داستان زندگی معلولی که تصمیم میگیرد موفق باشد
«معلولیت پایان زندگی نیست. من با وجود معلولیت نه تنها ناامید نشده ام بلکه در طول این سالها با آن جنگیده و نگذاشته ام که مانع رشد و رسیدن به اهدافم شود»
روزنامه آرمان - نگین باقری: «معلولیت پایان زندگی نیست. من با وجود معلولیت نه تنها ناامید نشده ام بلکه در طول این سالها با آن جنگیده و نگذاشته ام که مانع رشد و رسیدن به اهدافم شود»؛ این حرف دختری است که جمله کلیشه ای «معلولیت محدویت نیست» را عملی کرده است، چرا که بدون کارایی دستانش آنچنان با پاهای لرزان به دنیای رنگها و طرحها ورود پیدا کرده که با خلق تصویرهای متنوع در جا مخاطبان خود را میخکوب میکند. بانوی هنرمندی که میخواهد با نقاشیهایش از نگاه ترحم آمیز برخی افراد فرار کند، افرادی که در نگاه اول او را بی فایده تلقی کرده و به علت معلولیت برچسب ناتوانی را محکم به او چسباندهاند، در حالی که او با هنرش کاری کرده است که حالا خیلیها به حال او غبطه میخورند. معلولان به دلیل مشکلات جسمانی خود نیازمند حمایت همه جانبه دولت و متولیان امر هستند تا بتوانند استعدادهای خود را بی وقفه بروز داده و به زندگی خود در جامعه ادامه دهند، اما آنها همواره بدون کمترین توجهی راه دشوار خود را پیش میگیرند، در حالی که آنها هم حق زندگی دارند و باید نگاه حمایتی بستر ساز رسیدن به اهدافشان باشد، بلکه به افراد منزوی در جامعه تبدیل نشوند.آرمان - نگین باقری: «معلولیت پایان زندگی نیست. من با وجود معلولیت نه تنها ناامید نشده ام بلکه در طول این سالها با آن جنگیده و نگذاشته ام که مانع رشد و رسیدن به اهدافم شود»؛ این حرف دختری است که جمله کلیشه ای «معلولیت محدویت نیست» را عملی کرده است، چرا که بدون کارایی دستانش آنچنان با پاهای لرزان به دنیای رنگها و طرحها ورود پیدا کرده که با خلق تصویرهای متنوع در جا مخاطبان خود را میخکوب میکند. بانوی هنرمندی که میخواهد با نقاشیهایش از نگاه ترحم آمیز برخی افراد فرار کند، افرادی که در نگاه اول او را بی فایده تلقی کرده و به علت معلولیت برچسب ناتوانی را محکم به او چسباندهاند، در حالی که او با هنرش کاری کرده است که حالا خیلیها به حال او غبطه میخورند. معلولان به دلیل مشکلات جسمانی خود نیازمند حمایت همه جانبه دولت و متولیان امر هستند تا بتوانند استعدادهای خود را بی وقفه بروز داده و به زندگی خود در جامعه ادامه دهند، اما آنها همواره بدون کمترین توجهی راه دشوار خود را پیش میگیرند، در حالی که آنها هم حق زندگی دارند و باید نگاه حمایتی بستر ساز رسیدن به اهدافشان باشد، بلکه به افراد منزوی در جامعه تبدیل نشوند.
معلولی که چهره ای شناخته شده است؛ فاطمه حمامی نصرآبادی را میگوییم؛ دختر توانمندی که با وجود معلولیت نه تنها شهره سفیدشهر کاشان است، بلکه هنرش او را آنچنان شاخص کرده که نمونه بارز یک بانوی هنرمند ایرانی است. دختری که با وجود معلولیت محدود نیست و آنچنان قلم را در میان انگشتان لرزان پاهایش پیچ و تاپ میدهد که همگان را مبهوت آثار هنری خود کرده است. معلولی که از نگاه ترحمآمیز دیگران نسبت به شرایطش ناامید نشده و تمام درهای بسته را پیش روی خود باز کرده است. او اینک هنر را بدون استفاده از دست آنچنان با تمام وجود و احساسش ترویج میدهد که دیگران را به تعجب وا میدارد. این بانوی هنرمند تمام سختیهای معلولیت را به جان خرید تا بتواند به دیگران ثابت کند میتوان با وجود معلولیت هم به زندگی ادامه داد. فاطمه تاکنون در چندین برنامه تلویزیونی شرکت کرده و چهرههای شاخص ورزشی و سینمایی بسیاری را به تصویر کشیده است، حتی سال گذشته چهره علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی را نیز به او تقدیم کرده و هنر خود را در معرض نمایش گذاشته است، اما هنر فاطمه به ایران ختم نشده و شهریور امسال نیز مدال افتخار شهروند جهانی در استادیوم فرهنگسرای مهر کاشان توسط پروفسور یانگ هون کوواک، رئیس سازمان شهروند جهانی و رئیس سازمان شهرهای جاده ابریشم به او اهدا شد. فاطمه اینک مایه فخر ایران زمین است و توانایی خود را با وجود نداشتن قدرت تکلم به فراسوی مرزها نیز کشیده است. زبان فاطمه هنر اوست. دنیای رنگارنگی که احساساتش را در آن به تصویر میکشد. طرحهایی که با آنها ابراز احساسات میکند و با زبان بیزبانی محبت خود را نشان میدهد. این بانوی ایران زمین با وجود تمام مشقتهای معلولیت متوقف نشده و بیوقفه آثار خود را در معرض دید همگان میگذارد. بانویی که نیازمند حمایت و توجه دولتمردان است تا حداقل به درخواستهای ابتدایی خود برسد؛ درخواستهایی که شاید در دید برخی افراد ساده انگاشته شود، اما برای فاطمه حکم آرزوهای دستنیافتنی را دارد. او با گذشت ۲۷ بهار از زندگی خودش همچنان از رنجی حرف میزند که در میان رنگها و طرحهایش نهفته است. دختری که اگر زمینه شکوفایی برایش مهیا باشد و از دغدغه فکری رها شود آنچنان توانمندیهایش را به رخ میکشد که دیگر تار و پود ذهنی آشفته در آثارش رنگ میبازد. او اکنون به دنبال آرامش است، چرا که فاطمه با وجود مشکلات معیشتی کلیه امور خود را با پا انجام میدهد و همین مساله فشار زیادی را به او وارد میکند. بنابراین نیازمند دستان پر محبتی است که رنج مشکلات جسمانی او را التیام بخشد. از سوی دیگر، فاطمه دم از وعده و وعیدهایی میزند که اغلب عملی نشدهاند؛ اینکه در تمام این سالها افراد بیشماری به دیدارش رفته و تنها به تحسین آثارش بسنده کرده اند. حال این سوال پیش میآید که آیا میتوان به سادگی از کنار هنرمندی گذشت که در مقابل تمام سختیهای معلولیت قدعلم کرده و با مشکلات مبارزه میکند؟
با معلولیت جنگیدم
فاطمه حمامی نصرآبادی دختری است که با معلولیت نه تنها خانه نشین نشد، بلکه از خود هنرمندی ساخت که بارقه امید را در دل مردم و معلولان ناامید ایجاد کرد. او اکنون به عنوان یکی از اعضای جامعه معلولان به حدی درخشیده است که پرچم توانمندی را به اهتزاز درآورده است و به همگان نشان داده که با وجود معلولیت هم میتوان به زندگی رنگ داد و لحظه ای ناامید نشد، چرا که معلولان زیادی در کشور وجود دارند که خانه نشین شده و به دلیل طرز برخورد ناشایست برخی افراد قدرت علنی کردن استعدادهای خود را ندارند، در حالی که میتوان با ارائه و بروز توانمندیها همچون سایر افراد به اجتماع راه یافت و راه انزوا را در پیش نگرفت، گرچه این مساله باید با فرهنگسازی تقویت شود، چرا که برخی شهروندان و کارفرمایان نسبت به توانایی معلولان دید مناسبی ندارند و فکر میکنند آنها فاقد کارایی هستند، در حالی که با یک تخمین سر انگشتی میتوان از معلولان بسیاری نام برد که با وجود مشکلات فراوان همچنان طی مسیر میکنند و حتی از برخی غیر معلولان نیز توانمندتر هستند و این گوشه گیری معلولان نشات گرفته از برخورد دیگران است که باید جامعه نوع نگاه قضاوتی خود را مرتفع سازد. فاطمه درباره چگونگی معلولیتش در گفتوگو با «آرمان» میگوید: من یک برادر بزرگتر، یک برادر کوچکتر و یک خواهر دوقلو دارم که خدا را شکر همگی سالم هستند. هنگام تولد ۱۰ دقیقه اکسیژن به من دیر رسید و دچار معلولیت شدم. فاطمه تا کلاس نهم درس خوانده است و از بسیاری از افراد سالم توانمندتر است. او درباره چگونگی یادگیری هنر نقاشی میگوید: من از دوران کودکی هنر نقاشی را دوست داشته و به صورت مبتدی نقاشی میکشیدم، تا جایی که در سال ۱۳۸۳ زیر نظر استاد بوجار به صورت حرفه ای این هنر را دنبال کردم و در سال ۱۳۹۲ نیز با آموزشهای استاد رعیتی هنر نقاشی را ادامه دادم. اساتید من در موفقیتهایم نقش بسزایی داشتند. حمامی نصرآبادی عنوان میکند: من علاوه بر نقاشی شاعر و نویسنده ام هستم که به تازگی یکی از مطالبم هم در یکی از مجلهها به چاپ رسیده است، حتی به کار کردن با کامپیوتر و تلفن همراه هم مسلط هستم، گرچه تایپ کردن با پا بسیار سخت است، ولی خدا را شکر که میتوانم این کار را انجام دهم. این بانوی هنرمند درباره اینکه معلولیتش مانع رشد او نشده است، میافزاید: معلولیت پایان زندگی نیست. من با وجود معلولیت نه تنها ناامید نشده ام بلکه در طول این سالها با آن جنگیده و نگذاشتهام که مانع رشد و رسیدن به اهدافم شود. او درباره نوع نگاه مردم به معلولیتش اظهار میکند: نگاهها و رفتارهای مردم مرا همیشه عذاب داده و میدهد، اما من همیشه سعی کردم که خود را محکم نگه دارم تا به زمین نخورم، حتی سرم را بالا گرفتم تا به همه ثابت کنم که معلولیت آخر خط و ناامیدی نیست. از نظر من فقط جسم سالم مهم نیست. باید روح و قلب انسانها هم سالم باشد، در حالی که برخی افراد فکر میکنند که یک انسان معلول هیچ کاراییای ندارد. فاطمه از آروزی خود میگوید: دوست دارم روزی به سلامتی کامل برسم و همیشه پدر و مادرم سالم و سلامت باشند، چون آنها در تمام سختیهای زندگی مرا تنها نگذاشته اند. آرزو دارم که نقاش بزرگی شوم و یک کارگاه داشته باشم تا به این صورت صاحب درآمد و خانه مستقل شوم. فاطمه ادامه میدهد: دوست دارم که آقای علی دایی و آقای داریوش ارجمند را نیز از نزدیک ببینم و چهرههای کشیده شده شان را تقدیم کنم. این بانوی نقاش بیان میکند: من نیاز به یک اتاق شخصی با امکانات سرویس بهداشتی و حمام دارم. پدرم یک شاطر ساده است و توانایی تامین زندگیمان را ندارد و این مساله مشکلات مرا دوچندان کرده است. فاطمه از نوع نگاه حمایتی مسئولان و برخوردشان میگوید: تاکنون مسئولی به دیدارم نیامده و کاری برایم انجام نشده است. فقط شهردار کاشان به دیدنم آمد و یک ویلچر برقی به من هدیه داد. او حتی به من قول داده که در کتابی نوشته و نقاشیهایم را چاپ کند و بنده امیدوارم که این امر محقق شود.