تکنوکراتهای دولتی و اشرافیگری

سرمایه‌داری و هم تکنوکراتیسم، مبتنی بر «عقلانیت ابزاری» هستند و «ثروت‌اندوزی» و «تکاثر» و «دنیاطلبی»، سرشت هر دو را شکل می‌دهد، با این تفاوت که سرمایه‌داری در حکم ریشه است و تکنوکراتیسم در حکم شاخه.

کد خبر : 581898
سرویس سیاسی فردا؛ مهدی جمشیدی*:
۱-فلسفه زندگی من، «پول‌پرستی» است، نه «خداپرستی»
تکنوکراتیسم، از فروعات و انشعابات «نظام سرمایه‌داری» است؛ یعنی نظام سرمایه‌داری، چنین اقتضائی دارد و آن را می‌طلبد. هم سرمایه‌داری و هم تکنوکراتیسم، مبتنی بر «عقلانیت ابزاری» هستند و عالم و آدم را از این منظر می‌نگرند. بنابراین، «ثروت‌اندوزی» و «تکاثر» و «دنیاطلبی»، سرشت هر دو را شکل می‌دهد، با این تفاوت که سرمایه‌داری در حکم ریشه است و تکنوکراتیسم در حکم شاخه. نیروهای تکنوکرات، «خادم» و «عامل» نظام سرمایه‌داری هستند و تداوم بقاء و سلطه آن را تضمین می‌کنند. به بیان دیگر، نیروهای تکنوکرات، کارگزاران میدانی اما یقه سفید نظام سرمایه‌داری هستند که عمل‌گرایانه و محافظه‌کارانه، به این نظام وفادار و پایبندند و مانند سرمایه‌داران لیبرال، جز به «پول» نمی‌اندیشند. آیین و معنای زندگی تکنوکرات‌ها، «پول‌پرستی» است و در نظر آن‌ها، «خدا» و «ملکوت» و «معنا» و «معنویت»، اموری تفننی و مایه سرگرمی و شاید اندکی آرامش و اطمینان خاطر باشند.
۲-«تخصص»، شرط کافی و «تعهد»، زائد است
در نیروهای تکنوکرات، «تخصص» وجود دارد، نه «تعهد»؛ آن‌ها بر تکنولوژی مسلط هستند و قواعد و مناسبات اقتصادی و صنعتی و فنی در دنیای متجدد را می‌دانند، اما انگیزه‌ها و نیات «ایمانی» و «اعتقادی» و «معنوی» در آن‌ها راه ندارد. برای نیروهای تکنوکرات تفاوت ندارد در خدمت کدام نظام سیاسی قرار دارند و حاصل کار آن‌ها به نفع کدام جریان و جبهه است. صف‌بندی‌های ایدئولوژیک و دینی، هیچ منزلتی در اندیشه آن‌ها ندارد و هیچ‌گاه مبنای معادلات و محاسبات‌شان قرار نمی‌گیرد. حال آن‌که انقلاب اسلامی - که در خارج از جهان معنایی تجدد به وقوع پیوست و آن را به چالش طلبید - مفاهیمی بدیعی چون «انسان متعهد» و «انسان مکتبی» را عرضه کرد که حکایت از معیارانگاری شرایط «اعتقادی» و «ایدئولوژیک» داشت.
۳-سرمایه‌سالاری، «حق» من است، نه «زیاده‌خواهی»
جامعه و دولت دینی باید بهای تخصص نیروهای تکنوکرات را بپردازد، و در غیر این صورت، باید عقب‌مانده و توسعه‌نیافته باقی بماند و این بها، بهای گزاف و گرانی است. نیروهای تکنوکرات نمی‌توانند بر «فضیلت‌های معنوی و اخلاقی» تکیه کنند و پاداش و مزد کارهای خود را به «تحصیل رضای خداوند» و «اجر در جهان دیگر» واگذار کنند؛ هر آنچه هست، باید «هم‌اکنون» محاسبه و تسویه شود و معیار نیز چیزی جز «پول» نیست. دیگر این‌که اینان کار و تخصص و توانایی خود را به بالاترین قیمت می‌فروشند و حتی بر سر جامعه و دولت دینی منت می‌نهند که به غرب هجرت نمی‌کنند و تخصص خود را در اینجا به کار گرفته‌اند. این‌که نتیجه چنین روندی، شکل‌گیری «شکاف طبقاتی» است، به هیچ رو اهمیتی ندارد؛ این وضع در هر جامعه‌ای که مسیر نظام سرمایه‌داری را در پیش گرفته، اجتناب‌ناپذیر است و توسعه نمی‌تواند و نباید خود را متوقف بر «عدالت» کند. هیچ امری به اندازه «عدالت»، منفور تکنوکرات‌ها نیست؛ عدالت، چون زهر کُشنده‌ای است که تکنوکرات‌ها را از پا در می‌آورد. به سبب همین مادی‌گری و دنیاطلبی است که نیروهای تکنوکرات ادعا می‌کنند هر آنچه از بیت‌المال مسلمانان دریافت کرده‌اند، «حقشان» بوده است، نه «زیاده‌خواهی» و «تصرفات آلوده».
۴-«من» بر دیگران تقدم دارم، نه «دیگران» بر من
جوهر «لیبرالیسم»، «فردگرایی» است و لیبرالیسم نیز ایدئولوژی «نظام سرمایه‌داری» است و آن را توجیه و تئوریزه می‌کند. بنابراین، سرمایه‌داری نیز بر فردگرایی مبتنی است؛ چنان‌که در عمل نیز مشاهد می‌کنیم که سرمایه‌داران لیبرال، خود را بر همه مقدم می‌دارند و چون گرگ‌هایی درنده و بی‌رحم، دیگران را «چپاول» و «غارت» می‌کنند و ثروت جامعه را در دست خود «انباشته» و «متمرکز» می‌سازند. در منطق آن‌ها، اصل حاکم بر جامعه انسانی، «رقابت» و «ستیز» است، نه «ترحم» و «تعاون». امکانات و فرصت‌ها محدود هستند و تقاضاها، فراوان. پس باید «دیگران» را پشت سر نهاد و «سهم بیشتر»ی از این امکانات و فرصت‌ها را در اختیار گرفت و اگر ما چنین نکنیم، دیگران خواهند کرد. در این میان، حال و وضع ضعفاء و مستمندان مهم نیست؛ آن‌ها از صحنه بازی رقابت و ستیز حذف شده و وجودشان بر شانه‌های جامعه، سنگینی می‌کنند. باید آن‌ها را به حال خود رها کرد تا یا بمانند یا بروند. «ایثار» - که به معنی مقدم داشتن دیگران بر خود است - نامعقول و بلکه بی‌معناست؛ «من» و خواسته‌های «من» اصالت دارد و دیگران، اشیاء و وسایلی بیش نیستند که برای دست‌یابی به هدف‌های مادی، باید از آن‌ها بهره برد. «خودمرکز بینی» تکنوکرات‌ها اقتضاء می‌کند که چون قدرت دارند و زمام امور به دست‌شان است، بیت‌المال مسلمانان را به تاراج برند و ثروت‌های عمومی را تصاحب کنند و به واسطه ایجاد دره‌هایی از فقر، قله‌هایی از رفاه برای خود به وجود آورند.
۵-حکومت، «طعمه» است، نه «امانت»
تکنوکرات‌ها، «دولتی»‌ هستند؛ و چون دولتی هستند، جزء «اغنیاء» و «اعیان» و «توانگران» می‌شوند و «اشرافی‌گری» می‌کنند. به عبارت دیگر، آن‌ها «پول» دارند، چون «قدرت سیاسی» دارند و این یعنی پیوند میان «قدرت» و «ثروت». همه مسیرهای «ویژه‌خواری» نه مسدود است و نه آشکار و برای ویژه‌خواری باید دستی هم در قدرت سیاسی داشت تا در سایه آن، از امکانات عمومی استفاده کرد یا از مزایای خاص بهره گرفت. در اینجاست که «اشراف‌گری دولتی» پدید می‌آید؛ اینان هم از «اشراف» هستند و هم از «دولتی‌ها»، با این ملاحظه که چون از «دولتی‌ها» هستند، به طبقه «اشراف» نیز پیوسته‌اند و ثروتمند شده‌اند. حضور در حاکمیت، فرصتی است برای ثروت‌اندوزی و بستن بار خویش. پس باید این فرصت را غنیمت شمرد و از هیچ یک از راه‌های ممکن و مقدور که به «رفاه» و «تَنَعُم» و «شادخواری» ختم می‌شوند، غفلت نکرد.

*-عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منبع: صبح نو

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: