طنز: بفرمایید یک لقمه نان و سیمان

در مملکت ما همیشه دم انتخابات است. از فردای هر انتخاباتی، دم انتخابات بعدی شروع می‌شود. درثانی الان اتفاقاً نه تنها دم انتخابات است بلکه دم‌تر هم هست! آدم که نمی‌تواند یک قول را دوبار بدهد.

کد خبر : 590057
طنز پس پریروز؛ رضا احسان‌پور

- آقای مهندس! آقای مهندس!

- بله؟ چی شده؟ چرا داد می‌زنی؟
- آقای مهندس! سیمان تمام شده است.
- ای بابا! حالا چه‌کار باید کرد؟
- شما مهندس هستی نه من. من بنّا هستم. هر چی شما بگویی همان است.
- یعنی نمی‌شود خانه‌ها را بدون سیمان ساخت؟
- نه که نمی‌شود. یک سؤال بپرسم؟
- چه سؤالی؟
- شما واقعاً مهندسی؟
- بله! چطور؟
- آخر آقای مهندس! چطور یک مهندس عمران نباید بداند بدون سیمان نمی‌شود خانه ساخت.
- ما توی دانشگاه آکسفورد، بیشتر جزوه نوشته‌ایم. تجربه‌ی عملی‌مان اندازه‌ی شما نیست. استثنائاً این بار را شما بگو چه‌کار کنیم؟
- به نظرم به پدرتان زنگ بزنید و از ایشان بخواهید سیمان بفرستند.
- نمی‌شود. پدر الان توی جلسه‌ی هیأت دولت هستند. نمی‌توانم زنگ بزنم. سرشان شلوغ است.
- ای آقا! کجا سرشان شلوغ است؟ سر من شلوغ‌تر است یا سر آن‌ها؟ آن‌ها می‌نشینند آنجا و چای و بیسکوییت می‌خورند و یکهو تصمیم می‌گیرند که بگویند مسکن‌های مهر نیمه‌کاره ظرف فلان مدت تمام شود. برای آن‌ها این یک جمله است ولی همین یک جمله‌ی آن‌ها می‌شود روزها و هفته‌ها کار و سرشلوغی برای من و بقیه‌ی کارگرها.
- مراقب حرف زدنت باش‌ها! دو دقیقه با تو حرف زدم زبان‌دراز شده‌ای؟ حرمت پدرم را نداری حرمت من را داشته باش. بد است اشتغال‌زایی شده برایت؟
- نه! خیلی هم خوب است. ولی من که چیز بدی نگفتم آقای مهندس. اتفاقاً به فکر حرمت شما و پدرجان هستم که می‌گویم زنگ بزنید بگویید سیمان بفرستند.
- یعنی چی؟
- مگر یادتان نیست موقع انتخابات قول تکمیل همین مسکن مهر باعث شد یکی دو میلیون رأی از مردم بیچاره که دنبال یک وجب خانه هستند جمع شود. اگر این رأی‌ها جمع نمی‌شد الان پدر شما یکی از وزرای توی هیأت دولت نبود. بود؟
- خب جمع شد که شد. مگر وعده دادن جرم است؟ مگر به درد مردم رسیدن جرم است؟
- نه! جرم نیست! خدا خیرتان بدهد. ولی آخر چرا فقط موقع انتخابات وعده‌ها ظاهر می‌شوند ولی بعدش دیگری خبری نیست؟
- اولاً که اگر وعده‌ها عملی نمی‌شود بابت کارشکنی‌های دست‌های پشت پرده و دشمنان خارجی است. اگر تحریم نبودیم الان تو داشتی نانت را می‌زدی توی سیمان و می‌خوردی.
- قربان دستتان. همان نفت آمد سر سفره‌مان خوردیم بس است. مزاج ما با این چیزها سازگار نیست. نان و پنیر و انگور بیشتر به ما می‌سازد.
- گوش کن نپر وسط حرفم. در ثانی، الان مگر انتخابات است که به قول تو یکهو به فکر تکمیل مسکن مهر افتاده باشند؟
- اولاً در مملکت ما همیشه دم انتخابات است. از فردای هر انتخاباتی، دم انتخابات بعدی شروع می‌شود. درثانی الان اتفاقاً نه تنها دم انتخابات است بلکه دم‌تر هم هست! آدم که نمی‌تواند یک قول را دوبار بدهد. برای اینکه بتواند برای انتخاب شدن در دور دوم یک سری وعده‌ی دیگر بدهد باید حداقل یک تکانی به وعده‌های قبلی بدهد تا مردم حرف‌هایش را باور کنند. در غیر این‌صورت نه تنها همان یکی دو میلیون رأی را ندارد، بلکه رأی‌های دیگر را هم از دست می‌دهد. اینکه این دوره چه وعده‌ای بدهد مهم نیست. چون دوره‌ی سومی وجود ندارد و وعده‌های نیمه‌کاره‌ی بعدی می‌ماند برای نفر بعدی که انتخاب می‌شود. مثل همین مسکن مهر که از دوره‌ی قبلی افتاد گردن اینها.
- خوب بلدی تجزیه تحلیل کنی‌ها.
- تعریف از خود نباشد، تخصص دارم.
- چه تخصصی؟
- دکترای اقتصاد دارم. کار نبود آمدم بنّایی. خدا را شکر. همین هم غنیمت است.
- خب حالا می‌گویی چه‌کار کنیم.
- گفتم که زنگ بزنید پدرجان بگویید دستور بدهند سیمان بفرستند. البته چیزهای دیگر هم نیاز داریم. اگر سیمان بفرستند و سفت‌کاری ساختمان‌ها تمام بشود دو میلیون رأی جمع می‌شود. اگر آب و برق و گازش را جور کنند. پنج میلیون رأی جمع می‌شود. اگر رنگ و نما کنیم، یازده میلیون رأی روی شاخش است.
- باشد. الان زنگ می‌زنم.
- گفتی اسمت چی بود؟
- دکتر...
- الو! پدرجان سلام...
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: