با معتادی که درخواست کمک دارد، چه کنیم؟
وقتی کنار اتوبان دستش را بالا آورد تا سوار ترک موتورم شود، اصلاً فکرش را نمیکردم معتاد تزریقی باشد. شلوار جین تروتمیزی پوشیده بود و کتانی مارکدار. تیشرت زرد رنگش را روی شلوارش انداخته بود و کیف چرمی کوچکی روی دوشش. میخواست تا نزدیکیهای اتوبان چمران برسانمش. نمیدانستم چرا وسط اتوبان حکیم ایستادهام؛ شاید برای ثواب، شاید هم حس انساندوستیام گل کرده بود.
ترکم نشست و راه افتادم. هنوز چندصد متری نرفته بودم که شروع کرد به وول خوردن. یک لحظه پیش خودم گفتم نکند از شانس بد زورگیر باشد و بخواهد از جیبش چاقو دربیاورد و با تهدید موتور و موبایلم را بگیرد. در کمتر از چند ثانیه نظرم عوض شد. بنده خدا درد میکشید؛ به پاهایش چنگ میزد و زیر لب به خودش لعنت میفرستاد. پرسیدم چه مشکلی دارد که این همه درد میکشد؟ گفت: «معتادم، خماری میکشم.» انگار صدایش در باد گم شده باشد یا من خودم را به نشنیدن میزنم؟ دوباره پرسیدم و جواب داد: «معتادم داداش! خمارم. دارم از بیدوایی میمیرم. اگه میشه یک کم تندتر برو برسم به ساقی. تا ساعت 3
- مجید.30 سالمه. فوق دیپلم برق دارم. به خماریام نگاه نکن از خانواده درست و حسابیام. تا به حال دستم را جلوی کسی دراز نکردم. - چی شد که رفتی سمت اعتیاد؟ - بعد از دانشگاه چند مدتی در یک کارگاه فنی مشغول به کار شدم. صاحبکار و یکی از کارگرها سر ظهری تریاک میکشیدند. چند باری تعارف کردند. کشیدم و گرفتار شدم. - الان چی میکشی؟ - اولش تریاک، بعد شیشه. الان هم کراک یا هروئین. - پول مواد را از کجا میآوری؟ - یک زمانی از پدر و مادرم میگرفتم. از زمانی که پول ندادند وسایل خانه را میدزدم. امروز مجسمه برنزی را که مادرم 20 سال پیش از پاریس خریده بود، دزدیدم و فروختم 50 هزار تومان. شاید 3 - 2 میلیون پولش بود. خیلی عذاب وجدان دارم. - چند ساله مواد میکشی؟ - نزدیک 9 سال. - چرا ترک نکردی؟
بسختی از روی گاردریل رد شد. کمی آنطرفتر 20 - 30 نفر دیگر ایستادهاند. آدمهایی درست مانند خودش. آنها هم منتظر ساقیاند. مجید رفت و حرفهایش ماند و کشمکش درونی من. آنکه گفت آری، آنکه گفت نه. آیا مجید نه بزرگ زندگیاش را خواهد گفت؟ ترک خواهد کرد؟