پزشکانی که سیاستگذاری میکنند
در روزهای اخیر کمیسیون تلفیق برنامه ششم توسعه با بررسی لایحه دولت و پیشنهادات کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، در اقدامی منطقی به «یکپارچگی»، حوزه رفاه اجتماعی رأی داد. در اصل ٢٩ قانون اساسی و بند ٤٢ سیاستهای کلی برنامه ششم توسعه- ابلاغی مقام معظم رهبری -که یک سال بعد از سیاستهای کلی بخش سلامت ابلاغ شده است، بهصراحت تأمين اجتماعی، شامل خدمات «بازنشستگی» و «درمان» تعریف شده است. قوانین اصلی و مادر کشور نظیر قوانین تأمين اجتماعی (١٣٥٤)، الزام (١٣٦٩)، کار (١٣٦٨) و ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعی (١٣٨٣) نیز بر یکپارچگی بیمههای درمان و بازنشستگی تأکید دارند.
روزنامه شرق: ١. در روزهای اخیر کمیسیون تلفیق برنامه ششم توسعه با بررسی لایحه دولت و پیشنهادات کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، در اقدامی منطقی به «یکپارچگی»، حوزه رفاه اجتماعی رأی داد. در اصل ٢٩ قانون اساسی و بند ٤٢ سیاستهای کلی برنامه ششم توسعه- ابلاغی مقام معظم رهبری -که یک سال بعد از سیاستهای کلی بخش سلامت ابلاغ شده است، بهصراحت تأمين اجتماعی، شامل خدمات «بازنشستگی» و «درمان» تعریف شده است. قوانین اصلی و مادر کشور نظیر قوانین تأمين اجتماعی (١٣٥٤)، الزام (١٣٦٩)، کار (١٣٦٨) و ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعی (١٣٨٣) نیز بر یکپارچگی بیمههای درمان و بازنشستگی تأکید دارند. اساسا در این قوانین، به این نکته کلیدی توجه شده که تعادل منابع و مصارف، تنظیم ورودیها و خروجیها و نظام تأمين مالی خاص، بنیان نگارش باشد. با این وصف، قطعا تغییر مقطعی، موردی و جزئی احکام آنها نه به مصلحت است و نه شدنی. شاید به همین دلیل دولت تصمیم گرفت درباره صندوقهای بیمه درمان و بازنشستگی در قانون برنامه حکمی آورده نشود تا در موعد مقتضی و براساس مطالعات کارشناسی، لایحه جداگانهای را تقدیم مجلس کند. اما اگر به هر علتی اصل بر تغییر این ساختار باشد، باید پس از بررسی همهجانبه، ژرفاندیشی در تجربیات پیشین کشور و تأمل در ساختارهای پذیرفتهشده جهانی دراینباره تصمیمگیری شود. شواهد متعدد نشان میدهند انتقال بیمههای درمان به وزارت بهداشت خطاست و منجر به کاهش کیفیت خدمات درمانی میشود. بیمههای درمان در چند دهه گذشته همواره شاهد جابهجاییهای گسترده سازمانی بوده است. هر جابهجایی سازمانی، همچون زلزلهای سهمگین ارکان نظام درمانی کشور را درهم میریزد. به جای تغییرات شگرف سازمانی، باید توجه خود را معطوف به اصلاح فرايندهای كاری كنيم که رئوس آنها در قوانين بالادستي نظير قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي و قانون برنامه پنجم آمده است.
٣. واضح است که نظارت و اجرا و تأمين مالی نمیتواند در اختیار یک نهاد باشد. علت پذیرش اصل «تفکیک خریدار از فروشنده» که در کلیه کشورها رعایت میشود، تنها به منظور جلوگیری از اتلاف منابع نیست، بلکه تفکیک این دو، ضامن «حفظ حقوق بیماران» است؛ چراکه اولا بیمهها و بیماران هزینه خدمات درمانی را میپردازند و بنابراین منافع مشترک دارند؛ پس سپردن امور بیمهها به وزارت بهداشت و درمان و اختیار قیمتگذاری خدمات درمان به این وزارت که مسئول عرضه خدمات درمان است از نظر عقلی و حقوقی ناشدنی است. این اقدام مانند حذف سازمان مدیریت و برنامهریزی و اعطای اختیار بودجهریزی به سازمانهای مجری است که تبعات آن را در دولت قبل مشاهده کردیم. ثانیا بیمهها با اتکا به تخصص و تجربه نهادینه، به نمایندگی از بیماران از تقاضای القایی و درمانهای غیرضروری و به عبارت شفافتر از رفتارهای غیراخلاقی ارائهدهندگان خدمت جلوگیری میکنند؛ درحالیکه الزامات پایداری مالی در بخش درمان با روش «آزمون وسع» ساختار و تجربیاتی میخواهد که توقع آن از وزارت بهداشتی که حتی تجربه اخذ حق بیمه را نیز ندارد، مضحک است. ٤. واقعیت این است که درحالحاضر تأمين اجتماعی و بیمه سلامت هر دو کسری منابع دارند؛ بنابراين طراحان تجمیع بیمهها از تجمیع دو بدهکار به دنبال کدام روزنه هستند؟ هنگامی که محرز است تجمیع و ادغام بیمهها مشکل کمبود منابع را حل نمیکند و هزینههای اداری و تشکیلاتی صندوقها نیز در حدود سه تا پنج درصد است و حتی بیم آن میرود که با این تجمیع، افرادی که درحالحاضر خودشان حق بیمه درمان میپردازند به بخشهای حمایتی متمایل شوند، آیا کارگران و تشکلات آنها حق ندارند به نیت طراحان، اینگونه به دیده تردید بنگرند؟ آیا نباید به سیاستگذاری پزشکان شک کرد؟ آیا نمیتوان حکم کرد که گروهی پزشک در وزارت بهداشت جمع شدهاند تا با ارائه طرحهای كارشناسينشده و بستههای سیاستی، موضوع درمان و قشر بزرگی از جامعه را با مسئله روبهرو كنند؟