بازگشت به زندگی در کمپ ترک اعتیاد

میله‌ها آنقدر بالا رفته‌اند که خانه‌های مسکونی اطراف هم معلوم نیست. اما او توانست از میان این حصارها هم ماه را ببیند، قرص کاملش را. آن توپ گرد نقره‌ای رنگ را که از پشت آن همه فلز خودنمایی می‌کرد. سایه‌های رویش را. یک دفعه به خودش آمد و پرسید چند وقت است چنین صحنه‌ای ندیدی؟ اصلاً مگر اعتیاد اجازه هم می‌داد، چیزی از زیبایی‌های زندگی را ببیند. اما او دیشب ماهش را دید.

کد خبر : 587225

روزنامه ایران: میله‌ها آنقدر بالا رفته‌اند که خانه‌های مسکونی اطراف هم معلوم نیست. اما او توانست از میان این حصارها هم ماه را ببیند، قرص کاملش را. آن توپ گرد نقره‌ای رنگ را که از پشت آن همه فلز خودنمایی می‌کرد. سایه‌های رویش را. یک دفعه به خودش آمد و پرسید چند وقت است چنین صحنه‌ای ندیدی؟ اصلاً مگر اعتیاد اجازه هم می‌داد، چیزی از زیبایی‌های زندگی را ببیند. اما او دیشب ماهش را دید.

سعید 30 ساله یکی از 60 نفری است که اینجا تصمیم به ترک مواد مخدر گرفت. نمی‌دانم چرا هروقت از ترک مواد مخدر یا کمپ مواد مخدر می‌شنوم، ناخودآگاه یاد محلات جنوبی‌تر تهران می‌افتم. شوش، دروازه غار، هرندی و... اما خیریه حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) در هیچ یک از این محلات نیست. این خیریه در خیابان کمیل تهران قرار دارد. میان آن همه خانه مسکونی و آمد و شد عادی رهگذران و همسایه‌ها. اما همین جا هر 21 روز، یک بار 60 نفر از اعتیاد خلاص می‌شوند، حمایت می‌شوند و دوباره به زندگی باز می‌گردند. این خیریه به همت 3 برادر تأسیس شده. همه هزینه‌های ترک مواد و اقامت 21 روزه در آن رایگان است. شغل اصلی این سه برادر هتلداری است. اما آنها روزی تصمیم گرفتند در کنار کار اصلی‌شان کاری بکنند کارستان. مرتضی مقدم مدیر انجمن اینجاست، یکی از سه برادر: «دیده‌ای وقتی ماهی از تنگ بیرون می‌افتد و جان می‌دهد؟ چه لحظه سختی است! همه زود می‌پرند و می‌گیرنش. نجاتش می‌دهند. اعتیاد برای ما همین است. انگار‌داری یک آدم در حال جان دادن را نجات می‌دهی. یک آدم در حال مرگ را...»
سه برادر تصمیم گرفتند در محله آبا و اجدادی‌شان در میان این همه خانه مسکونی، این خیریه را بسازند: «این روزها اعتیاد همه جا هست، محله‌ای را دیده‌ای اعتیاد نداشته باشد؟ اما بالاخره ما بچه این محل هستیم و گفتیم در محله خودمان کاری کنیم. برای اینکه مزاحم همسایه‌ها نباشیم حسابی استتار کردیم. این میله‌ها و ایرانیت برای همین است. اینجا هرکس یک بار فرصت دارد. یک فرصت بزرگ.»
چند جا بر در و دیوار نوشته شده هزینه‌های این کمپ توسط هتل... تأمین می‌شود: «اینها برای این است که همه بدانند ما از هیچ کمک دولتی استفاده نمی‌کنیم. خیلی‌ها مثل ما علاقه‌مند هستند چنین کارهایی بکنند. دولت هم باید از آنها حمایت کند. خود ما به سختی مجوز گرفتیم. بهزیستی می‌خواهد همه چیز زیر نظر خودش باشد؛ اگر قرار است به جوان‌ها کمک شود با این مجوزهای طولانی چطور ممکن است؟ این همه آدم دارند جان می‌دهند آن وقت گرفتن یک مجوز چند سال طول می‌کشد.»
ساعت حدود 11 ظهر است و بچه‌ها زیر آفتاب کم رمق روی مبل‌ها و کاناپه‌هایی که در حیاط کوچک چیده شده نشسته‌اند. پتوهای رنگ و وارنگ سمپاشی شده، در گوشه گوشه حیاط تلنبار شده و هوا می‌خورند.
این طرف و آن طرف قفس پرنده گذاشته اند؛ طوطی، بلبل، مرغ عشق و... یک سمت حیاط هم لوازم ورزشی هست. در گوشه‌ای از حیاط چند کارتن لوازم خانگی می‌بینم؛ یخچال، ماشین لباسشویی و...
محمد 50 ساله رد نگاهم را می‌گیرد: «خدا خیرشان بده فقط ما را ترک نمی‌دهند. پنچ شنبه‌ها خانواده‌ها را دعوت می‌کنند اینجا. خیلی از ما با خانواده میانه‌مان خراب شده. می‌دانی که اعتیاد با خانواده‌ها چه می‌کند. این وسیله‌ها هم جهیزیه دختر یکی از بچه‌هاست. نه تنها خانواده را آشتی دادند برای دختر دم بختش جهیزیه هم درست کردند.» هر کس برای ترک اعتیاد به این خیریه قدم می‌گذارد، باید یک تصمیم مهم گرفته باشد؛ خودش بخواهد ترک کند. اینجا از اجبار هیچ خبری نیست.
مرتضی مقدم می‌گوید: «هر کس دوست دارد یک جوری کار خیر کند. یکی دوست دارد برود زیارت، دیگری دوست دارد یتیمی را سیر کند. اما ما حوزه آسیب اجتماعی را انتخاب کردیم. الان محله‌ای را می‌شناسی مواد مخدر به آن رسوخ نکرده باشد؟ اینجا کسانی را داشته‌ایم که چند بار به کمپ رفته‌اند، اما موفق به ترک نشده‌اند ولی اینجا این کار محقق شد. تمایل به قطع مصرف تنها شرط ماست.» روانپزشک، مشاور و دندانپزشک داوطلبان به ترک را در اینجا همراهی می‌کنند.
محمد 33 ساله سه سال تجربه پاکی دارد. به هروئین و شیشه معتاد بوده. لباس فرم به تن دارد. لباسی که کمی بعد می‌فهمم، لباس کارش است. کار در یکی از مجتمع‌های تجاری بزرگ پایتخت. همین جا ترک کرده: «بذار راحت بهت بگم من کارتن خوابی می‌کردم. همین اطراف در پارک بابائیان و هفت چنار می‌خوابیدم. ورشکسته کامل بودم. از همه لحاظ. اما این روزها امیدوارم. در این سه سال پاکی کار پیدا کردم، برای خودم کسی شدم. الان هم اینجا زندگی می‌کنم. قبلاً فکرم در یک چیز خلاصه شده بود؛ تهیه مواد و مصرفش. به همه آدم‌های اینجا وابستگی دارم، هنوز بعد سه سال حمایتم می‌کنند. دوستشان دارم!» بجز دوره 21 روزه ترک مواد در این مرکز، کلاسهای مشاوره هم برگزار می‌شود.
بوی عدس پلو ناهار امروز همه جا را پر کرده. آشپزخانه تمیز و مرتب است و چند نفری مسئول سر و سامان دادنش. یکی از بچه‌ها همه محوطه را نشانم می‌دهد. خودش هم قبلاً معتاده بوده و حالا با افتخار زیاد از حضورش در اینجا می‌گوید. نظم و دقت را در گوشه گوشه این مرکز کوچک می‌توان دید.
بهروز مدیر داخلی انجمن است. سالها اعتیاد داشته. به قول خودش 37 سال زده و 14 سال است در برنامه است، یعنی پاکی: «تخصص ما درمان بیماری اعتیاد است. ما مشکلات و لغزشهای معتادان را می‌شناسیم. پیشگیری بهترین درمان اعتیاد است.»
او به شیوه ترک برخی معتادان در کمپ‌های ترک مواد مخدر اشاره می‌کند: «این روشها اشتباه است. معتاد را نباید کتک زد، اصلاً با اجبارهیچ چیزی حل نمی‌شود. از اصفهان، کاشان و قزوین برای ترک به اینجا می‌آیند. می‌دانی الان چند نفر در فهرست انتظارند تا اینجا بستری شوند. حاج آقا مقدم‌ها دل دریایی دارند. تا حالا بیش از سه هزار معتاد را درمان کرده‌اند. خیلی‌ها در این 38 ماهه که اینجا باز شده تا همین الان پاکی دارند، این نقطه افتخار ماست. اعتیاد فقط بیماری جسم نیست. روح و روان آدمها را نشانه می‌گیرد. ما اینجا روی روح و روان آدمها کار می‌کنیم.»
مرتضی مقدم بارها محمد و بهروز را در آغوش می‌گیرد و می‌بوسد. می‌گوید پسرهایم را می‌بینی؟ به محمد اشاره می‌کند: «این پسرم را می‌بینی، ماشاءالله. نمی‌دانی از چه روزی به اینجا رسیده!» از این همه عشق و محبتی که بین‌شان رد و بدل می‌شود شگفت زده می‌شوم. بچه‌ها می‌گویند آقا مقدم با همه داوطلبان ترک، اینگونه رفتار می‌کند، همین قدر با مهر و محبت.
بچه‌ها می‌گویند کسانی که اینجا موفق به ترک می‌شوند، در مراحل بعدی هم حمایت می‌شوند. در میدان جمهوری برای بچه‌ها پانسیونی در نظر گرفته شده با ماهی 250 هزار تومان اجاره ماهانه. تا زمانی که بچه‌ها پاکند می‌توانند اینجا بمانند. ایجاد شغل هم از دیگر حمایتهای خیریه است برای آنهایی که پاک می‌مانند.
حمید 29 ساله بارها تجربه ترک اعتیاد را از سر گذرانده: «با تریاک رفتم کمپ اول، با شیشه و کراک برگشتم بیرون. این اواخر هم که شیشه مصرف می‌کردم. این بار آمدم اینجا چون وامانده بودم. افتاده بودم به دام یک باند جعل تراول تقلبی. این بار تصمیمم جدی است. الان 13 روز است پاکم. اینجا برایم ایستگاه آخر است.»
حمید در 29 سالگی بیشتر دندانهایش را ازدست داده: «اعتیاد تو کله ماست. فقط جلسه و راهنما حالمان را خوب می‌کند. 9 سال است کمپ می روم و می‌آیم اما اینجا یاد گرفتم وقتی بیرون می روم چه کنم. در کمپ قبلی نه ماه نگذاشتند، خانواده‌ام را ببینم. دائم کتکمان می‌زدند. در جلسه‌ها می‌گفتند این را نگو آن را بگو. اما اینجا در جلسات هر چه دلمان می‌خواهد می‌گوییم. آموزش می‌دهند، بیرون رفتی چکار کن. توی این کمپهای اجباری یک راهنما ندیدم. می‌گفتند برو بیرون پاک بمان. فکر نکن پول نمی‌گرفتند ها. یکی‌شان هر 21 روز 450 هزار تومان از خانواده‌‌ام پول می‌گرفت. معتاد تا خودش نخواهد ترک کند، فایده ندارد که ندارد.»
مسئولان کمپ هم تأکید می‌کنند آموزش مهم‌ترین بخش ترک اعتیاد است: «ما روزی 4 ساعت برای بچه‌ها وقت می‌گذاریم وگرنه 21 روز خارج شدن سم از بدن هیچ کمکی نمی‌کند.»

حمید به سمت قفس پرنده‌ها می‌رود. کنار قفس مرغ عشق‌ها چمباتمه می‌نشیند. می‌گوید باورت می‌شود در همه این روزها که اینجا بودم اینها را ندیده بودم؟ انگار دوباره دارم، زیبایی‌های زندگی را می‌بینم. دوباره از نو!

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: