گزارش تکان دهنده از فروش کودکان؛ از ۱۰۰ هزار تا ۱۰ میلیون تومان!/ تو جان منی، جان من چند؟!

آنهایی که سالم هستند، گزینه خوبی برای فروش به نظر می رسند. قیمت ها هم با توجه به سن، جنسیت، سلامت و... متغیر است. از صدهزار تومان تا چند میلیون تومان!

کد خبر : 596420
سرویس اجتماعی فردا؛ میلاد حسینی: اسمشان کودکان لب خط است ولی به آخر خط رسیده اند. در چهارماهگی برای اینکه صدایشان باعث مزاحمت پدر و مادرهای فقیر و معتادشان نشود، متادون به خوردشان می دهند، کنارشان مواد می کشند و کتکشان می زنند. سی، چهل نفری در یک خانه که فقط اسمش خانه است نگهداری که نه، زندانی می شوند و صبح ها مثل یک برده در اختیار متکدیان قرار می گیرند و شب دوباره به همان خانه که بیشتر برای آنها شبیه جهنم است باز می گردند. پدر و مادر کلمه کاملا نامناسبی برای آن جلادهایی است که این بچه ها را در این دخمه ها نگه می دارند، بهتر است بگوییم صاحبان این کودکان آنقدر آنها را می دوشند تا بالاخره یک مشتری پیدا شود و این کودکان را بخرد. بعضی هایشان مریض هستند، بعضی هایشان به ویروس اچ.آی.وی مبتلا هستند و بعضی هایشان با سن کمشان اعتیاد پیدا کرده اند و آنهایی که سالم هستند، گزینه خوبی برای فروش به نظر می رسند. قیمت ها هم با توجه به سن و جنسیت و سلامت و... متغیر است. از صدهزار تومان تا چند میلیون تومان!
چند کیلومتر آن طرفتر عده ای در حسرت داشتن یک کودک می سوزند و کودک رویاهایشان در فاصله خیلی نزدیک فقط اسم زنده بودن را به یدک می کشد. کودکی که قیمتش گاهی برابر با هزینه مصرف یک ماه یا حتی چند روز موادی است که مادرش دود می کند و به هوا می رود!
همه پدر و مادرها معتاد نیستند
فاطمه دانشور، رئیس کمیته اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران، درباره اهمیت این مسئله و پیگیری دستگاه های اجرایی در این زمینه می گوید: در حال حاضر شاهد هستیم که تمام دستگاه های اجرایی به صورت تخصصی به موضوع خرید و فروش کودک و نوزاد ورود پیدا کرده اند. پدیده خرید و فروش نوازد و کودک حتی در شهرهای کوچک نیز در حال انجام است و حتی مشاهده می شود والدینی که معتاد نیز نیستند برای فروش کودکان خود اقدام می کنند. متاسفانه گزارش های متعددی در این رابطه به دستگاه های حمایتی می رسد و می طلبد اقدامات اساسی برای جلوگیری از آن در دستور کار قرار گیرد.
سختگیری بهزیستی، یکی از مشکلات اصلی
دانشور به وظایف سازمان بهزیستی کشور در بخش اجتماعی اشاره می کند: سازمان بهزیستی به عنوان یک سازمان حمایتی وظایفی را برعهده دارد و باید به این وظایف به درستی عمل کند.وی ادامه داد: یکی از وظایف سازمان بهزیستی کشور، واگذاری کودکان و نوزادان به خانواد های واجد شرایط است و در صورتی که اقداماتی به منظور تسهیل این روند در دستور کار قرار گیرد کودکان می توانند پس از طی مراحل قانونی به خانواده ها واگذار شوند. به ازای هر یک کودک حاضر در مراکز سازمان بهزیستی 6 الی 7 خانواده متقاضی فرزند خواندگی وجود دارد و این نشان دهنده آن است که خانواده ها آمادگی دارند که از طریق مراجع قانونی نسبت به قبول کودکان بی سرپرست اقدام کنند.
کودکان از 100هزار تا 10 میلیون تومان

حبیب الله مسعودی فرید، قائم مقام سازمان بهزیستی کشور، از آمار خرید و فروش کودکان و دلایل سختگیری بهزیستی برای تحویل کودکان به خانواده های متقاضی می گوید: بحث خرید و فروش کودکان جرم محسوب می شود و درباره جرائم هم قاعدتا قوه قضائیه باید آمار بدهد، مثلا درباره وقوع ضرب و شتم، عده ای به بیمارستانها می روند تا روند درمان را ادامه دهند، اما عده ای هم نمی روند. آمار آنهایی را که به بیمارستان مراجعه می کنند وزارت بهداشت دارد، اما نمی تواند کل آمار ضرب و جرح را بدهد. ما هم آمار مراجعه به خودمان را داریم، اما کل آماری که به بیمارستان مراجعه می شود و کل آمار خرید و فروش در خفای کودکان را اصلا نداریم. از برخی منابع باخبر هستیم که این افراد کودکان خود را از صدهزار تا 10 میلیون تومان به فروش می رسانند اما هیچ آمار دقیقی از تعداد خرید و فروشهای این افراد نداریم.

برای سختگیری دلایل خودمان را داریم
قائم مقام سازمان بهزیستی، در مورد این مسئله که اگر بهزیستی نوزادان و کودکان را راحت تر به خانواده ها واگذار کند دیگر شاهد این حوادث تلخ نخواهیم بود، می گوید: این که می گویند برای هر کودک شش، هفت خانواده متقاضی هستند به طور کامل صحیح نیست. ما الآن بچه های بالای پنج سال بسیار داریم که هیچکس حاضر نیست آنها را قبول کند، در حالی که کودکانی بسیار سالم، مودب و البته تنها هستند. سختگیری هم تنها مربوط به کشور ما نیست. مثلا در امریکا قوانین فرزندخواندگی به قدری سختگیرانه است که حد ندارد و مددکار تمامی مسائل این خانواده را زیر و رو می کند. زمانی که ما با این همه سختگیری مواردی داریم که خانواده فرزندی را برده و بعد از دو سال پس آورده است، اگر سختگیری نکنیم چه می شود؟ این مسئله آسیب های روانی جبران ناپذیری به کودک می زند وگرنه ما هم مشتاق هستیم که این کودکان در جای امن و شاد بزرگ شوند. اگر خانواده ای وجود داشته باشد و صلاحیت های لازم را داشته باشد، کمتر به مشکل برمی خورد.
مادرها حتی برای شیردهی کودک هم صبر نمی کنند!
بیمارستانی در خیابان مولوی تهران، بازاری برای خرید و فروش بچه است. یکی از دانشجویان پزشکی که آنجا کار می‌کند، می‌گوید: خانم‌هایی به این بیمارستان می‌آمدند و بچه‌دار می‌شدند و می‌رفتند، حتی برای شیردهی کودک خود صبر نمی کردند. خیلی عجیب به نظر می رسید. اما همین خانم دو هفته بعد می‌آمد و برگه‌ای را که دست مردی بود امضا و پول ناچیزی دریافت می‌کرد، سپس بچه را به او تحویل می‌داد. به همین سادگی. اینجا زنان معتاد هم می‌آیند برای زایمان، اما خرج دو سه شب مصرفشان را می‌گیرند و کودک خود را می‌فروشند. گروه دیگری هستند که در بارداری متوجه می‌شوند که نمی‌توانند از بچه نگهداری کنند و به همین خاطر دنبال خریداری برای فرزند خود می‌روند. اینها امن‌ترین مکان را یا خانه‌هایشان می‌دانند یا این بیمارستان! در روز حدود سه تا چهار تا از این موارد در بیمارستان داریم. شاید خیلی از آنها در قبال فروش بچه خود اصلا پولی نگیرند و خیلی از آنها کودکان خود را رها می‌کنند و می‌روند. آنهایی هم که بچه را با خودشان می برند، آنها را در شرایط بسیار وحشتناکی بزرگ می کنند. سال پیش بود فکر می‌کنم که یک خانه را پیدا کردیم. حدود ۴۰ تا ۵۰ بچه در این خانه بودند که هرروز صبح عده‌ای می‌آمدند و آنها را اجاره می‌کردند و دوباره آخر شب آنها را برمی‌گرداندند.
...
این کودکان چه نامشروع به دنیا آمده اند یا مشروع، چه ناقل بیماری هستند یا نیستند، هر چه هستند پیش از همه این حرفها انسانند و حق دارند مثل یک انسان زندگی کنند. حق دارند به زندگی لبخند بزنند و به جای کرایه داده شدن یا به حراج گذاشته شدن، در یک خانواده خوب بزرگ شوند؛ یک خانواده خوب نه مثل آنهایی که فقط به اسم پدر و مادرشان هستند و نه عاطفه دارند و نه شعور درک این مطلب را که این جواهراتی را که با التماس می فروشند، عده ای هر شب خوابشان را میبینند، عده ای حاضرند تمام زندگی شان را بدهند تا این فرشته هایی را که شما به زور مواد مخدر می خوابانید، در خانه آنها شبانه روز گریه کنند. کسی که فرزند خودش را می فروشد، دیگر دلش به چه چیزی خوش میتواند باشد؟ به مواد مخدر؟ به پول؟ یک نفر از همین فرزندفروش ها میگفت بچه ام را می فروشم که صاحب خانه شوم، که از این جهنم نجات پیدا کنم، خواستم بگویم جهنم آن خانه ای است که با فروش بچه ات در آن می خواهی بنشینی ولی پشیمان شدم. کسی که بتواند حتی چنین فکری را توی سرش بیاورد، دیگر دلیلی برای بحث با او وجود ندارد، چه برسد به اینکه برای اینکار اقدام هم کرده باشد.
باز هم ...
آیا بهزیستی باید به خانواده ها اجازه بدهد که راحت تر فرزندان بدون سرپرست را به فرزندخواندگی قبول کنند؟ یا خانواده ها باید سعی کنند که با تمام شرایط بهزیستی بسازند؟ یا تمام اینها فقط جزء حاشیه ماجراست؟ وقتی میفهمیم یک متکدی 3 روز با یک کودک که از دنیا رفته است، در خیابان ها از مردم گدایی می کند، چه حالی می شویم؟ وقتی می دانیم اگر متکدیان جمع شوند، دیگر کودکی اجاره داده نمی شود. وقتی میدانیم از لب خط تا دروازه غار و یا در بیمارستانِ فلان، بچه هایی هستند که آینده شان بسیار تاریک و غیرقابل پیش بینی است و با یک برنامه هدفمند شکل زیبایی پیدا می کند. وقتی می دانیم اگر بخواهیم می توانیم. وقتی همه این ها را میدانیم و به جای یک فکر اساسی دنبال بهانه های جزئی می گردیم، هرگز به جایی هم نمی رسیم، فقط سر چهارراه وقتی کودکی را می بینیم که پشت یک زن یا در بغلش بدون حرکت است باید دلمان بلرزد که آیا هنوز نفس می کشد یا نه؟ دلمان بلرزد برای تمام کودکانی که هر لحظه ممکن است فروخته شوند و هیچکس حتی از آینده شان هم خبر ندارد.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: