معرفی یک رمان؛ رانده و مانده

اوما دختری سن‌بالا و فرزند بزرگ خانواده است که در کنار آرونا و آرون با پدر و مادرشان زندگی می‌کند. روابط او با اطرافیان از جمله معلم‌های صومعه، دوستان، اقوام و خواهر و برادر و پدر و مادر محور قصه است.

کد خبر : 588701
سرویس سبک زندگی فردا: رانده و مانده اثر نویسنده هندی‌تبار، آنیتا دسای است که روزنامه تایمز او را میراث‌خوار تولستوی نامیده است. او نویسنده آثاری همچون طاووس، صداهای شهر، خداحافظ پرنده سیاه، آتش کوهستان، روشنایی زلال روز و چندین کتاب دیگر است. دسای در سال ۱۹۸۲ برای رمان «ده کنار دریا» جایزه گاردین را برای داستان کودکان به دست آورد. این نویسنده در سال ۱۹۹۹ رانده و مانده با عنوان اصلی «fasting, feasting» را نوشت که در همان سال نامزد جایزه بوکر شد، اما نتوانست آن را به‌دست بیاورد. با این حال داوران در جمله‌ای متفاوت در رابطه با این کتاب گفتند اگر قرار بود کتاب دوم نیز برنده شود بدون شک آن کتاب رانده و مانده بود. رانده و مانده از سوی منتقدان و مخاطبان سراسر دنیا مورد استقبال جدی قرار گرفت. مهدی غبرایی در سال ۱۳۸۲ برای اولین‌بار آن را به فارسی ترجمه کرد که با کمی‌ تسامح عنوان کتاب را به رانده و مانده برگرداند. در ادامه نقد و معرفی این کتاب را به نقل از مهرخانه بخوانید.
همه چیز خیلی نرم شروع می‌شود (برای مای مخاطب البته، که خود خانواده سال‌هاست با مسأله عجیب و غریب و در ظاهر معمولیشان درگیرند)، در بعد ازظهری آرام که آغشته است به بوی درخت‌ها و گرمای آرامش‌بخش و صدای غیژغیژ تاب و عصرانه‌ای خوشمزه. مامانُ بابا یا ماما بابا و یا بابا ماما که در سال‌های زندگی مشترکشان آنقدر با هم یکی شده‌اند که بعد از سالها زندگی حتی تصور اسمشان جدا از همدیگرممکن نیست، آرام در حال استراحت‌اند همراه با مرور کوتاه برخی خاطرات و فکر کردن به عصرانه‌ای که می‌تواند حال خوششان را بهتر کند. ماما اوما را صدا می‌کند تا سفارش عصرانه را به آشپز بدهد. اوما رنجیده خاطر از کار دیگری که از او خواسته‌اند انجام بدهد، حرف می‌زند و آرامش عصرگاهی خانواده و ذهن آرام خواننده خش کوچکی برمی‌دارد: اوضاع آنقدرها هم در این خانواده به ظاهر خوشبخت روبه راه نیست! اوما دختری سن‌بالا و فرزند بزرگ خانواده است که در کنار آرونا و آرون با پدر و مادرشان زندگی می‌کند. روابط او با اطرافیان از جمله معلم‌های صومعه، دوستان، اقوام و خواهر و برادر و پدر و مادر محور قصه است. اما نویسنده روابط و نوع تعامل «ماما بابا» با اوما را چون چتری وسیع بر سر تعاملات اوما و نوع رفتار او گسترده است. مامابابا همچون دو مأمور پلیس خوب و وظیفه‌شناس بر تمام حالات، حرکات، نظرات و افعال اوما نظارت می‌کنند و این نظارت پلیس‌گونه خود را با تعابیر نگرانی، امر مهم تربیت فرزند و ادای وظیفه پدر و مادری توجیه می‌کنند. آن‌ها پدر و مادر نگرانی هستند که سنت حسنه نظارت بر فرزندان را از پدر و مادر و آبا و اجداد خود به ارث برده‌اند و هرگونه تمرد از این سنت را به‌مثابه قدرنشناسی فرزندان این دوره زمانه می‌دانند. به‌زعم آن‌ها اوما باید قدردان مامانُ بابای نگران خود باشد، نه این‌که با غرولندهای بی‌جا مانع امر مهم تربیت آبا و اجدادی آن‌ها شود. آرونا دختر دیگر خانواده از نعمت زیبایی و تیزهوشی بهره‌مند است که می‌تواند زمینه‌های تمرد و جسارت را در او تقویت کند. او به همین دلایل می‌تواند به زودی مرد خوبی را به خود جذب کند و با یک ازدواج موفق و تحسین‌برانگیز به زن کاملی تبدیل شود که هر خانواده‌ای آرزویش را دارد. آرون نیز با نعمت مهم جنسیت به دنیا آمده است! او تنها پسر خانواده است و مرد آینده، و باید از همین امروز برای فردایش برنامه‌ریزی کرد. اما اوما از هیچ‌کدام از این نعمات بهره‌ای نبرده است، پس سهم عمده‌ای از نگرانی ویژه مامابابا نصیب او می‌شود و او باید پذیرای این میراث گران‌قدر باشد. مسائل هولناک و تکان‌دهنده زندگی از لابه‌لای لحظات و روزهای آرام و لحن روایت آرام‌تر و روان‌تر آنیتا دسای قابل درک است؛ آن هم آهسته و آرام مانند خود قصه و تنیده در تار و پود کلماتِ شسته‌رفته و صیقلی آن. کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های قصه با محوریت اوما، مدرسه رفتن او، مواجه‌شدن با عدم ازدواج، تلاش برای یافتن شوهری مناسب به هر قیمتی، تهیه جهیزیه و انتشار اعلان ازدواج او در روزنامه‌ها، بزرگ‌شدن و زیباتر و جذاب‌تر شدن آرونا، ازدواج موفق او، ازدواج ناموفق اوما و برگشت به خانه، ازدواج ناموفق دختر زیبای عمو و تلاش دیگر دخترها برای یافتن شوهر و موفقیت یا عدم موفقیت در این مقوله و واکنش‌های مختلف در این خصوص بسط پیدا می‌کند. زندگی دختر این خانواده بسته به همسری است که می‌تواند به‌دست بیاورد، او در تمام سال‌های زندگی در این مسیر گام برمی‌دارد. نظارت‌های خانواده و وظیفه موروثی تربیت دختر در این مسیر معنایی عمیق‌تر می‌یابد؛ آن‌ها وظیفه دارند دختر خود برای ازدواج آماده کنند و این وظیفه از اوما موجودی خسته، بریده و تنها ساخته است. او مجری بی‌چون و چرای عملیاتی‌کردن ایده‌ها، دیدگاه‌ها، تمایلات و حتی خواسته‌های ریز و درشت و روزمره مامانُ باباست. کسی که کوچک‌ترین اختیاری از خود ندارد و در تمام سال‌های زندگی‌اش به چیزی که خواسته عمل نکرده است. به هر حال او نیز پذیرفته است پدر و مادر به نمایندگی از جامعه اصیل هندوستان نگران او هستند و او باید قدردان این نگرانی باشد؛ البته بدون چشم‌پوشی از غرولندی که گه گاه می‌تواند مایه دلخوشی‌اش باشد. آنیتا دسای در ادامه قصه آرام و روان خود همراه با آرون، تک‌پسر خانواده که وسیله تحقق تمام رؤیاها، خواسته‌ها و آرمان‌های تاریخی خانواده به نمایندگی از جامعه خود است و به علت فشار این خواسته‌ها و آرمان‌ها نیز با سرخوردگی زندگی کرده است، به آمریکا می‌رود، جایی که پسرک باید درس بخواند تا با رؤیاهای مجسم به خانه بازگردد. آرون تعطیلات تابستانی را با خانواده‌ای آمریکایی می‌گذراند که 2 فرزند دارند، یک دختر و یک پسر. ملانی دختر خانواده پاتن خسته، لج‌باز و تنهاست. او حتی حاضر به غذا خوردن نیست (البته اگر غذایی در خانه طبخ شود). او همیشه و به تنهایی روی پله‌های توی ‌هال می‌نشیند و با چهره‌ای عصبانی و عصیان‌گر شروع به خوردن شکلات و آبنبات می‌کند و دمار از روزگار معده‌اش درمی‌آورد، کاملاً خودآگاهانه. ملانی نماینده دخترانی است که در خانواده پاتن و دیگر خانواده‌های شبیه به این خانواده در خاکی دور از هندوستان، وظیفه‌ای تاریخی برای تربیت و نظارت بر فرزندان خود تعریف نکرده‌اند. خانواده پاتن نه با فرزندان خود سخن می‌گویند، نه نسبت به آن‌ها نظری دارند و نه در تعامل با آن‌ها تعریف شده‌اند. ملانی و پسر خانواده در نسبت با خانم و آقای پاتن تعریف نشده‌اند، بلکه غریبه‌هایی هستند که در یک خانه زندگی می‌کنند. ملانی خسته همان اومای بریده است؛ در بستری متفاوت. آن‌ها دو روی یک سکه‌اند و آنیتا دسای با ظرافت تمام و لحنی روان قصه دخترانی را تعریف می‌کند که در دو خانواده با دو فرهنگ مختلف زندگی می‌کنند، اما هر دو بریده‌اند و ناتوان. یکی نماینده جامعه مدرن است و دیگری جامعه‌ای سنتی و هر دو در چرخ دنده‌های برخی اصول و قواعد نادرست این دو تفکر له شده‌اند و شخصت و کرامت انسانیشان را از دست داده‌اند. آنیتا دسای با لحن روان خود زندگی مدرن را روی دیگر زندگی سنتی هندوستان می‌داند و معتقد است به همان میزان که سخت‌گیری‌های ناشی از بافت خانواده و جوامع سنتی می‌تواند شخصیت، فردیت، قدرت استدلال، تشخیص و تفکر را از فرد سلب کند، فردگرایی غلیظ مدرنیسم که زمینه ازهم‌پاشیدگی خانواده‌ها را به‌وجود آورده است، می‌تواند قدرت تفکر، تعامل سازنده، کنش‌های عاقلانه و معطوف به اهدافِ متعالی افراد را به شدت تحت‌تأثیر قرار دهد. در این کتاب خانواده به عنوان کنشگر اصلی در شکل‌گیری شخصیت فرد مورد بحث قرار می‌گیرد و تأثیرپذیری خانواده‌ها از بستر جوامعِ خود، مورد توجه نویسنده است. با توجه به جایگاه خانواده در امر مهم تربیت فرد و کم‌توجهی ادبیات و هنر معاصر به این مقوله، دسای با تأکید بر مهم‌ترین نهاد شکل‌گیری شخصیت و تربیت فرزندانِ یک جامعه به رسالت مهم و حیاتی ادبیات که همان زمینه‌سازی برای رشد و تعالی جامعه است، می‌پردازد. لحن روان آنیتا دسای که فارغ از ارزش‌گذاری، شعار و درشت‌گویی تنها به توصیف جزیی زندگی روزانه این دو خانواده می‌پردازد، آن‌قدر تحسین‌برانگیز است که تا پای دریافت جایزه بوکر برود و از سوی منتقدان و مخاطبان با تحسین‌های فراوان مواجه شود.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: