حاشیه‌نویسی رخشان بنی‌اعتماد بر یک مطلب «فردا»

شب پیش با خواندن مطلبی با عنوان " با ماشین های لوکس تان روی زخم هایمان ویراژ ندهید! افسرده شدم ولی نوش جانتان " در بدر به دنبال نشانی از نویسنده گشتم . نامش را به لطف دوستی پیداکردم.

کد خبر : 584941
سرویس اجتماعی فردا: در پی انتشار یادداشت «با ماشین‌های لوکس‌تان روی زخم‌هایمان ویراژ ندهید!/ افسرده شدم ولی نوش‌ جانتان!» در «فردا» و بازنشر آن در برخی از خبرگزاری ها و سایت های خبری، رخشان بنی اعتماد، کارگردان سینما در یادداشت به استقبال آن مطلب رفت و نوشت:
«روزگار غريبي شده ، هر چقدر كه بخواهي خود را از حاشيه ها و سو تفاهمات جدا نگه داري و به هزاران كار نشده و گره هاي درهم پيچيده دغدغه هاي شخصي و غيرشخصي ات برسي، نمي شود . هر روز از جايي و يا از جانب كسي به انحا مختلف اسم ات در ميانه اي كشيده مي شود كه چاره اي جز تكذيب و رفع سو تفاهم برايت باقي نمي ماند. هرچند كه بيزار باشي از اين كشمكش هاي از جنس دون مايگي ، اما ناچاربه واکنش می شوی ، چراكه به چوب همين سو تفاهمات به ظاهر بی اهمیت، قضاوت مي شوي و پرونده ات نوشته و باز و بسته مي شود .
خبردیدارسرپرست وزارت ارشاد و من با خانواده "محمد رضا رستمی" ، عزیزِ نازنینِ جوانمرگ مان ، و انعکاس آن در تیتریک خبرگزاری ، به گونه ای که گویا این دیدار مشترکا و به اتفاق انجام شده . از همین اتفاقات ساده ! است . گرچه در صورت وقوع چنین امری هم، ایرادی به آن وارد نیست ، اما درمقطعی که هنوزفرصت آشنایی و ارتباط حرفه ای سینماگران با سرپرست وزارت ارشاد در پست جدید پیش نیامده ، انعکاس تیتراین خبر، ابهاماتی را دامن زده که با توجه به رفاقتم با " الهه خسروی " و ارادت قلبی ام به عزیز ازدست رفته " محمد رضا " موظف به اصلاح آن هستم . طبیعی است که بعد از اعتراض و حذف خبر ، این توضیحات خواهد آمد که مگر در متن خبر دیدار بقیه نوشته نشده؟ و ... و های بسیاری که اعتراض را به غُرغُری خودخواهانه تعبیر خواهد کرد ، اما همین ترفند به ظاهر ساده ، در انتخاب تیتر ، " سید عباس صالحی سرپرست وزارت ارشاد و رخشان بنی اعتماد فیلمساز ، با حضور در منزل مرحوم محمدرضا رستمی ، روزنامه نگار باسابقه ، با خانواده او دیدار کردند. " معنا و تعریفی دارد که نویسنده خوب می داند .

دیدار در خلوت و دو نفره، من و دوست داغدارم" الهه " ، که بی انصافی روزگار و درد پَرپَر شدن مرد زندگی اش ، آتش به جانش کشیده ، نیاز به خبر ندارد ، چه رسد به تیترشدن !

اصلا خبر درد های پنهان و فروخفته طبقه دغدغه مند و فرهنگی این سرزمین که در زمان بودن شان جایی در متن ندارند، چه فایده که مرگ های خاموشش شان تیتر شود؟

شب پیش با خواندن مطلبی با عنوان " با ماشین های لوکس تان روی زخم هایمان ویراژ ندهید! افسرده شدم ولی نوش جانتان " در بدر به دنبال نشانی از نویسنده گشتم . نامش را به لطف دوستی پیداکردم "پویا گربندی" نمی دانم پیر است یا جوان ، نویسنده و یا ... می خواستم بنویسم قلمت را می بوسم ، بنویسم درود بر شرف و شهامت ات که آن چه که در این وانفسای آشوب زده کم و اصلا نداریم ، همین است که در دل نوشته ات آورده ای . شفافیت ، مطالبه گری ، حق طلبی . متن را هنوز ننوشته ، به تیتر خبرمربوط به دیدار! برخوردم و شوک برخورد با سیاست های سیاست زده رسانه ای!

از مضمون مطلب "پویا گربندی" وام می گیرم ، پوسته زخم هایمان را به شقاوت و بی رحمی نشکافید ، درد هایمان کافی است .
تیتر می خواهید؟ بنویسید :

در پاییز 1395 "محمد رضا رستمی" مردی از تبار قلم و آگاهی ، چند ماه از کار برکنارشده ، در گوشه اتاق ساده خانه ای که ردیف کتاب ها، تنها موجودی آن است ، در خلا نا امنی شغلی، دِق کرد و مُرد . رخشان بنی اعتماد 10 آبان 95»

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: