همسرداری یا همسر یاری، کدام یک برای زندگی مشترک مفید است؟

وقتی خوب به این سال‌ها زندگی مشترکم نگاه می‌کنم، هر وقت من و همراهم یکدیگر را «یاری»کردیم، زندگی‌مان آرامش و عشق بیشتری به خود دید و هر وقت خواستیم یکدیگر را «داری» کنیم، در گیر سوء تفاهم‌ها، فداکاری‌های یکطرفه و فدا شدن یکی برای دیگری شدیم‌.

کد خبر : 594206
سرویس سبک زندگی فردا: بچه که بودم مادربزرگم می‌گفت: دختر باید خانه‌داری یاد بگیره،وقتی بزرگ‌تر شدم می‌گفت: دختر باید آبروداری یاد بگیره و با کارهاش باعث سربلندی خانوادش بشه، کمی که بزرگ‌تر شدم‌، مادر بزرگم می‌گفت: به‌جای اینکه کتاب دستت بگیری یا همیشه در حال فیلم دیدن باشی‌، باید شوهر‌داری یاد بگیری. جای این‌همه کلاس کنکور و دانشگاه و چیزهای دیگه بیا بشین من دو کلمه حرف حساب یادت بدم. از مادرت بپرس که باید بعدا چطور شوهرداری کنی. نمی‌دونم جمع این «داری‌ها» مادر بزرگ از بچگی تا جوانی باعث شده بود از این حرفش بدم بیاید و یا نوع ترکیب این کلمه بود که مرا وادار می‌کرد با همه احترام و عشقی که به بانوی سفید موی زندگی‌ام داشتم، هیچ وقت پای کلاس درس و بحث قواعد چگونه شوهرداری کردن او ننشینم و به‌جای آن وقتی تشکیل خانواده دادم برای بیرون کشیدن گلیمم از آب، به کتاب‌های مختلف روان‌شناسی روی بیاورم. اما همچنان از اینکه من باید مردی را که تکیه‌گاه زندگی‌ام است و قرار است یک عمر در کنار او و دلگرم به حضور او گام‌بردارم را «داری» کنم،‌ ناراحت بودم.دلم می‌خواست روابط من و همسرم به طور دیگری تعریف شود نه او «زن‌داری» کند و نه من «شوهرداری»!در ادامه این یادداشت را به نقل از مهرخانه بخوانید.
سال‌ها گذشت و فراز و نشیب روزهای سفید و خاکستری زندگی ما هر روز به روشنی بیشتری نزدیک شد. کتاب‌های روان‌شناسی که تمام شد، تصمیم گرفتم برای مهم‌ترین رابطه زندگی‌ام، برنامه‌ریزی کنم، تصمیم گرفتم اگر لازم شد، خود نظریه جدید بدهم و با توجه به شرایط زندگی‌ام گام بردارم. اعتقاد قلبی من به این حرف که: عشق میوه زمان است و باید پیشینه‌ای داشته باشد از ابرازها،گذشت‌ها و کنار هم بودن‌ها به من کمک کرد تا عشق را به خانه‌مان بیاورم اما هنوز شغل شریف «همسرداری» را دوست نداشتم تا اینکه چند روز گذشته،‌ جایی نه چندان دور، همین حوالی‌، تعبیر زیبایی از سقف مشترک خواندم که حس خوب همراهی ام را چند برابر کرد.
دوستی بجای تعبیر «شوهرداری» از «تعبیر شوهریاری» استفاده کرده بود که این حسن تعلیل به دلم نشست. استفاده از شوهریاری، زن‌یاری و در یک کلام همسریاری بجای ترکیب قبل، توانست حس بهتری از با هم بودن را در من ایجاد کند. تفاوت عمده، معنی عمیق و زیبای «یاری کردن» به جای «داری کردن» است. وقتی خوب به این سال‌ها زندگی مشترکم نگاه می‌کنم، هر وقت من و همراهم یکدیگر را «یاری»کردیم، زندگی‌مان آرامش و عشق بیشتری به خود دید و هر وقت خواستیم یکدیگر را «داری» کنیم، در گیر سوء تفاهم‌ها، فداکاری‌های یکطرفه و فدا شدن یکی برای دیگری شدیم‌. چقدر شیرین است وقتی حس کنی یار کسی هستی آن‌وقت تصمیم می‌گیری رفتاری درخور و شایسته یک یار داشته باشی. زندگی‌های امروز، با بیشتر شدن آسایش همراه است اما آسایشی که الزاماً با خود آرامش را به همراه ندارد، پیچیدگی‌های اجتناب‌ناپذیری که شروط همراهی را سخت‌تر می‌کند. زن و مردی که پیمان باهم بودن می‌بندند‌، برای همراهی با هم باید قاعده‌ای را بدانند، قاعده چگونه یار همدیگر بودن که در هیچ کتاب روان‌شناسی آموزش داده نمی‌شود. یاری کردن آن هم در همه شرایطی که ممکن است هر روز در زندگی آینده‌شان ایجاد شود. رفت و آمدهای زن و شوهری همسرانی که یار یکدیگرند، زندگی‌شان بجای یک خیابان بن‌بست یا ورود ممنوع، یک جاده دو طرفه است که آنها برای زندگی بهتر در آن حرکت می‌کنند. گاهی کنار هم و گاهی با چند قدم فاصله آن‌ها در رفت و آمدهای گریزناپذیر زندگی می‌دانند که اگر از هم دور شوند، می‌توانند دور بزنند، مسیر را عوض کنند تا دوباره کنار هم قرار بگیرند. کسی که همسریاری را بداند بهترین همراه برای طولانی‌ترین هم مسیری زندگی خواهد بود. شرط اول قدم آن است که … یاری کردن با خود یک مضمون زیبا را به همراه دارد. ما در زندگی‌مان کسی را یار خود می‌دانیم که صبورانه کنارمان باشد. کسی که ما را همانگونه که هستیم، می‌پذیرد و برای نداشته هایمان مواخذه‌مان نمی‌کند. کسی که می‌توانیم بدون هیچ مشکلی در کنار او «خودمان» باشیم. خود خودمان. برای یک یار خوب بودن باید صبور بود. صبور برای دیدن روزهای بهتر، برای درک صحیح‌تر از کسی که در جایی دیگر با تربیتی دیگر و متفاوت رشد کرده و امروز نمی‌توان توقع داشت یک شبه تمام تفاوت‌ها تبدیل به شباهت شود و شاید صبوری وقتی بیشتر معنا پیدا می‌کند که خواستار رفع این تفاوت‌ها نباشیم و قبول کنیم همسر ما، متفاوت از ما اما دوست داشتنی است. حال من خوب است اما تو باور نکن گاهی شرط یاری کردن این است که بدی‌های او را نبینی و گاهی باید بدی‌هایش را مقابل رویش فریاد کنی و این هنر توست که بدانی چه‌وقت و چگونه عمل کنی؟ یک یار خوب می‌داند امروز باید فقط شنونده باشد و فردا وقتی آب‌های خشم یا ناراحتی طرف مقابلش از آسیاب افتاد، با او همدلی کند. می‌داند کی باید مشورت بدهد و کی باید تنها یک همراه باشد. برای یک یار خوب بودن باید با حال و هوای همسرت بهتر از آسمان بالای سرت آشنا باشی. به نظر من برای همسریاری کردن باید یک هوا در شنا خبره بود. اینجا هدف وسیله را توجیه می‌کند برای همراه بودن باید هم‌مسیر بود وهیچ هم‌مسیر بودنی بدون هدف معنا پیدا نمی‌کند. هدف ازدواج رسیدن به عشق و تفاهم در چهاردیواری خانه است. باید هر دو طرف چنین هدفی داشته باشند و برای رسیدن به آن از هر وسیله‌ای استفاده کنند. یک یار خوب، خود را به آب و آتش می‌زند تا حتی اگر آتشی به زندگی مشترکشان افتاد، آن را تبدیل به گلستان کند. کاری بجز دوست داشتن تو، من بلد نیستم
از روزی که تعبیر زیبای «شوهریاری» را شنیدم، خستگی‌های همسرم برایم معنای دیگری دارد. احساس می‌کنم وظیفه سنگینی بر عهده من است. من باید یار او باشم، کلمه یار یک بار عاطفی هم به همراه دارد. همه ما انسان‌ها به کسی که آن را یار خود می‌دانیم، عشق می‌ورزیم و او را دوست داریم. پس اگر قرار است یار کسی باشیم باید قابل دوست داشته شدن هم باشیم. برخی آدم‌ها را به زور باید تحمل کرد، برخی را می‌توان دوست داشت و برخی دیگر با رفتارشان چاره‌ای جز دوست داشتن برای‌مان نمی‌گذارند و هر کدام از ما اگر می‌خواهیم یار همسرمان باشیم باید با رفتارمان و عشق بی‌قید و شرط و باران‌وارمان کاری کنیم که او چاره‌ای جز دوست داشتن ما نداشته باشد.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: