مکران؛ وارث غفلت تاریخی و بیعدالتی فضایی
نداشتن نگاه راهبردی به دریاها و سواحل و غیاب نگاه فضایی به عدالت و نبود رویکرد آمایش سرزمین در برنامههای توسعه و وجود تنگناهای طبیعی و فرهنگی در سواحل مکران همگی دستبهدست هم دادهاند تا بهجای آنکه امروز مکران موتور و پیشران توسعهی ملی و کانون خلق ثروت و تحرک سیاسی-اجتماعی باشد، محرومترین منطقهی کشور به روایت شاخصهای توسعه است.
کد خبر :
597717
رویدادهای معماری: مکران نام سرزمینی است در جنوب شرق ایران و در کنارهی دریای عمان که در حال حاضر بهطور مشترک در دو استان سیستان و بلوچستان و هرمزگان قرار دارد. از سیریک تا پسابندر امتداد دارد و چابهار تنها بندر اقیانوسی ایران بزرگترین شهر آن محسوب میشود. چند سالی است که بهخصوص بعد از تأکیدات رهبری نظام توجه مسئولان ارشد کشور به این منطقه جلب شده و تاکنون درباره اهمیت و استعدادهای آن و ضرورت توسعه یافتنش سخنان بسیاری گفتهشده است؛ اما از آن زمان تاکنون تحول خاصی دراینباره شاهد نبودهایم. برای یافتن چرایی این عدم تحول علیرغم همهی شعارها باید نگاهی ریشهای و راهبردی به این موضوع داشته باشیم. کشور ما ایران باوجود برخورداری از ۵ هزار و ۷۸۹ کیلومتر خط ساحلی که ۴۹۰۰ کیلومتر آن در جنوب و ۸۸۹ کیلومتر آن در شمال کشور قرار دارد و دسترسی نزدیک و مستقیم به پرترددترین کریدورهای تجاری جهان که یکسوم تجارت دریایی جهان از طریق آنها انجام میشود، از داشتن سواحلی آباد و توسعهیافته محروم است. سواحل جنوب ایران بهخصوص سواحل مکران باوجود برخورداری از انواع استعدادها بهجای اینکه تبدیل به مناطق پیشران توسعه پایدار برای
کل سرزمین، منبع تولید ثروت، محل تمرکز جمعیت فعال و خلاق و کانون نوآوری و تجارت و ارتباط با جهان بشوند؛ محرومترین و توسعهنیافتهترین منطقه کشور است. مکران در حال حاضر جمعیتی حدود ۴۴۲هزار نفر دارد که بالاترین نرخ بیسوادی کشور (۳۲ درصد)، میزان شدید بیکاری و فقر و محرومیت وحشتناک چهرهی غالب آن را شکل میدهند. سنتهای خشک عشیرهای و قبیلهای که با تعصبات مذهبی ممزوج شده، همچون غل و زنجیرهایی، دستوپای ساحلنشینان را برای حرکت در مسیر توسعه همهجانبه بستهاند. در پاسخ به این سؤال که چرا مناطق ساحلی مکران علیرغم همهی استعدادها، توسعهنیافته و محروم ماندهاند و ما در سواحل جنوب شرقی کشورمان شاهد شکاف فضایی عمیقی با مرکز کشور هستیم دو پاسخ راهبردی میتوان داد. پاسخ اول این است که تمدن ایرانی، تمدن خشکی است. در طول تاریخ طولانی تمدن ایرانی باوجود دسترسی فلات ایران به آبهای آزاد جهان، توجه چندانی به دریا و اقیانوس نشده است. بهجز انطاکیه که در دورهی سلوکیان پایتخت ایران بود، سایر پایتختهای ایران همگی در دل خشکی واقعشده بودند. اما تمدن در غرب جهان، تقریباً از دورهی رنسانس ملتفت این محدودیت شد و دل به دریا
زد. کشتیهای بزرگ ساخت، اقیانوسها را پیمود، ارتش دریایی قوی ساخت و مسیرها و سرزمینهای تازه را برای تجارت و استعمار کشف کرد. همین دریایی شدن در کنار سایر عوامل پیشران تمدن، شد سکوی پرتاب تمدن غربی. در دورهی معاصر هم کشورهای عقبافتاده از قافلهی توسعه و پیشرفت، آن هنگام که سودای پیشرفت به سرشان زد، دریافتند که آنها هم باید از دریا آغاز کنند. اینچنین است که چین از شانگهای و گوانجو شروع میکند و هند از بمبئی و اعراب بادیهنشین جنوب خلیجفارس جبلعلی و دبی و دوحه میسازند. هماکنون دوسوم شهرهای بزرگ جهان در کنار سواحل قرار دارند و اکثر جمعیت جهان در فاصلهی دویست کیلومتری از سواحل ساکناند. اما تمدن ایرانی در طول تاریخ کهن خود همواره ماهیتی برّی داشته است و بهجز مقاطعی کوتاه و در ابعادی کوچک، هیچگاه روی به دریا نیاورده است. استفاده ما از دریا در طول تاریخ به صیادیهای سنتی ساحلنشینان که برای تهیه قوت غالبشان بوده و مقداری صید مروارید و رفتوآمدهای دریایی در مسیرهای کوتاه منطقهای محدود بوده است. هیچکدام از شهرهای بزرگ و مهم تمدن ایرانی در کنار سواحل نبودهاند. ری و طوس و سمرقند و بخارا و اصفهان و
شیراز و نیشابور و … همگی در خشکی محصور بودهاند. همهی اینها نشان از این دارند که حاکمان و مردمان این سرزمین هیچگاه آنطور که غربیان در رنسانس روی به دریا آوردند، به دریا نگاه نمیکردهاند. حتی در زمان صفویه و پادشاهی شاه اسماعیل، هنگامیکه پرتغالیها از راه دریا به مرزهای جنوبی ایران حمله کردند، متوجه تحول عظیمی که در جهان اتفاق افتاده نشدیم؛ بنابراین عجیب نیست که اهمیت مکران این گنج بیکران در طول تاریخ ناشناخته مانده باشد و گرد فراموشی و محرومیت بر رخسارش نشسته باشد. مکران وارث غفلتی تاریخی است. پاسخ دوم اما به تاریخ دور برنمیگردد. به آغاز زمزمههای ترقی و پیشرفت در ایران برمیگردد. به اولین تلاشها برای پوشیدن رخت تمدن نوین، به اکتشاف نفت و تشکیل دولت رضاخانی و به آغاز تجربه برنامهریزی ملی. عدالت فضایی، سازمندی فضا و آمایش سرزمین از همین دوران است که با همهی ضرورتهای عینیاش به باد فراموشی سپرده میشود و فضای سرزمینی ایران به دست توسعهای بی اصول میافتد که سکانداران حقیقی آن بورژوازی فرومایه مستغلات و طبقات متصل به قدرت بودند و بهرهمندان از چنین توسعهای نیز البته خود اینان بودند نه تودههای
مردم. فروش نفت به حکومت مرکزی قدرتی داده بود که دیگر نیاز به پهنهی سرزمین و همهی اقوام و مردمان برای ادارهی مملکت نبود. درآمد نفتی، نظام معیشتی که به شکل طبیعی در سراسر سرزمین پراکنده بود و رابطهی شهر و روستا و مرکز و پیرامون را به شکلی ارگانیک برقرار میساخت، به هم زد. شهرهای رانتی ایجاد شد که نه به خاطر شایستگیهای تولیدی و ارزشافزودهی صنعتی و دانشی بلکه صرفاً به خاطر هزینههای ناشی از فروش نفت به مراکز قوی جذب جمعیت و امکانات بدل شدند. ارتباط دوسویه شهر و روستا به هم خورد، اصلاحات ارضی مزید بر علت شد و سیل مهاجرت به راه افتاد. آنچه بر جا ماند فضایی معوج و بیقواره و ناساز از سرزمین ایران بود. گوی سنگین تهران آنچنان در تور فضایی ایران فرورفته بود که چون سیاهچالهای فضایی همهچیز را به سمت خود میکشید و البته هیچ سیری نداشت و ندارد. همهی این نابسامانیهای فضایی که ناشی از نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بود و بعد در یک چرخهی معیوب خود این فضا، بر نابسامانیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میافزود، در لسان نظریهپردازان جریان غالب توسعه تحت عناوینی مانند نظریه قطب رشد و … توجیه میشد و
بهبود وضع فضاهای محروم و فقیر را به آیندهای نامعلوم حواله میکرد؛ یعنی زمانی که سرریز توسعه از قطبها روزی به حاشیهها چکه خواهد کرد؛ اما نهتنها تا امروز آن سرریز هیچگاه نصیب حاشیهنشینان کانونهای توسعه نشده است بلکه درواقع روزبهروز بر فاصلهها افزوده هم شده است. با این توضیح باید داستان محرومیت و عقبافتادگی مکران را خرده روایتی دانست از ابر روایت توسعهی ناموزون ایران و نبود آمایش سرزمین در کشور و بیعدالتی فضایی. حاشیهنشینی در کنار شهرهای بزرگ، روستاهای خالی از سکنه، تخریب محیطزیست، انفجار جمعیت در کلانشهرها و وجود فاصلهی همیشگی بین زیرساختها و امکانات با نیاز روزافزون در کلانشهرها، پیدایش معضلات امنیتی در جنوب شرق و غرب کشور و بحران کمبود آب، دیگر نتایج نبود آمایش سرزمین و عدالت فضایی در ایران است. نتیجهگیری نداشتن نگاه راهبردی به دریاها و سواحل و غیاب نگاه فضایی به عدالت و نبود رویکرد آمایش سرزمین در برنامههای توسعه و وجود تنگناهای طبیعی و فرهنگی در سواحل مکران همگی دستبهدست هم دادهاند تا بهجای آنکه امروز مکران موتور و پیشران توسعهی ملی و کانون خلق ثروت و تحرک سیاسی-اجتماعی باشد،
محرومترین منطقهی کشور به روایت شاخصهای توسعه است. نویسنده عمیقاً معتقد است راه برونرفت از این وضعیت، جز از طریق معکوس کردن فرآیندهایی که منجر به این ساختار شدهاند نیست. هرگونه اقدام موضوعی و موضعی مانند احداث پتروشیمی، خودروسازی، احداث شهر جدید و سایر اقدامات پروژهای که فاقد نگاه راهبردی و کلان و آسیبشناسی جدی نظام سیاسی- اقتصادی باشد، بیش از آنکه راه توسعه باشد، بیراههی بازتولید همان فرآیندهای بیمار گذشته است. اقدامات و برنامههای اخیر دولت در خصوص مکران هم گرچه در ابتدا دلگرمکننده به نظر میرسید، اما باگذشت زمان معلوم شد نداشتن نظریهی روشن در خصوص توسعه و نبود شفافیت و سلامت فرآیندی در برنامهریزی و اجرای اقدامات توسعهای دولت مرکزی، این بار هم گرچه ممکن است موجب تغییرات ظاهری چهرهی منطقه شود، اما قطعاً به توسعهای پایدار و نهادی و درونزا منتهی نخواهد شد.