نگاهی به تنوع فرهنگی پوشش در ایران

در جامعه ایرانی با ویژگی‌های قومی و اقلیمی متنوع و با توجه به تورم نسل جوان و مطالبات ویژه خود، نیاز به ادبیات جدیدی برای گفتگو در حوزه مسائل عمومی احساس می‌شود. اما به نظر می‌رسد عملکرد متولیان این امر در این حوزه این مناسبت را در نظر ندارد.

کد خبر : 583922
سرویس سبک زندگی فردا: در خصوص حجاب گفته‌ها و نوشته‌ها فراوان است اما آنچه در مناظر عمومی دیده می‌شود بیانگر دو نتیجه است: فاصله این گفته‌ها شنیده‌ها و نوشته‌ها به میزانی است که به گوش حاضران در عرصه عمومی نرسیده است و یا اینکه ادبیات این گفته‌ها و نوشته‌ها به آن میزان از گفتار عموم افراد بیگانه است که نتیجه‌ای از آن حاصل نمی‌شود. این بیگانگی گفتاری را می‌توان از چند منظر دید: شاید نویسندگان و گویندگان این مقوله آنچنان از فضای عمومی جامعه دورند که مقوله، موضوع و توصیه آنها اشتراکی با دغدغه مخاطب آن ندارد. شاید لحن این گفته‌ها و نوشته‌ها به نحوی آمرانه است که برای مخاطبان برخورنده است؛ آنها را ابژه‌هایی می‌بینند که قدرت گفتگو و فهم و در نتیجه مشارکت در حوزه موضوعات عرصه عمومی را ندارند. بر زمین ماندن اینگونه توصیه‌های دستوری از جانب مخاطبان دور از ذهن نیست؛ آنان به تصور ابژه منفعل از خود معترض‌اند. شاید سوم را می‌توان تعجب و شگفتی از نادیده گرفتن تنوع اقوامی دانست که تفاوت اقلیمی ـ فرهنگی، شرایط خاص و تلقی‌شان از بحث پوشش در این گفته‌ها و نوشته‌ها است. با این مقدمه نوشتار حاضر، با بی‌ادعایی در تبیین باصطلاح معضلات حوزه پوشش، بر آن است که این بحث را از منظری متفاوت به بحث بگذارد. در ادامه این یادداشت را به نقل از مهرخانه بخوانید.
بسیار شنیده و دیده‌ایم که زنان ایرانی از عهد باستان پوششی داشته‌اند که، جز صورت و بعضا موها، دیگر قسمت‌های بدن آنها به زیبایی پوشیده بوده است. بررسی تصاویر باقیمانده از پوشش زنان و حتی مردان در طی تاریخ ایران بیانگر پیچیدگی و زیبایی تدریجی پوشاک آنان است. از منظر فرهنگی این پیچیدگی بیانگر پیشرفت تمدن مادی در ارائه مدل‌های متنوع، لباس‌های دوخته شده و تزئین آنهاست. اما وجه مشترک این پوشاک در پوشیدگی آنهاست. اگر چه تصاویر باقیمانده مربوط به طبقه بالای ممکلت است، همانطور که گزارش بسیاری از وقایع تاریخی مربوط به طبقه بالای دولت‌هاست، اما گزارش‌های پراکنده باقیمانده تاییدی بر اصل پوشش در میان تمام زنان است؛ اگرچه میزان پیچیدگی دوخت یا تزئین آنها کمتر از پوشاک زنان ثروتمند باشد. بدین ترتیب است که آراستگی و پوشیدگی زن ایرانی مساله نیست که شک و تردیدی بر آن باشد. ارتباط بحث پوشش با فرهنگ یا بهتر بگوییم این مساله که اساسا پوشش یک امر فرهنگی است، لزوم تعریفی از فرهنگ ایجاب می‌کند. تعاریف متعددی از فرهنگ موجود است اما منتخب نویسنده تعریف انگلهارت از فرهنگ است: «فرهنگ نظامی از نگرش‌ها، ارزش‌ها و دانشی است که به طرز گسترده در میان مردم مشترک است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. در حالی‌که طبیعت انسانی از لحاظ زیست شناختی، فطری و عمومی است. فرهنگ فراگرفته می‌شود و ممکن است از یک جامعه به جامعه‌ای دیگر تغییر کند». (اینگلهارت، ۱۹:۱۳۷۳) بسیار شنیده‌ایم که فرهنگ از جامعه‌ای به جامعه دیگر متفاوت است اما بحث تغییرات فرهنگی درون یک جامعه کمتر توجه می‌شود. چرا که اصل و انتظار بر این است که مردم یک کشور تا حد زیادی در مسائل فرهنگی شبیه یکدیگر باشند و اختلافات را به نفع یکپارچگی ملی به حداقل برسانند. در خصوص کشور ما این مساله اما جدی است. ایران را کشوری با فرهنگ‌های چندگانه می‌دانند. تاریخ ایران با همین اقوام متنوع شکل گرفته است و اینطور نیست که مانند برخی کشورهای جدید التاسیس این تنوع ناشی از مهاجرت اقوام گوناگون حاصل شده باشد. به این ترتیب است که اقوام گوناگون در عین پای‌بندی به ایران اسلامی به آداب و رسوم خود نیز وفادار مانده‌اند و به نقش قالی‌ای تبدیل شده‌اند که تنوع رنگ‌ها در آن تنها به زیبایی آن افزوده است. در جامعه ایرانی با ویژگی‌های قومی و اقلیمی متنوع و با توجه به تورم نسل جوان و مطالبات ویژه خود، نیاز به ادبیات جدیدی برای گفتگو در حوزه مسائل عمومی احساس می‌شود. اما به نظر می‌رسد عملکرد متولیان این امر در این حوزه این مناسبت را در نظر ندارد. جوان امروز در جامعه ایرانی دارای سه هویت ایرانی- اسلامی و نیمه سنتی - نیمه مدرن است. تاملی گذرا بر این سه مولفه بیانگر آن است که بازتولید فرهنگ متعلقین هر یک از هویت‌های مذکور و انتساب آن به کل جامعه ایرانی اشتباهی بزرگ است. چنانچه اکنون نیز شاهد آن هستیم که بازتولید رسانه‌ای طبقه متوسط تهرانی سبب تحقیر و کوچک شماری هویت‌های قومی دیگر شده است؛ توهمی که تنها بازنمایی غیر حقیقی رسانه‌ای و امکانات پایتخت نشینی عامل آن است. سامان بخشیدن به چنین وضعیتی در جامعه ایرانی بیش از هر چیز نیازمند مشارکت فرهنگی اقوام در اتخاذ سیاست‌های عمومی فرهنگی و کنترل دائم بازخورد این سیاست در سطح جامعه است؛ تا به سمت گروه، طبقه یا قومیت خاصی مصادره نشود. غفلت از این دو مهم سبب می‌شود که جامعه خود را مخاطب این تصمیمات ندانسته و بنابراین از آن تمکین نکند.
در جامعه فعلی، برای تصمیم سازی نیازمند ارتباط هوشمند بیشتری جهت گفتگو و شرکت دادن مخاطبین در امور مربوط به آنها هستیم. در غیر این صورت است که برنامه‌های طولانی مدت و با سرمایه‌های اقتصادی کلان کمترین تغییرات را به مراه خواهند داشت. عقیم ماندن تلاش‌ها در این زمینه به جهت غفلت از المان‌های مذکور و گرفتار آمدن در دور باطل تکرار این اشتباهات تنها نتیجه‌اش باقی ماندن در شرایط بحران و ناامیدی مسئولان از تغییر شرایط و توهم تغییر ناپذیر بودن را ایجاد خواهد کرد. به این ترتیب است که تحت عنوان تساهل و آسان‌گیری وضعیت را رها کرده و تنها نظاره‌گر پیامدهای آسیب زای آن در دیگر عرصه‌های جامعه می‌شویم؛ در حالیکه مساله اصلی تغییر الگوی گفتگو و اتخاذ سیاست است نه چاره ناپذیر بودن شرایط.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: