ ساعته است. از ٧ صبح امروز تا ٧ صبح فردا. براي كسي كه ٣٠ آذر شيفت باشه، يلدا تقريبا بيمعناست. به خصوص كه بخش بستري زنان، بخش شلوغيه. ما ٨ پرستار داريم. بچهها ميتونن از خوراكيهاي يلدا با خودشون بيارن و دو يا سه نفر، بتونن در زمان استراحتشون يلدايي هم داشته باشن. اما اينكه تمام نيروهاي بخش، يك جا و همزمان، كار رو تعطيل كنن و بنشينن به خوردن انار و برگزاري يلدا، نه. امكانش نيست.»
حس بديه؟ اينكه به خاطر كار نميتونين شب يلدا داشته باشين؟
«حس بدي نيست. ما به مردم خدمت ميكنيم. اگر اينطور نگاه كني، حس خوبي هم داره. شايد حتي همون شب، يك نوزاد متولد بشه و اسمش رو بگذارن يلدا.» افسرنگهبان يكي از كلانتريهاي جنوب تهران، موتورش را جلوي ايستگاه سيار كلانتري پارك ميكند. «كارتون چيه خانم؟» جوان ٢٤ ساله، ٦ سال است كه پاي سفره يلداي خانواده نبوده. «٤ ساله كه در خدمت نيروي انتظامي هستم. دو سال هم خدمت سربازي بودم. سال اول خدمت، آموزشي بود و مشهد بودم. شب يلدا دچار افت قند و فشار شدم. سال دوم هم، شب يلدا سر پست نگهباني بودم.» لوكسترين وسيله ايستگاه سيار كلانتري، يك تلويزيون است؛ يك تلويزيون با لامپ تصوير كه كنار اتاقك كوچك و خالي بازداشتيها گذاشتهاند. زني وارد كلانتري ميشود تا سرقت كيف پول و كارت ملياش را گزارش كند. از كارمندان معاونت اجتماعي نيروي انتظامي است. «ما هر سال مراسم يلدا رو برگزار ميكنيم. امسال هم منزل مادر شوهرم دعوت هستيم. اما توي خونه هم انار و هندوانه داريم كه بچهها يادشون باشه بايد به اين مراسم اهميت بدن. خودم هم كه دخترِ خونه بودم، به اندازه توان خودم وسايل يلدا رو تهيه و آماده ميكردم.» آينده سرباز وظيفه اين ايستگاه، تفاوتي با مافوقش ندارد. انگار حرفهاي مافوق، يك جور آموزش ضمن خدمت است براي اين جوان ١٩ساله. بيسيم كلانتري بيوقفه پيام ميفرستد.
نميتونين براي يلدا يا نوروز مرخصي بگيرين؟
« ما مامور نيروي انتظامي هستيم. وقتي مافوقت ميگه بايد، يعني بايد. الان هم كه آماده باش كامليم. وقتي آمادهباش ميدن، ديگه يلدا و عاشورا و سال تحويل نداري. ما حتي يك مسابقه فوتبال رو هم نميتونيم كامل دنبال كنيم. سال تحويل پارسال، لحظه تحويل سال، سر پرونده سرقت بودم.» بيسيم كلانتري پيام ميفرستد. - درگيري شديد توي خيابون رباطكريم و... - چشم، الان اعزام ميشم. از زماني كه افسر نگهبان وارد ايستگاه شد و پشت ميزش نشست و گزارش ثبت سرقت نوشت و چند جملهاي گفت، تا اعزام دوباره، كمتر از ١٥ دقيقه گذشت. راننده اتوبوس تندرو در مسير تجريش به راهآهن، يك ماه قبل هندوانه يلدا را خريده بود. «الان، هم گرونه، هم يخ زده است.» ساعت ٤ و ٢٠ دقيقه عصر سهشنبه، نوبت كارش تمام ميشد و ميرفت به سمت خانه. مهمانِ يلدا داشتند. « خواهرزادهها و برادرزادههام و برادرخانمم. من كه البته ٩ شب ميخوابم. بايد ٣ و نيم صبح بيدار شم. » محمود جواهري، ٣٠ سال براي شركت واحد اتوبوسراني تهران كار كرد اما حتي يك روز، حتي يك نوبت هم شبكار نبود. « نميتونستم توي تاريكي رانندگي كنم. نوبت صبح رو برداشتم. ٤ و نيم صبح تا ٤ و نيم عصر. اينطوري، زندگي آدم سر جاشه، هرچند خطرش بيشتره. ٤ صبح كه از خونه ميام معمولا زورگيرهاي سحرخيز احوالم رو ميپرسن. ديروز هم كيفم رو كشيدن و فلاسكم رو شكستن. الان خردههاي شكسته فلاسك توي كيفمه. بايد بري سراغ بچههاي نوبت عصر. اونا تا ١٢ شب كار ميكنن. اونا يلدا ندارن.»
اتوبوس محمود جواهري را رانندهاي تحويل ميگيرد كه هر روز با سرويس ساعت ١١ ظهر از جاده ساوه به ميدان راهآهن ميآيد براي شيفت كاري ١ بعد از ظهر تا ١١ و ٥٠ دقيقه شب. «٣٥ ساله كه يلدا خونه نبودم. ٥ سال راننده كاميون بودم و توي جاده، ٣٠ ساله كه راننده شركت واحدم و هميشه اضافه كاري كردم. من اصلا نميدونم خريد شب عيد چيه. ساعت ٩ و نيم شب، شيفت من تموم ميشه و ميتونم ماشين رو ببرم پاركينگ نازيآباد و برم خونه. اما اون موقع شب توي نازيآباد كسي جرات نميكنه براي جاده ساوه مسافر ببره و سرويس ما هم زودتر از ١٢ شب حركت نميكنه. دو ساعت و نيم كه اضافه كار كنم، اضافه كاري ميگيرم. ساعتي ٧ هزار تومن.»
براي ١٤ هزار تومن از يلدا با خانواده ميگذرين؟
« (سرش را با استيصال تكان ميدهد.) چاره ديگهاي دارم؟ الان براي پسرم رفتيم خواستگاري. جواب دادن و بايد حلقه ببريم. حداقل، يك تومن پول حلقه است. پسره، ٥ ساله توي يك شركت كامپيوتر كار ميكنه با ماهي يك تومن. حقوق من، روزي ٥٢ هزار تومنه (حدود يك ميليون و ٥٠٠ هزار تومان) من اضافهكاري نكنم مگه ميشه اين خرجا رو داد؟» درِ جلوي اتوبوس خراب است و باز نميشود. زنها به راننده غر ميزنند و زير لب ناسزا ميگويند.
«پريروز يك خانمي سوار اتوبوس شد. اين در خراب بود. شروع كرد به فحش دادن. گفت حقوق تو رو ما ميديم. اگه ما نباشيم تو از گرسنگي ميميري. اتوبوس رو خاموش كردم و پياده شدم و به مسافرا گفتم تا اينو پياده نكنين من حركت نميكنم.»
سال قبل، حقوق رانندهها سرِ وقت پرداخت نشد و دو روز قبل از يلدا، جيب راننده خالي بود. « خانمي سوار اتوبوس بود و ازم پرسيد براي يلدا چكار كردم؟ گفتم خانم، پول ندارم كه كاري كرده باشم. موقع پياده شدن، از كيفش يك تراول ٥٠ تومني درآورد و گفت يلدات مبارك.» راننده شبكار، بسيجي داوطلب با ٢٤ ماه سابقه جبهه، آخر دي ماه امسال بازنشسته ميشود. تا آخر دي ماه بايد هر روز ٦ بار مسير راهآهن تا تجريش را مسافر ببرد. هر نوبت، هر مسير (هر نيم راه تجريش تا راهآهن يا برعكس) يك ساعت و نيم طول ميكشد. رانندهها در فاصله هر دو نيم راه، ١٠ دقيقه فرصت استراحت دارند؛ كل ١٢ ساعت كار، ٦٠ دقيقه استراحت.
« خانمم و بچهها يلدا ميگيرن. انار خريدن و هندوانه، مثل بقيه. من ساعت ١ صبح ميرسم خونه. اون موقع هم كه ديگه نميشه چيزي خورد. فقط ميخوابم...»
ميتونين از خوراكيهاي يلدا با خودتون بيارين توي مسير رانندگي بخورين؟
- دلم نمياد. يك ليوان آب كه ميخوام بخورم، دور و برم رو نگاه ميكنم مبادا بچهاي، زن حاملهاي كنارم ايستاده باشه.
ارزش داره اين حقوق به اينكه يلدا كنار خانواده نباشين؟
- شايد هم ارزش نداشته باشه. اما... حداقل دستم رو به كسي دراز نيست. تكنسين اورژانس ١١٥ ميدان راه آهن، گوش سپرده بود به پيامهاي راديوي بيسيم. «اگه شماره پايگاه ما رو بگن بايد سريع اعزام بشيم.» تكنسين اورژانس، يلداي ٩٥ پيش خانواده است. بليت اتوبوس صبح سه شنبه به مقصد اصفهان را خريده و تا ظهر ميرسد ترمينال زاينده رود. پارسال، مامور پايگاه ميدان ميوه تربار بود. يلدا را هم در پايگاه گذراند. «٥ نفر بوديم. يك جعبه انار و نارنگي خريديم و ٣ كيلو موز. شيفت ما ٢٤ ساعته است. كل شيفت رو بايد بيدار باشيم. اون شب هم بيدار بوديم، اعزام هم نداشتيم و... خوش گذشت.» حقوق تكنسين اورژانس يك ميليون و ٧٠٠ هزار تومان است.
اين حقوق به از دست دادن يلدا و تحويل سال و تعطيلات ميارزه؟
تكنسين اورژانس؛ فارغالتحصيل كارشناسي ارشد معماري براي جواب دادن كمي فكر ميكند. « اين رقم، به بيكار نبودن ميارزه.» ضلع شمالي خيابان مولوي را گلهاي كوچك آتش چراغاني كرده. مردان گرسنه و سرمازده و بيرمق، دور شعله كم جان مقوا و تركههاي در حال خاموش شدن، جمع شدهاند و با تتمه اسكناسهاي ته جيب، خماري را با نشئگي معاوضه ميكنند.
چند ساله شب يلدا نداري؟
- ٨ ساله... . ١٣ سال... من ٢ سال... . من ٧ سال... .
چرا يلدا نميري خونه؟
- برم بگم چي؟ بگم پاك شده بودم دوباره مصرف كردم و داغون شدم؟... ... ما ديگه خونهاي نداريم. همه اين مدت كارتنخواب بوديم... ... . ديگه خانواده ما رو يادشون رفته. يادشون رفته كه ما هم يك روزي بوديم.
براي يلدا چيزي نميخرين؟ انار؟ هندوانه؟
- گرفتي ما رو؟ پول باشه كه ميديم بابت جنس. گرسنه ميمونيم اما يك كيك نميخريم كه مبادا پول مواد كم بياريم... انار به چه درد من ميخوره وقتي استخونم از آسفالت كف خيابون سردتره؟ ساعت ٩ شب، آتشنشانهاي يكي از ايستگاهها، ماشينهاي آتشنشاني را بيرون آوردهاند و مشغول شستن كف ايستگاهند. فرهاد، آتشنشان ٣١ ساله با ٧ سال سابقه، در آسايشگاه ايستگاه مشغول پختن غذا براي همكاران است و شب يلدا، ميرود خواستگاري و سال آينده داماد ميشود. «يلداي پارسال شيفت بودم. امسال نوبتم نيست اما سال آينده هم اگه شب يلدا، شيفتم باشه ميام ايستگاه. براي من كار در اولويته. همسرم هم اين رو پذيرفته. اونم از همون مردميه كه من بهشون خدمت ميكنم.» شيفت كاري آتشنشانها ٢٤ ساعت دو روز در ميان است. ٢٤ ساعتي كه يلدا و تحويل سال نميشناسد. «پارسال، سر تحويل سال، با دستگاه تنفسي مشغول خاموش كردن حريق بوديم. ما اينجا هستيم براي ثانيهها. اولويت، خدمت به مردمه.»
ميتونين توي ايستگاه مراسم يلدا داشته باشين؟
«ما اينجا با هم زندگي ميكنيم. ٢٤ ساعت شيفت در وظايف اداري و آموزش و مانور و نقشهخواني و تمرين جسماني تعريف شده. استراحت هم داريم اما در حالت آماده باش كه اگه اين زنگ به صدا در بياد، بايد كمتر از ٤٠ ثانيه آماده و كنار ماشينا باشيم. (زنگ را كه فشار ميدهد، صدايي شيپورمانند با اوج و فرود كركننده محوطه ايستگاه را پر ميكند.) رييس ايستگاه اين لطف را دارد كه براي موقعيتهاي خاص مرخصي بدهد. يلدا هم از اين موقعيتهاي خاص است. اين لطفهاي كوچك ميتواند زهر بيمهريهاي آدمهاي بيگانه با سختي شغل آتشنشانها را تعديل كند. « طبق قانون، شغل آتشنشان، سخت و زيانآوره اما آتشنشانهاي تهران مشمول اين قانون نيستن و بايد ٣٠ سال كار كنن. وقتي چند بار به اين تبعيض اعتراض كرديم، معترضان رو از ايستگاهها منتقل كردن.» حكم حقوق فرهاد ٣ ميليون تومان است. ٣ ميليون تومان براي ٢٤٠ ساعت كار ماهانه. «طبق قانون ما ٤٨ ساعت استراحت داريم اما اغلب بچهها در اين ٤٨ ساعت ميرن براي شغل دوم.» امروز، از بين اين همه ايراني، هيچ كسي شادتر از مصطفي و عباس سر سفره يلدا نمينشيند. مصطفي و عباس، دو روز قبل، يكسالگي پاكي از اعتيادشان را جشن گرفتند. يك سال پاكي، مصطفي بعد از ١٨ سال مصرف و عباس بعد از ١٥ سال مصرف. - من همه زندگيمو پاي اعتياد دادم. دوران اعتياد، ميدونستم امشب، يلداست. چطوري جشن ميگرفتم؟ بيشتر ميكشيدم. ميگفتم اينم يلداي ما... - وقتايي كه خونه بودم، بودم اما نبودم. اصلا يلدا اهميتي نداشت. خانواده و خونه مهم نبود. مهم فقط اين بود كه من چطوري مصرف كنم. ولي يادم مونده يلداهاي قبل از اعتيادم رو. همه بودن، همه خانواده، خونه شلوغ بود، پر مهمون بود، همه ميگفتن، ميخنديدن، وقتي مادرم مرد، من داشتم توي پاتوق مصرف ميكردم... مدير مركز بازتواني و حرفهآموزي «بهاران»؛ خانه موقت مصطفي و عباس و دهها مرد بيپناه مثل آنها، ميگويد كه براي يلدا كاري خواهند كرد، جشني خواهند گرفت،سازي و آوازي... . مردها، مصطفي و عباس اميدوارند كه يلداي ٩٦، كنار سفره خانواده باشند، پاك... پاكِ پاك...