بهترین امتها از زمان حضرت آدم تا الان، امت ایران است
من همیشه در تلویزیون و دانشگاه ها گفتم که اگر خدا خبر بدهد که من به کفش ایرانی ها رسیدم، خدا را شکر می کنم! چون علم دین، علم انقلاب، علم نسبت به امام(ره)، معرفت نسبت امام(ره) و مقام معظم رهبری خیلی سخت هست.
کد خبر :
586584
سرویس بین الملل فردا: حجت الاسلام حسن تونو از طلبه های وهابی است که تحت تاثیر امام خمینی شیعه شده و از سال 61 در قم ساکن است. در خصوص انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی با وی گفتگو کردیم.
بنده حقیر، حسن تونو طلبه ای از کشور اندونزی هستم که سال 1361 به قم آمدم. آن موقع که آمدم 21 ساله و از لحاظ مذهب، وهابی معتدل بودم.
وهابی های اندونزی توسل را شرک می دانند
بنده متولد مکتب شافعی هستم؛ ولی در 19 سالگی در اثر تبلیغ وهابی ها، وهابی شدم. تقریبا در حدود 50 یا 60 میلیون نفر در اندونزی وهابی هستند. اینها فقط می گویند برخی اعمال بدعت است، مثلا توسل شرک است ولی تا حدی که تکفیر کنند یا بکشند در اندونزی پیدا نمی شود، مگر اینکه این اواخرکه القاعده یا طالبان و داعش مطرح شده اند، چند هزار نفر، نه بیشتر، از این فرقه ها متابعت می کنند.
زلزله 57 ریشتری دیوار ممانعت از معرفی شیعه را شکست
ما با 250 میلیون نفر، از لحاظ جمعیت چهارمین در دنیا هستیم از این 250 میلیون تقریبا 240 یا 235 میلیون مسلمان هستند که پیروان مذهب شافعی در اکثریت هستند و تعداد کمی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال57، به مکتب اهل بیت علیهم السلام گرایش پیدا کردند. الحمدلله دیوار نفرت به مذهب اهل بیت علیهم السلام یا حداقل دیوار سکوت کردن علمای سنی - چه از لحاظ مدح و چه از لحاظ مذمت- شکست. آنها قبلا نسبت به شیعه چیزی نمی گفتند، چون اگر مذمت هم می کردند باز مردم سوال می کردند که شیعه چه هویتی دارد؟ آن وقت مردم می فهمیدند مذهب دیگری موجود است و ممکن بود کنجکاو بشوند و... لذا به مردم از
شیعه چیزی نگفتند. ولی وقتی انقلاب به وقوع پیوست، زلزله 57 ریشتری این دیوار سکوت و ممانعت از معرفی حداقل اسم شیعه را شکست و برای اولین بار که اسم شیعه به گوش ما رسید بعد از انقلاب بود! بعد ما تعجب کردیم دنبال کردیم. بنده نیز با گروه اخوان المسلمین مرتبط بودم، آن اخوان المسلمین اصلی نه وهابی امروزی! آن موقع مذهب مطرح نبود هر مذهبی می توانست در گروه اخوان المسلمین شریک باشد. هدف اصلی تشکیل دولت اسلامی بود - اما الان که اندیشه وهابی رسوخ کرده دیگه خراب شده است.- لهذا وقتی به ایران حمله شد ما ناراحت شدیم و برای کمک به دولت اسلامی ایران فکر کردیم؛ ولی دید ما اشتباه بود!
چرا؟ به خاطر اینکه وقتی آمدم برای کمک دیدم - نزدیک مدرسه حجتیه یک میدانی هست به نام شهدا، اونجا چادر نصب کردند - هر روز جوانان صف می کشیدند برای ثبت نام و برای رفتن به جبهه مقدس. لذا ما تمرکزم روی تحقیق شد و بعد از گذشت 6 ماه شیعه شدم.
اولین اسلامی که وارد اندونزی شد شیعی بود
بعد در تاریخ چیزی خواندم که خیلی عجیب بود! در تاریخ قدیم اندونزی آمده که اولین اسلامی که وارد اندونزی شد در اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم هجری، اسلام شیعی بود. اقلا تاریخ خود اندونزی نقل می کرد همزمان با سنی، ولی تواریخ دیگر و اکثرشان آورده بود که فقط شیعه بوده است. در تاریخ مکتوب اندونزی، به سال 225 هجری، در «پرلاک اچه» آنقدر اسلام منتشر و قوی شد که در حدود یک قرن، حکومت تشکیل داد و این حکومت در تاریخ اول محرم تاسیس شد. اشخاصی که آمدند به آنجا از سه نژاد بودند: ایرانی، عرب و هندی.
رقص سینه زنی «اچه»
مبلغان شیعه در اندونزی تبلیغ کردند و در همان اوایل قرن دوم، دولت اسلامی تاسیس شد. خلفای بنی عباس وقتی خبردار شدند، سنی ها را قاچاقی به آنجا فرستادند -این را تاریخ اندونزی حکایت کرده است - و اهل سنت هم تبلغ و رشد پیدا کردند. آنها با حکومت شیعه می جنگیدند که گاهی شیعه پیروز و گاهی شکست می خورد. بالاخره در یک زمانی، وقتی حمله کفار توسط شاهنشاه بودایی از قسمت دیگر اندونزی، به آنجا صورت گرفت، بین شیعه و سنی صلح ایجاد شد و آن منطقه را دو قسم تقسیم کردند. شاه شیعه در جنگ شهید شد و بعد از آن دیگر مطرح نشده است. همین الان سنگ های قبر با اسم ائمه اطهار علیهم السلام و سلاطین
اصفهانی از آن زمان به جا مانده است و همین طور بعضی مراسم مثل سینه زنی. ولی الان به شکل یک رقص محلی درآمده است. البته منظور رقص بدنی نیست، چون آنچه به عنوان رقص مطرح هست نوعی حرکات هست که به رقص قبیله ای مشهور می باشد و یکی از رقص های قبیله ای مهم که تا به امروز مانده همین رقص سینه زنی «اچه» هست که تا الان انجام می شود. این سینه زنی به شکل یک هنر درآمده است، نه اینکه عزاداری و گریه بر امام حسین(ع) باشد. یک رسم دیگر هم بردن تابوت در عاشورا می باشد که این رسم در مناطق «شوماترا»، بیرون «اچه» هنوز هست و حسین حسین می گویند و بعد تابوت رو به دریا می اندازند. این رسم نیز تا
الان هست. فرهنگ اهل سنت همه برگرفته از فرهنگ شیعه هست. علمای آنها این را گفتند. مثل عبد الرحمن که گفت «در واقع ما شافعی شیعه هستیم.» اما صدها سال یا هزار سال دیگر حکایتی از شیعه مطرح نبود تا بعد از انقلاب اسلامی ایران.
از طریق مجله «محبوبه» از انقلاب مطلع شدم
بنده در «جاوه» اندونزی و در سال 1962 میلادی، تقریبا سال 1340 شمسی به دنیا آمدم. زمان وقوع انقلاب من 17 سال داشتم. چون من در دهکده ای در یک شهر کوچک، تقریبا 1000 کیلوتر دور از پایتخت بودم. خبر وقوع انقلاب در همان اول به ما نرسید. به خصوص اوایل انقلاب که دنیا یا سکوت کرد نسبت به ایران، یا اگر مطرح کرد هم ما نشنیدیم. تقریبا در سال1981 مسیحی بود که شنیدم.یعنی انقلاب سال 1979 رخ داد و من تقریبا سال 1981 شنیدم و خدا را شکر می کنم که یک سال بعد من متوجه شدم.
من از طریق مجله «محبوبه» یا «محجوبه» که سفارت ایران آنجا پخش می کرد از انقلاب اسلامی خبردار شدم. به خصوص که رئیس اخوان المسلمین منطقه ما، مجاهد، خیلی مخلص، خیلی زرنگ و عالم بود. ایشان استاد سیدحسین حبشی بودند. استاد با آنکه سنی بودند اما خیلی از انقلاب اسلامی ایران صحبت می کردند و امام(ره) را خیلی دوست داشتند و عاشق امام خمینی(ره) بودند و عاشق دولت اسلام، عدالت اسلام و فرهنگ اسلامی بودند.
در واقع وقتی وارد اخوان المسلمین شدم از انقلاب اسلامی ایران با خبر شدم و ورود من در گروه اخوان المسلمین تقریبا همان سال 1981 بود. طرز تفکر مردم ما محلی و ملی گرایی بود و بی خبر از حکومت اسلامی بودیم.
عشق ما نسبت به امام(ره) به ایرانی ها نمی رسد
استاد سیدحسین حبشی بی اندازه از امام(ره) تعریف می کرد که قابل توصیف نیست و همه علما را پایین تر از امام(ره) می دانستند. ایشان امام(ره) را زرنگ ترین، متفکرترین، داناترین، آگاه ترین و.... من هم به تاثیر ایشان عشق به امام(ره) پیدا کردم. تصمیم گرفتم که در همان جوانی درسم را به اجتهاد مطلق نرسانم تا بتوانم همیشه از امام(ره) تقلید کنم. البته عشق ما نسبت به امام(ره) به ایرانی ها نمی رسد که از مردن و گرسنگی نمی ترسند. ممکن است ما شجاعت ایرانی را نداشته باشیم که گرسنگی، بمب شیمیایی و کشته شدن را تحمل کنیم و ممکن است تا آن حد نرسیم ولی می فهمیم که اگر بخواهیم باید تلاش کنیم تا
به آن حد برسیم.
من همیشه در تلویزیون و دانشگاه ها گفتم که اگر خدا خبر بدهد که من به کفش ایرانی ها رسیدم، خدا را شکر می کنم! چون علم دین، علم انقلاب، علم نسبت به امام(ره)، معرفت نسبت امام(ره) و مقام معظم رهبری خیلی سخت هست. ممکن است چیزی شنیده باشیم از رهبر، ولی یک چیز دیگر فهمیده باشیم و فرض اینکه فهمیدیم، تطبیق آن موضوع مشکل هست. ولی نباید مأیوس بشویم. باید تلاش کنیم لذا اگر من به عنوان یک ریگی در کفش ایرانی باشم این افتخار من است. بلا تواضع این اعتقاد من است!
وقتی از طریق همین مجله «محبوبه» از تسخیر لانه جاسوسی خبردار شدیم خیلی خوشحال شدیم چون آن آمریکایی را که با تکبر دنیا را اداره می کرد و سلطنت و سیطره داشت، چه مستقیم و چه غیر مستقیم-مثل فروختن اسلحه و...- ایران تحقیر و کوچک شان کرد.
آن موقع اندونزی تحت حکومتی مثل حکومت مصر در زمان حسنی مبارک بود. خفقان خیلی شدید بود. لذا مردم یا مثلا دانشجویان را از کودکی، شیرِ ملی گرایی می خوراندند، تا لوازمش هم بیاید و آن عبارتست از اینکه اسلام نمی تواند دنیای پلورال دسته جمعی را که انواع ادیان که آنجا زندگی می کنند اداره کند. آنها نفهمیدند که در زمان پیغمبر اسلام(ص) هم کفار در مدینه بودند ولی ایشان اداره می کردند. به علت تبلیغات سوء، مردم استعداد تظاهرات ضد آمریکا را ندارند. چون لوازم ملی گرایی آمریکاگرایی می شود! یا مستقیم یا غیر مستقیم!
از دستور امام برای سلمان رشدی خوشحال شدم
وقتی که سلمان رشدی، آن کتاب را نوشت امام(ره) دستور ارتداد دادند بعضی از اندونزی ها آن هم کم - اگر من یادم نرفته باشد اقلیت - با امام(ره) موافق بودند ولی اکثریت سکوت کردند یا خبر نداشتند یا بعضی می گفتند این کتاب اشکال دارد ولی نه تا این حد که موجب کشتن بشود. بنده وقتی خبردار شدم خیلی خوشحال شدم.
بعد از سه سال توانستم برای امام حسین گریه کنم
در اهل سنت به خصوص در اندنزی گریه برای مرد عیب هست و اگر گریه کنی می گویند: «زن شدی؟» و اگر می خوای گریه کنی باید در سینه باشد.
چون روایتی از عایشه نقل می کردند که پیغمبر گریه نمی کرد اگر گریه می کرد در سینه گریه می کرد .... لذا مردم گریه کردن برای مرد را عیب می دانستند. وقتی من اولین شیعه شدم، فهمیدیم ائمه مظلومند به خصوص امام حسین(ع) ولی نمی توانستم گریه کنم، ولی تلاش کردم. هر وقت سینه زنی بود رفتم سینه زدم ولی گریه ام نمی گرفت یعنی اشکم نمی آمد. عزاداران حسین حسین می گفتند و می دویدند. من هم همین کار را انجام دادم ولی نمی توانستم گریه کنم ولی خیلی تلاش کردم تا اینکه بعد از سه سال توانستم گریه کنم! لذا شما مبلغان نیز باید درباره مستبصران جدید، صبر داشته باشید. اگر گریه نکردند شما استقامت
داشته باشید و دل شما نشکند که چرا گریه نمی کنند؟
هنوز هم ما تلاش می کنیم تا گریه کنیم حتی شاگردم گفت: «استاد، من گریه کردم به خاطر اینکه نمی توانستم به امام حسین(ع) گریه کنم.» یک سیدی شیعه شد مثل ما مستبصر شد و به من گفت: «استاد، من واقعا گریه کردم به خاطر اینکه برای امام حسین نمی توانستم گریه کنم.» این اثر فرهنگی قبلی هست. من اصطلاحا می گویم «ژنتیک فرهنگی» که ژنتیک فرهنگی خیلی فرق دارد با «ژنتیک اهل بیت علیهم السلام»
خاطرات بعد از انقلاب
من در اندونزی یک شاگرد دارم، خانه های اندونزی مثل خانه های اینجا نیست. آنجا همه اش درخت و رودخانه هست. لذا بعضی خانه ها با چوب یا بامبو ساخته می شود. این شاگرد ما یک خانه ای در وسط خانه های دیگر اجاره کرد. این خانه ها به هم چسبیده بودند و پشت این خانه ها پرتگاه بود. صاحبخانه یک ارتشی بود و در اندونزی همه از ارتشی می ترسند. وقتی فهمید شاگرد من شیعه است با ناسزا و... از خانه با بی آبرویی اخراجش کرد. در اندونزی 5 ماه باران و 5 ماه بی باران و دو ماه مخلوط، همراه با رعد و برق هست. بعد از بیرون انداختن شاگردم، یک برق آسمانی به آن خانه زد و آن را به پرتگاه انداخت. بدون اینکه
بقیه خانه ها که به آن چسبیده بودند، آسیب ببینند.
خانه ای که عکس امام خمینی داشت، آتش نگرفت
در اندونزی اکثر خانه ها چوبی است وقتی رعد و برق می زند زود آتش می گرد. در یک منطقه ای بر اثر رعد و برق، آتش سوزی رخ داد و همه خانه ها آتش گرفتند به جز یک خانه! وقتی رفتند علت را بفهمند، دیدند عکس امام خمینی(ره) روی دیوار آن نصب بود.
یکی دیگر از همسایه های بنده نقل کرد که من خودم دیدم، شخصی که روی منبر امام خمینی(ره) را تکفیر کرده بود، فلج شد و بعد از یک هفته مرد. به نظر بنده وقتی برهان کافی نیست و انقلاب اسلامی ایران و علما آثارشان به آنجا نمی تواند برسد یا ترجمه نشده است، خدا از راه دیگر معجزه می کند و دین را مطرح می کند.
جالب است که همین عکس امام(ره) را گروه اخوان آنجا پخش می کردند. در همین مجله «محبوبه» اگر عکس امام(ره) بود، محبان امام(ره) آن را چاپ می کردند و بقیه از آن کپی می گرفتند.
پدر خانم بنده در «رادیو اکبر» که برای وهابیون است کار می کرد و عالم ترین علما، در شهر بود و خیلی معروف بود. وقتی که ایشان شیعه شد در سال 1983 ایشان را از رادیو اخراج کردند بعد از مدتی رئیس رادیو به همراه همسر پنهانی اش با یک درختی تصادف کرد و مرد. مردم گفتند این اثرات بدخلقی با شیعیان هست.
وقتی جنگ تحمیلی علیه انقلاب اسلامی ایران آغاز شد، بنده از طریق استاد حسین حبشی از قضیه باخبر شدم. ایشان رادیویی داشت و از طریق رادیو بین الملل با خبر شد. چون خبر داخلی معتبر نبود و کنترل شده آمریکا بود. لذا ایشان از اخبار خارجی استفاده می کرد و به دیگران اطلاع می دادند.
از حوادث ایران فقط آگاهان مطلع بودند
در زمان جنگ مردم اندونزی بی اعتنا بودند. آنها حتی اگر در مالزی حوادثی اتفاق بیفتد بی اعتنا هستند، چه برسد به ایران. مثلا اهل سنت در جنگ اصحاب در مقابل اصحاب، از جمله جمل، که مورخان اهل سنت ادعا می کنند بسیار قربانی گرفته از اصحاب و تابعین و.... بی اعتنا هستند. با این توجیه که آن رخداد برای آن موقع است و به ما ربطی ندارد و همیشه اینطوری هست؛ در حالی که این فرهنگ بد، همیشه تاثیرش را دارد و این حاکم بر فرهنگ ماست. آنها مثل شما نیستند که غیرت دارید و هر جا اتفاقی می افتد شما واکنش نشان می دهید. مثلا در آفریقا یک نفر فریاد میزند، شما فریاد می زنید ولی آنجا چون فقر، جهل و
تقریبا بی اطلاعی مطلق هست.... لذا از حوادثی که در ایران اتفاق افتاد فقط آگاهان اطلاع داشتند که دو دسته بودند بعضی خوشحال و بعضی ناراحت شدند ولی بخاطر اینکه وهابی تند رو زیاد نبود، بیشتر علما ناراحت شدند. و بعضی از بزرگان ما مثل نور خالص مجید یا همین رئیس جمهور سابق عبدالرحمن واحد و... خیلی ایران را مدح کردند.
در زمان جنگ از تظاهرات ایران خیلی تعجب می کردم حتی به بچه ها می گفتم: «اینها کی نان می پزند؟ هر روز تظاهرات می کنند. یک روز برای بمب شیمیایی، نه تنها تظاهرات که می گفتند بیا بریز بمب شیمیایی...... به غیر از جمعه سه روز در هفته تظاهرات بود و می گفتند: «امام چی میگه مرگ بر آمریکا...»
ماجرای آمدن به ایران
رئیس ما در اندونزی مردی عالم بزرگ و آگاه بود و با سفارت ایران ارتباط داشت. اولین باری که سمیناری برای ائمه جمعه تشکیل شد - فکر می کنم با عنوان سمینار وحدت اسلامی بود - ایشان هم دعوت شد. همان سال 61 یا اواخر سال 60. ولی ایشان عذر داشت بعد بزرگترین شاگردش را که از دوستان بنده بود، فرستاد. آن موقع مدیر سمینار آیت الله ابراهیم امینی بود. رفیق من در سمینار تعجب کرد که چقدر اسلامی و معنویت چقدر زیاد است. به آیت الله امینی گفت که من می خواهم اینجا درس بخوانم. ایشان در جواب گفت ما هنوز مدرسه برای غیر ایرانی ها نداریم ولی در حال تاسیس هست و بعد از یک یا سه ماهی تاسیس خواهد شد.
بعد از مدتی خبر آمد که بیا و ده نفر را می توانی با خودت بیاری. رفیق من مثل برادرم بود و من را به ایران آورد. قبلش به من گفت کفش خوب بپوش و بخر که بتونی با آن بالای جنگل بروی. من فهمیدم که او برای جنگ می خواهد ولی به من نگفت. چون ایشان خیلی حزب اللهی واقعی بود. لذا از پدر و مادرم با گریه وداع کردم و پدرم گفت:«من تو را به خدا فروختم و امیدوارم از من بخرد» چون مطمئن بود که کار بد نمی کنم.
در سجده دعا می کردم بمب به من بخورد
به آنها نگفتم دقیقا کجا می روم چون اگه همسایه ها می فهمیدند پدرم را می کشتند و وقتی به ایران آمدم باز هم به آنها نگفتم. اگر نامه می نوشتم اول می فرستادم تایلند، که هم کلاسیم اونجا بود، بعد از آنجا به هندوستان ...و با زبان خاص نامه می نوشتم. البته من از قبل در خانه با خواهرم خط ویژه ای ابداع کرده بودم با عدد. که مثلا 1 الف و 2 ب و.....می گفتم با تمبر ایران نباشد. تا چه وقت این نامه نگاری ادامه داشت را دقیقا یادم نیست. شاید 4 سال طول کشید ولی تا زمانی که برنگشتم نگفتم که در ایران بودم. من بعد از شش سال به وطن برگشتم. البته زود تر هم می توانستم بروم. بلیط هم مهیا بود ولی من
نرفتم چون عشق به درس اهل بیت علیهم السلام نمی گذاشت که من بروم. مسئول ما اصرار کرد که من به مرخصی بروم. گفت برو استراحت کن. ولی من نرفتم و در قم بودم حتی دلم می خواست هدف بمب قرار بگیرم چون آن موقع خیلی بمباران بود ولی من شهید نشدم.
یکبار زیارت عاشورا می خواندم و به سجده زیارت عاشورا رفتم که بمباران هوایی شروع شد. من دعا می کردم که خدایا بمب به من بخورد بعد که سرم را بلند کردم دیدم کنار مدرسه حجتیه خورده است. آنها می خواستند حجتیه را بزنند. چون داخل حجتیه چند مذهب تدریس می شد و سمبل وحدت بود. برخی شافعی و بعضی حنبلی و....بودند اما اساتید ما را دعوت به شیعه نمی کردند. می خواستم به جبهه بروم اما مسئولین اجازه ندادند.
به نظر بنده انقلاب اسلامی صادر شده؛ ولی به حد نهایی نرسیده است. یعنی رساندن انقلاب نه تنها با صدا با کتاب بلکه باید با عمل باشد. باید شیعه را یاری کنند. آمریکا چرا همیشه به ایران فشار می آورد؟ چون ایران اگر پول دار بشود پولش به همه جا میرسد و.... آن وقت جهان شیعه می شود.
یادی از امام راحل(ره)
من دو بار امام(ره) را در جماران دیدم. امام(ره) دستش را تکان می داد که ما آن را برکت میدانیم یک بار نزدیک در ورودی و خروجی بودم و امام(ره) دستشان را تکان می دادند. قدم از بقیه کوتاه تر بود و داشتم به سمت بیرون می رفتم که تو دلم فریاد زدم که امام(ره) دستت را به من تکان بده. همان وقت به سمت من دست تکان دادند.
وقتی امام(ره) رحلت کرد من در اندونزی بودم برای مراسم دومین سالگرد رحلت ایشان به سفارت دعوت شدم. در راه، داخل قطار، یک شعر ماتم سرودم به این معنا که شما ما را ترک کردید و دل ما تنگ شده و...
شعرم را به مطیعی دادم
حاج میثم مطیعی لحن را از همه جای ایران جمع می کند و شاید 1000 لحن باشد و از بین آنها 40 لحن را برای محرم انتخاب می کند و نوحه می خواند پارسال ایشان را ملاقات کردم. من گفتم به اندازه شما نیستم؛ ولی چند لحنی دارم و7 تا لحن به ایشان دادم و آقای مطیعی گفت: من تیم می فرستم، انتخاب میکنم و بعد تصمیم می گیرم و...گفتم باشه اگر از لحن های من هم، قبول کردید یک گوسفند نذر میکنم. چون میخواهم تبرک کنم و....بعد در روز عید قربان آقای مطیعی گفت که تیم من دو تا از لحن شما را انتخاب کرد. من هم خیلی خوشحال شدم .....شعر من این بود که ای شب طولانی باش. صبح نشوی. اگر صبح بشوی امام(ع) کشته می شود......
بهترین امت از حضرت آدم تا الان، امت ایران است
شما مطمئن باشید بهترین امت از حضرت آدم تا الان، امت ایران هست! علتش چیست؟ علتش این است که ملت ایران با مال و خون خود این نظام اسلامی را حفظ کردند و نزدیک 40 سال هر سختی را تحمل کردند. ولی در زمان پیغمبر(ص) چه شد؟ وقتی فرمود قلم و کاغذ بیاورید من وصیت بکنم..... اما در ایران نه نبی(ص) نه علی(ع)....فقط روح الله بود که من همیشه می خواهم از ایشان تقلید کنم ولی مردم ایران اطاعت کردند. یعنی به نظر من وقتی برای روح الله این طور اطاعت کردند چه رسد به ائمه اطهار و پیامبر صلوات الله علیهم. شک نکنید اعتقادشان، اعتمادشان و استقامتشان آن قدر مستحکم است که از امام(ره) و مقام معظم رهبری
دفاع می کنند.
اما درخواست و توصیه که نه، التماس من این است که ادامه بدهید حتی اگر گناه کار باشید ممکن است بدحجاب باشید یا غیبت بکنید یا دروغ هم بگویید اما توبه هر چه سریع تر، بهتر هست. نگویید چون من گناه کارم نمی توانم در صف حزب الله باشم. نمی توانم در صف مدافعان دولت اسلام باشم. نه این گناه نابخشودنی است. هرگز مایوس نشوید. اصل حفظ دولت و نظام اسلامی است.
من این را می گویم که دولتمردان الان با وجود مشکلات اقتصادی زیاد، روحیه آن مردان دولت که اوایل انقلاب بودند را داشته باشند. متواضع تر باشند. من مطئنم مسئولین به فکر خودشان نیستند لذا اگر درآمدشان حلال بود، به حد معقول باشد مثل امام علی(ع) باشند. مسئولین به فکر کمترین معیشت مردم باشند و آن را احساس کنند و واقعا زندگی شما، نه اینکه مثل امیرالمومنین(ع) باشد اقلا مثل سایه امیرالمومنین(ع) باشد. من التماس می کنم به عنوان یک غیر ایرانی که مثل رهبر زندگی کنید آقای حداد گفت رهبر موقع انتقال منزل بیشتر از دو وانت اسباب نداشت. لذا خیلی مراقب باشید که دولت اسلامی دست شماست
و حکومت اسلام زیر نظر شماست نه فقط شیعه یا متدینان، بلکه دشمنان، اغنیا و متکبران و همه شما را می بینند. لذا من که کوچکترین مردم شما هستم التماس می کنم، مثل پدر برای ما باشید که پدر تا فرزندش نخورد خودش نمی خورد.