حسرت گیتی خامنه از رد پیشنهاد بازیگری کیارستمی
کمتر کسی از حضور گیتی خامنه در حوزه سینما خبر دارد، اما بخشی از فعالیت حرفهای در سینما گذشته است؛ دورهای که البته با حسرت رد یک پیشنهاد بازیگری همراه است.
خبرآنلاین: گیتی خامنه یکی از خاطرهانگیزترین چهرههای تلویزیونی است که اجراهایش در دهه 60 و 70 هنوز در خاطر خیلیها مانده است. چهره این مجری یادآور روزهای خوب بچگی خیلی از دهه شصتیهاست. بچههای دهه 60 خیلی از کارتونهای محبوب و مورد علاقهشان را از برنامهای که او اجرا میکرد تماشا کردند.
خامنه چندین سال در ایران نبود و در آمریکا به ادامه تحصیل پرداخت. او بعد از بازگشتش به ایران یک برنامه نوستالژیک را به همراه الهه رضایی به نام «بچههای دیروز، بچههای امروز» اجرا کرد. موضوع گفتوگوی ما با گیتی خامنه اما این بار به جز حوزه کودک و اجرا، درباره سینماست.
حوزهای که او در آن فعالیت جدی داشته و شاید کمتر کسی از آن خبر داشته باشد. این مجری محبوب برایمان از همکاریاش با کارگردانهای معروفی چون ابراهیم حاتمیکیا و عباس کیارستمی گفته است.
خانم خامنه در سالهای فعالیتتان در عرصه اجرا هیچ وقت دوست نداشتید فضای برنامههای دیگر غیر از کودک را هم تجربه کنید؟
چرا این علاقه در من همیشه وجود داشت و در یکی دو برنامه از جمله «اردیبهشت» نیز اتفاق افتاد. همیشه دوست داشتم به غیر از اجرا در حوزه کودک حوزههای دیگر را هم تجربه کنم. علاقه شخصیام این بود در برنامههایی که محدوده اجتماعی دارند و بسیاری از مقولاتی که زندگی امروز بشری با آنها دست به گریبان است را موضوع قرار میدهند و شاید در زمان من نبوده حضور داشته باشم. اگر احساس کنم کاری هست که من راغبم و میتوانم انجام بدهم وهمچنین حضور در ان برنامه خودم را رشد میدهد و میتواند وظیفه و مسئولیت من نسبت به جامعه را پوشش دهد حتما قبول میکنم.
فکر میکنید مخاطب کودک امروز چه نیازهایی در برنامه تلویزیون دارد و یک برنامه استاندارد برای کودک باید دارای چه ویژگیهایی باشد تا در جذب او موفق شود؟
موضوعات برنامههای کودک باید به روز باشند و از دل جامعه بیرون بیایند. یادم میآید زمانی که ما مجری برنامههای کودک بودیم از همه اتفاقهای دور و برمان برای سوژههای برنامهای که اجرا میکردیم الهام میگرفتیم. این اتفاق الان هم باید وجود داشته باشد. دنیای کودکان امروز بسایر متفاوت با بچههای قدیم شده است و همین ما را به این مهم نزدیک میکند که باید بچهها را درک کنیم. باید نیازهای آن را به شکلی دقیق شناسایی کنیم و بعد برایشان برنامه بسازیم.
هیچ وقت به شکل جدی مخاطب «کلاه قرمزی» بودهاید؟ فکر میکنید چرا این مجموعه توانست اینقدر در جذب مخاطب موفق باشد؟
«کلاه قرمزی» آن زمان که خودم اجرا داشتم یکی از برنامههای مورد علاقهام بود. سادگی کار و اینکه سوژههایش از دل اجتماع بیرون کشیده میشد یکی از نقاط قوت کار بود. مثل کاری که من خودم هم برای برنامههایم میکردم و سوژههایم را از بطن جامعه بیرون میکشیدم. برای مخاطب کودک اگر قرار است پیامی انسانی و اجتماعی داده شود باید آن را به زبانی ساده گفت تا او بتواند درکش کند. البته «کلاه قرمزی» که در حال حاضر و در سالهای اخیر ارائه میشود حقیقتا به نظر مخاطبانش بزرگسالان هستند. پیامها، شوخیها و اشاراتی که میخواهد پیام از طریق آن ارائه شود مخاطبش کودکان نیستند. اگر قصد واقعا این باشد که مخاطب بزرگسال را جذب کند، به نظر من موفق بوده. بر و بچههای دهه شصت و یه کم بعدش به راحتی این اشارات و شوخیها را درک میکنند. اما دید هجوآمیزی که این مجموعه دارد به نظرم کاملا مناسب مخاطب بزرگسال است.
شما چهره مثبت و صدای خوبی دارید، در این سالها پیشنهاد بازیگری نداشتید؟
من در ایران کارگردانی سینما و تلویزیون خواندم و وقتی به آمریکا سفر کردم تحصیلاتم را در رشته تهیهکنندگی، ادبیات نمایشی و روانشناسی ادامه دادم. با اینکه من به جز تلویزیون در سینما هم فعالیتهای نسبتا زیادی داشتم، اما هیچ وقت دوست نداشتم بازیگری را تجربه کنم. جالب اینکه پیشنهادهای خیلی زیادی در عرصه بازیگری داشتم، اما هیچ وقت قبول نکردم پا به عرصه بازیگری بگذارم. در تمام سالهای فعالیتم در سینما تا به الان فقط یک بار از اینکه یک پیشنهاد بازیگری را رد کردم پشیمان شدم و آن هم بازی در فیلم زندهیاد عباس کیارستمی بود.
آقای کیارستمی برای کدام فیلمشان به شما پیشنهاد بازی دادند؟
اگر اشتباه نکنم حدود سال 72 بود که آقای کیارستمی فیلم «زیر درختان زیتون» را ساختند، من در این فیلم منشی صحنه و دستیار ایشان بودم و آقای کیارستمی از من خواستند نقش خودم را بازی کنم و من متاسفانه آن زمان گفتم نه. من پیش از این فیلم هم در عرصه سینما فعالیت میکردم، به جز همکاریهایم با آقای کیارستمی دستیار آقای قاسمی جامی هم بودم و با ابراهیم حاتمیکیا هم به عنوان دستیارشان همکاری داشتم. اما برایم جالب است که بعد از چندین سال مدتی پیش بچههای تئاتر به من پیشنهاد بازی دادند. بعد از اینکه این پیشنهاد به من داده شد پیش خودم گفتم شاید بد هم نباشد تجربیاتی که تا به حال نداشتم و آن هم یکی از شیوههایی برای ارتباط برقرار کردن است و بسیار هم تاثیرگذار هستند را امتحان کنم، اما واقعیت این است نقشی که به من پیشنهاد شده بود را دوست نداشتم و به همین خاطر آن کار را قبول نکردم.
واقعا هیچ وقت دوست نداشتید به مقوله سینما به شکل جدی تری فکر کنید؟
در سینما پیشنهاد بازی داشتهام اما تا به الان هیچ کاری را نپذیرفتهام، ولی واقعیت این است سالهاست فیلمنامهای که خیلی برایم ارزشمند است را در نظر دارم که بخشی از آن مربوط به زندگی خودم است و بخشی از آن هم مربوط به زندگی زنان اطرافم. مدتی است مشغول نوشتن آن هستم، اما راستش هنوز نتوانستم آن را تمام کنم. جالب اینجاست که از این نوشته خیلی تاثیر میپذیرم چون بارها به برخی از صحنههایش که رسیدم دیدم نمیتوانم آن را تمام کنم بغض گلویم را گرفته یا ترجیح دادم آن زمان دفتر را ببندم و نوشتن آن را کنار بگذارم. ولی شاید یک روزی شاهد تمام شدن این فیلمنامه و احتمالا به ثمر رسیدنش به عنوان یک فیلم باشیم.
چرا بعد از بازگشتتان از آمریکا در کمتر کاری حضور پیدا کردید؟ فضا برای فعالیت دوبارهتان فراهم نبود؟
باور من این بود که فضا برای انجام کاری که مورد پسند من است موجود است و بستر مناسبی برای ارائه کارهایی در حوزه کودک که استانداردهای جهانی را دارا هستند فراهم است، اما راستش در این سالها با کمتر کاری مواجه شدم و ترجیح دادم کار نکنم. در واقع در طول این مدت هیچ کاری که بتواند در من شوق و ذوق انجام یک فعالیت جدید را به وجود بیاورد نبوده است. البته به جز یک کار به نام «آبی تر از رویا» که پیشنهاد خودم بود.