ای وای دوباره اکرم خانم پیدا شد!/ «ماه و پلنگ» واقعا دستپخت شوراهای سیماست؟
فکر کن وکیلی ماشین چندده میلیونی میراند اما گیر سه میلیون پول است و نزول میگیرد. دریغ از ذرهای منطق که ما توی این روایت ببینیم. امیدوارم از این پس روندش تغییر کند تا کمتر مایه خنده شوند.
سرویس فرهنگی فردا؛ محسن غلامی(قلعهسیدی): نوشتن درباره برخی چیزها انگیزه میخواهد؛ زمانی از سر شیفتگی و چه میدانم علاقه است و یک وقتی از سر لج یا شاید مخالفت با سوژه. نقد کردن پس باید دلیل داشته باشد؛ مثلا اینکه خسته از کار و درس و غیره جلوی تلویزیون لم داده باشی، آنوقت سریالی جلوی رویت پخش شود که ببخشید، به درد جرز لای دیوار هم نمیخورد!
حالا جرز دیوار نه؛ اما خب آنتن تلویزیون و این تولیدات الکی؟ بیتعارف بعید میدانم کسی دل خوشی از سریال «ماه و پلنگ» داشته باشد. اتفاقا اینجور سریالهاست که جان میدهد درباره اش بنویسی؛ حالا چرا؟ تا بلکه بفهمند هرچیزی را به اسم تولید تلویزیونی به خورد مردم ندهند. ما هم با شوخی و کنایه چیزهایی مینویسیم. بخوانید و قضاوت کنید.
«ماه و پلنگ» انصافا بدنوشت و بدساخت است؛ بالاخره سریال تعریف خودش را دارد. مجموعه احمد امینی شلکن و سفتکن، فقط عدهای را سوار داستان عاشقانه یا تراژدی یا پلیسی یا خانوادگی یا ... (اگر توانستید برایش اسمی پیدا کنید)، خودش میکند تا صرفا تایم را جلو ببرد. آخر همه چیز اینقدر بینمک و بیخودی؟!
شما 14 یا 15 همین مجموعه را مروری بکنید؛ بچهپولداری به یکی میزند، درمیرود، بابا ناجی میشود، کش پیدا میکند، همه چی و همه کس، یادشان میرود، کنار گذاشته میشوند تا اینکه مجنون قصه(آقای وکیل سریال) یکباره عاشق میشود، تلمباری از گل را دم دفتر لیلی(خانم وکیل قصه) میفرستد و میفرستد و... یکی نیست بگوید نکن. این چه نوع فیلمنامهایست واقعا؟ چه وضع کارگردانیست؟ لااقل اعتباری اگر دارید دیگر خرابش نکنید.
فکر میکنم نویسنده محترم با این شخصیتهای فانتزی، هوس عشقبازی به سرش زده که قصه مثلا جدی قسمتهای اول «ماه و پلنگ» را با چه سکانسهای آبکی -عین همان دعوای رفقای آرش کشتهشده بر سر گرفتن یا نگرفتن رشوه- این جور با دختر و پسربازی به فنا میدهند.
یا مثلا نگاه کنید به کلمات قلمبه سلمبهای که از دهن مثلا وکلای سریال درمیآید. این دیگر نور علی نور است؛ بیآنکه خودشان حواسشان باشد که چه میگویند. چقدر بد و مبتدی دم از دادرسی قضایی میزنند.
ای وای دوباره اکرم خانم پیدا شد
خدابیامرزد سبک و سیاق فیلمسازی چنددهه قبل را که فیلمسازان ما همچنان دست از سرش برنمیدارند. شما ببینید تا فیلمساز از داستانگویی و پازلچینی ماجرا عاجز میماند، دست به دامن چه چیزهایی که نمیشود مثل پرش زمانی. «ماه و پلنگ» اینجا هم ولکنِ این شگردهای عتیقه نیست. «خواستگاری و بله و ماهعسل آفریقا و بعد هم که بچه و اینها» تا اینکه با عبارت -«پنج سال بعد»- پرت شویم به روی دیگر قصه.
وارد نیمه دوم که میشویم ماجرا میرود به امان خدا؛ اینجور که بویش میآید انگار قرار است سریالی دیگر را در ادامه ببینیم. قصه آدمها و شخصیتپردازیها کنفیکون میشود. پیداست که کارکترهای قبلی رفتند دنبال نخودسیاه. جدیدترها نیز که یکی نزولخور است و دیگری همچنان عُقده شوهرنداشتهاش را دارد. فلان زن سریال همان ملکاخانم را میگویم با شخصیتپردازی بامزهاش نیز، لابد میشود قهرمان نهایی. بدترین دیالوگهای ممکن را توی دهان بازیگران این مجموعه میبینم.
فکر کن وکیلی ماشین چندده میلیونی میراند اما گیر سه میلیون پول است و نزول میگیرد. دریغ از ذرهای منطق که ما توی این روایت ببینیم. امیدوارم از این پس روندش تغییر کند تا کمتر مایه خنده شوند. وگرنه «ماه و پلنگ» که از قتل به عشق رسید، چه دیدی شاید دست به خلق چیزهایی زد که در عالم فیلمسازی و نویسندگی بدیع باشد!
چقدر هم بد بازی میکنند خصوصا ویدا جوان و کارکتری که برایش طراحی کردهاند؛ عجب نقشی. کاش نمیگفتند که "مخاطب باید منتظر ادامه بماند، نقشمان خیلی خاص است یا سراسر جذابیم و پر از اتفاقات غیرمنتظره". نکند ما اشتباهی سریال دیگری را نگاه میکنیم و خبر نداریم؟ این وسط خیلی الکی برای تغییر ذائقه، کارکتر حمید معتادشده و بازیاش(در لوکیشن قبرستان) را در ذهنتان تصور کنید؛ نخندید لطفا!
یادم هست قبل از اینکه این مجموعه روی آنتن برود، مدام تیزر پخش میکردند و صحبتهای بازیگرانش را میشنیدیم که منتظرمان باشید با مجموعهای آنچنانی. بله! چه مجموعهای شده؛ فیلمنامه از این بیریختتر مگر میشود نوشت؟ چرا اینقدر سکانس بیخود و اضافی؟ رگه طنزی که برخی کارکترها دارند این وسط دیگر چیست.
البته خب وقتی "اکرم خانم" بشود گرهبازکن و حلقه وصل کارکترها، دیگر چه توقعی میشود داشت. چه باحال است اکرمخانمی که خدمتکار همه خانههاست. عین خالهبازی میماند. به بریز و بپاشهای آنچنانی و اربابرعیتیهایی که داخل قصه هست، میشود خندید. فکر میکنم فیلمساز زیادی فیلمخارجی میبیند.
قسمتهای «ماه و پلنگ» جوری ساخته شدند که دوستان انگار قرعه انداختهاند تا در هر قسمت چند بازیگر بیایند جلوی دوربین و بعد نیز بروند پی زندگی خودشان. دریغ از اینکه این وسط چه میخواهند. کلهم نیز ماجرای تصادف و اینها که بدنه اصلی ماجرا بود، فراموش شد. بیچاره داریوش ارجمند، به چه امیدی بازی در «ماه و پلنگ» را قبول کرد؟ و بیچاره شیخ صنعان و مابقی اسطورهها.
فقط یک لحظه سکانسی را بیاد بیاورید که «چاقو بدست بالای سر پسرش ایستاده بود تا به گردن او بگذارد» چه شود واقعا. لابد تمثال داستان ابراهیم است و اسماعیل؟ نگویند آری که چهارشاخ میمانیم. از این جور سکانسهای یخ زیادند تا بخواهی.
پس این همه شورا در تلویزیون چه میکنند؟
نقد محتوا نمیکنم ولی مطمئنم مردم از دست این جور روایتکردنهای گلدرشت خسته شدهاند. اینکه خیلی رک توی چشم مخاطب بکنیم که "این بد است و این خوب" که نشد فیلمنامه. ادعا، آموزه و هر حرفی که باید بزند را پشت مشتی خروار شعار و نماهای بیربط، قایم کرده که چه؟ هی حالا بنشین و بالای منبر برو، نکند فکر میکنید که اینطور اثر دارد؟
باید به اینها گفت که حرف قشنگ را باید توی لفافه زد، توی قاب قشنگ نمایش داد، توی قصه بزکشده گفت و هزار باید دیگر. بیخیال این جنگولکهای عشقی بشوید خواهشا. خدا خیرت بدهد که نیتت کار اخلاقی ساختن است اما اینجوری؟ چقدر شّل و وِل. جاهایی از ماجرا طوری ساخته و پرداخته شده که مخاطب از شرمندگی هم که شده دلش میخواهد کانال تلویزیون را عوض کند.
اینکه میگویند فیلمنامههای ما بدند اتفاقا دروغ است؛ چون به نظرم نه فقط بد بلکه افتضاحاند. لااقل دلت میخواهد سبک و سیاق برخی کارگردانان دیگر را دنبال کنی، بفهم چه مینویسی و چطور میسازی. جدا روی تقلید و اقتباس را هم کم میکنند برخی دوستان فیلمساز.
حالا ما که چندخطی با لبخند و شوخطبعی نوشتیم و گیر هم دادیم؛ اما دمتان گرم خیلی باحالید چون هرچه مردم کوچه بازار گیر میدهند که چقدر کیفیت کار پایین است اما بیخیال قضیه نیستید. پای اثرتان میایستید و بهش ایمان دارید. خب بالاخره باید آثاری تولید شوند تا بتوانیم در نوشتن و حرف زدن، مرز فیلم یا سریال خوب و بد را بهتر تشخیص بدهیم.
البته تلویزیون محل این نقدها نمیگذارد. اصلا حواسش نیست. این همه شورای فیلمنامه و نظارت یا آدمهایی به اسم ناظر کیفی و غیره در سیما چه میکنند؟ اینها کارشناس هستند؟ با این خروجیها بعید میدانم. احتمالا برای سیما مهم نیست مردم چه دوست دارند، منتقدجماعت چه میگوید. این را ولی خیلی خوب میدانیم که حرفگوش کن نیست.
امید که بد نیست؛ خدا را چه دیدی شاید ماه و پلنگ ما لااقل در چند قسمت حالش خوب شود و کمتر هذیان بگوید. منتظریم همچنان بلکه به قول معروف فرجی بشود.