وقتی زنان مطلقه محکوم به حذف شدهاند
به تبع افزایش نرخ طلاق، ما شاهد افزایش زنان مطلقه در جامعه هستیم. متاسفانه در مورد تعریف حمایت و مداخله در کشور جایی که باید باشیم نیستیم. البته این بدین معنا نیست که نباید از کسانی که در معرض آسیب هستند، حمایت شود.
روزنامه آرمان؛ ثریا عزیزپناه*: به تبع افزایش نرخ طلاق، ما شاهد افزایش زنان مطلقه در جامعه هستیم. متاسفانه در مورد تعریف حمایت و مداخله در کشور جایی که باید باشیم نیستیم. البته این بدین معنا نیست که نباید از کسانی که در معرض آسیب هستند، حمایت شود. ما در کشور دو سازمان مهم در این زمینه داریم؛ کمیته امداد و بهزیستی، در کنار اینها نهادهای مردم نهاد هم از زنان مطلقه حمایت میکنند. مساله قابل توجه در مورد حمایت از این قشر این است که ما هرچقدر امکانات و برنامه ریزیها را به سمت حمایت ببریم، نتیجهای حاصل نخواهد شد. برای مثال شهرداریها طرحهای مختلف کارآفرینی را دارند و سعی بر این است که زنان خود سرپرست شوند. این ارگانها در تلاشند تا به زنانی که به هر دلیل قادر به ادامه زندگی مشترک نبوده اند، کمک کنند. برنامه ریزیها در این زمینه یک برنامه ریزی جدی مبتنی بر نیاز این قشر نیست. بیشترین زنان مطلقه بر اساس آمارها گروههای زیر ۳۰ سال هستند و اکثر این افراد دچار فقر قابلیتی اند و مهارت خاصی ندارند. مهارت آموزی به کسی که تا سن ۲۵- ۳۰ سالگی هیچگونه آموزشی ندیده، کار بسیار مشکلی است. مواجهه با طلاق از نظام آموزشی مورد توجه باشد اگر مسئولان ما برای کاهش واقعی طلاق اراده داشتند به طور مشخص باید تکانی به برنامههای نظام آموزش کشور میدادند. حجم گسترده ای از دانشآموزان کودک و نوجوان در اختیار نهادهای آموزشی هستند. در سال جاری نزدیک به ۱۴ میلیون دختر و پسر در اختیار این نهادها قرار گرفته اند. ما چه اقداماتی انجام میدهیم تا انسانی را بار بیاوریم که آشنا با مسئولیتها باشد و در آینده یک زندگی مسالمت آمیز تشکیل دهد؟ برنامههای حمایتی از زنان مطلقه هرچقدر هم جدی باشند، با توجه به شرایط جامعه کارا نخواهند بود چون افراد بسیاری در صف این آسیب قرار دارند. در حال حاضر منع قانونی برای کار کردن زن مطلقه نداریم اما براساس عرف و عادات ما در زندگی، موانع گسترده ای بر سر راه اشتغال زنان به وجود میآید. ما در هیچ جا ردپای زدودن یا کاهش این بار منفی در مورد زنان مطلقه را نمیبینیم. این مساله در ناخودآگاه ما به امری قبیح تبدیل شده که منجر به یک پیشداوری در مورد این زنان میشود و در رفتار ما بروز میکند. یک زن مطلقه به جایی میرسد که در روابط خانوادگی خود نیز با مشکل روبهرو میشود. یعنی روابط این فرد با نزدیکترین کسان خود هم تحت تاثیر قرار میگیرد. این امر زمانی حاد میشود که زن مطلقه جوان باشد. متاسفانه برچسبی به این افراد میخورد که انواع و اقسام مسائل را از او انتظار دارند و با یک نگاه ناسالم به یک زن مطلقه نگاه میشود. تاریخ سینمای ایران، تئاتر یا ادبیات را بررسی کنید، هیچ اقدامی در حوزه هنر برای بازنمایی شرایط واقعی زندگی یک زنی که زندگی اش را ترک کرده چون باب میلش نبوده، نمیبینید. در عرصه قوانین، هنر و... تلاشی وجود نداشته تا گشایشی برای زندگی زنان مطلقه حاصل شود. نگاه جامعه به زنان مطلقه نگاه حذفی است؛ یعنی این افراد در روابط خانوادگی خود نیز مقید میشوند. آمار بالای طلاق فقط مربوط به تهران نیست و در همه شهرهای کشور وجود دارد. البته در تهران هم همه خانوادهها با این مساله راحت برخورد نمیکنند. اشتغال زنان مطلقه مبتنی بر قابلیتها نیست نگاه حاکم بر جامعه به گونهای شده است که زنان مطلقه به صورت خودکار به سمت فقر بیشتر رانده میشوند. در مورد اشتغال آنها دسته بندیهایی صورت میگیرد و آنها را به سمت مشاغل خیاطی، بسته بندی حبوبات و مسائلی از این دست سوق میدهند که این نگاه نیازمند به روز شدن است. بنابراین یک سر طیف کسانی هستند که باید برای زندگی بزرگسالی آموزش ببینند و با وضع موجود تغییری در زندگی آنها حاصل نمیشود، از سوی دیگر کسانی هستند که درگیر این مساله شده اند و برنامه مدونی برای آنها وجود ندارد. باید در راستای تغییر نگاه به این زنان برنامه ریزی شود تا نگاه به جامعه به آسیبی که این افراد با آن درگیرند، چیزی اضافه نکند. اگر قرار است برای این قشر کارآفرینی در نظر گرفته شود باید از نگاه سنتی فاصله گرفت و آموزشهای کارآمدتری به آنها داد. باید در راستای شناسایی قابلیتهای زنان مطلقه تلاش کرد تا یک توانافزایی واقعی در زندگی این افراد صورت بگیرد. نشاندن این افراد پشت چرخ خیاطی یا پرداختهای ماهیانه به این قشر کمکی نخواهد کرد. طلاق به خودی خود آسیب نیست بلکه پیامدهای ناشی از آن آسیب اجتماعی است. لفظ آسیب اجتماعی در جامعه به یک مد بدل شده و برای هر پدیده ای استفاده میشود؛ کودکان کار و خیابانی آسیب اجتماعی نیستند. مسئولان جامعه که برنامه ریزیهای کلان اجتماعی را انجام میدهند، موظفند با نگاه جدی تری به مساله طلاق و زنان مطلقه بنگرند و فقری که دامنگیر آنها شده را به این معنا که نمیتوانند از پس زندگی شان برآیند، حل و فصل کنند. با مشاهده زنان دستفروش مترو متوجه خواهیم شد که این زنان با اتکا به توان اندکشان دست و پا میزنند تا سهم خودشان را برای اداره زندگی ادا کنند. علاوه بر توجه نهادهای مدنی و حساسیت جامعه در مورد این مساله، دولتها وظیفه دارند قابلیتها و مهارتهای این گروه را تقویت کنند. متاسفانه ما نمیتوانیم یک زن توانمند مطلقه در جامعه ببینیم که وابسته نباشد. برچسبهایی که جامعه به این افراد میزند، به طور خودکار باعث طرد آنها از اجتماع شده است. پیامدهای طلاق میتواند به آسیب اجتماعی تبدیل شود به ویژه اگر این زنان دارای فرزند هم باشند. تنها اشتغال و کار کردن است که میتواند باعث شود این زنان روی پای خود بایستند و توصیههای سنتی به ازدواج مجدد میتواند این زنان را به شرایطی پرت کند که ممکن است نابسامانتر باشد. سازوکار مواجهه با این زنان در جامعه به شدت سنتی است یعنی در برابر مسائلی که به شدت مدرن هستند از راهکارهای سنتی استفاده میشود. ممکن است زوجی حاضر به ادامه زندگی با هم نباشند و دلایل خاص خود را هم برای این مساله مطرح کنند اما نهادهای رسمی مثل خانواده چنین امری را برنمیتابند. باید توجه داشت که یک فرد اگرچه طلاق گرفته باشد، یک شهروند محسوب میشود، بنابراین حمایتها باید متناسب با نیازها و قابلیتهای آن فرد باشد. * فعال حوزه زنان