روزنامه ایران: اسم روستایشان «موییل» است با 500 خانوار و جمعیتی نزدیک به 2 هزار نفر در 15 کیلومتری مشگینشهر. روستایی در نزدیکی کوهستان سبلان که به طبیعت بکر و آبگرمهای جوشانش معروف است. هوای روستا حتی تابستانها هم خنک است آنقدر که باغهایشان ثمر نمیدهد. شغل اهالی کشاورزی و دامپروری است. چند وقتی است با هم شریک شدهاند برای ساخت یک مجموعه گردشگری و آبدرمانی. میخواهند پای گردشگر خارجی را هم به روستایشان باز کنند. در چند سال گذشته نزدیک به یک میلیارد و 500 میلیون تومان از ورود گردشگران به روستایشان برای استفاده از آبگرمهای جوشان پول درآوردهاند. حالا با این پول در حال ساخت مجموعهای هستند که نظیرش را در تهران و شهرهای بزرگ هم نمیشود پیدا کرد.
روستایی با مدیریت متفاوت
از اردبیل تا مشگین شهر 95 کیلومتر است. 2 طرف جاده مزارع سیبزمینی است. مردان و زنان در حال کارند. سیبزمینی را از زمین بیرون میکشند و داخل کیسههای نایلونی میریزند. تا چشم کار میکند سیبزمینی است و کیسههای رنگی که پشت سرهم چیده شده. 15 - 10 کیلومتر مانده به مشگینشهر، دو سوی جاده پر از تاکستان است و آدمهایی که کنار جاده انگور میفروشند. میشود گفت بازار بزرگ انگور. مقصدمان جایی دورتر از مشگین شهر است. شهر را که رد کنیم به جادهای میرسیم که سربالایی و سرپایینیهای تندش میبردمان به موییل. حالا چرا این روستا؟ به ما گفتهاند موییل آخرین روستایی است که پشت به کوهستان سبلان داده و زیبایی طبیعت و چشمههای جوشان آبگرمش، شهره منطقه است. اما دلیل دیگر این سفر هم دیدار با دهیار موییل است؛ برترین دهیار کشور در سال 95.
ساعت 5 عصر به روستا میرسیم. دماسنج ماشین 3 درجه بالای صفر را نشان میدهد. از پوشش روستاییان که کاپشن و اورکت پوشیدهاند کاملاً مشخص است که این منطقه تا چه اندازه هوای سردی دارد. جایی که ایستادهایم روستا زیر پایمان در هالهای زیبا از مه پیداست. روستایی که انگار سبلان در آغوشش کشیده.
مهندس «سجاد داسی» دهیار موییل به پیشوازمان میآید. برخلاف تصورم سن و سالی ندارد. 29 ساله است و از 3 سال پیش دهیار این روستا شده. مهندسی کشاورزی و صنایع غذایی خوانده و به گفته خودش در اردبیل به او کارهای خوبی پیشنهاد دادهاند ولی او خدمت به همروستاییهایش را به پشت میز نشینی ترجیح داده است.
یک ساعت به غروب خورشید مانده و ما وقت چندانی برای عکاسی نداریم. بدون هیچ اتلاف وقت میرویم سراغ طرح بزرگ روستا؛ مجموعه آبگرم و استخر و سونای موییل با بهترین کیفیت و بالاترین تکنولوژی ساخت.
از پنجرههای مجموعه، روستا بخوبی پیداست؛ خانههای کاهگلی که روی بامهایشان به اندازه یک طبقه ساختمان علوفه و کاه برای دامها انبار کردهاند. به قول یکی از همراهان «اینجا خوراک عکس است». عکس سر جای خود اما این روستا با هوای پاک و زلالش بهترین جای ممکن است برای فرار چند روزه از زندگی شهری و ترافیک و شلوغی آلودگی هوا.
از مهندس سجاد داسی درباره انگیزه ساخت چنین مجموعهای آن هم در چنین منطقهای میپرسم. میگوید: «در استان ما، شهر سرعین به چشمههای آبگرمش معروف است. این در حالی است که آبگرمهای مشگینشهر از نظر خلوص و شفابخشی بهتر از هرجای دیگری است.
چند سالی هست که پای گردشگران به مشگینشهر و روستای موییل باز شده و ما 5- 4 سال پیش تصمیم گرفتیم از مسافرانی که خواهان استفاده از آبگرم هستند، عوارض بگیریم. هر مسافر برای استفاده از آبگرم یا خزینه باید 4 هزار تومان پرداخت میکرد. با این ایده توانستیم در این مدت، نزدیک به یک میلیارد و 500 میلیون تومان درآمد داشته باشیم.
بعد از اینکه بنده به عنوان دهیار انتخاب شدم، با مشورت اعضای شورای روستا تصمیم گرفتم آبگرم اصلی روستا را که قدمتی بیش از 200 سال دارد، به مزایده بگذارم. آن هم فقط به اهالی روستا تا با این کار اشتغالزایی کنیم و جوانان روستا برای کار سرگردان شهرهای دیگر نشوند. در مرحله بعدی، ایده ساخت مجموعه گردشگری و آبگرمدرمانی در ذهنم نقش بست و طی جلسات زیادی با اهالی روستا و با کمک 50 نفر از آنها، این زمین به مساحت 5هکتار برای رشد و توسعه و آبادانی روستا و جذب گردشگر بهصورت رایگان در اختیارمان قرار گرفت و ما در مقابل این کار به مشارکتکنندگان قول دادیم پس از راه افتادن طرح 10 درصد از زمین را به خودشان بازگردانیم تا بتوانند با راهاندازی کافیشاپ، فروشگاههای صنایع دستی و فرآوردههای روستایی، هتل، پیست اسکی، اسبدوانی و... از کمکی که کردهاند بهرهمند شوند.»
به گفته او 150نفر از جوانان روستا در این مجموعه و فازهای بعدی این طرح مشغول به کار خواهند شد و شاید این روستا در آیندهای بسیار نزدیک تنها روستایی باشد که کسی در آن بیکار نخواهد بود و مهاجرت معکوس خواهد داشت.
مهندس داسی از سوله آبگرم بیرون میآید و با دست به زمینهای خالی اشاره میکند و میگوید: «این قسمت را میخواهیم پارکینگ کنیم، این قسمت هم کافیشاپ میشود. آن طرف را هم به خاطر اینکه برفگیر است، پیست اسکی میکنیم تا وقتی گردشگر به روستا آمد با این همه امکانات و جذابیتهایی که درست کردهایم چند روز میهمانمان باشد.»
مشارکت برای رونق اقتصادی
از این بالا چشمانداز روستا آنقدر زیباست که آدم دوست دارد همینجا در بلندی بنشیند و ساعتها زل بزند به روستا و آدمهایش. گلههای گوسفند که در اطراف روستا به چرا مشغولند صحنههایی را خلق میکنند که هر شهرنشینی آرزوی دیدنش را دارد؛ دامنههای سبز و خانههای کاهگلی و مه دلنشین و بوی شبدر و یونجه و بوی هیزم آتش گرفتهای که توی هوا میپیچد.
به روستا بازمیگردیم و یکراست به آبگرم قدیمی میرویم. از پلههای آهنی بالا میرویم. هوا سرد است و آبگرم هم سقف ندارد. سالنی نه چندان بزرگ و قدیمی که انگار چند سالی است کاشیکاری شده، آن هم با کاشیهای آبیرنگ. در این سرما 30 - 20 نفری داخل آبگرماند. از یکی میپرسم سردش نمیشود؟ مرد موسپید کرده که تا گردن توی آب است، میگوید: «من جوان روغن حیوانیام نه روغن نباتی. مردم اینجا اگر توی این هوا سردشان بشود که زمستان نمیتوانند کار کنند. الان تازه هوا خنک شده. برای شما شهریها هوا سرد است!»
در غیاب دهیار از آنها میپرسم وضعیتشان چطور است، آیا موافق ساخت مجموعه گردشگری هستند یا نه؟ همگی میگویند بله، خدا پدر دهیار را بیامرزد. یکی دیگر از اهالی میگوید: «از زمانی که پای گردشگر به روستایمان باز شده، خدا را شکر وضعمان خیلی بهتر شده. تابستان امسال کلی روغن حیوانی و پنیر و کره و عسل فروختیم. دهیار هم با راه انداختن آبدرمانی و ترمیم جاده، خدمت بزرگی به این روستا کرده. من یکی از کسانی هستم که زمین بالای روستا را برای ساخت مجموعه گردشگری در اختیار دهیاری گذاشتم. میدانم با این کار اسباب کار برای جوانها مهیا میشود و کاسبی اهالی روستا رونق میگیرد.»
از خزینه بیرون میزنیم و همراه با دهیار که منتظر ماست، سری به روستا میزنیم. غروب است و چوپانان دامهایشان را به سوی آغلها هدایت میکنند. زنگوله گاوها و گوسفندهایی که ماغ میکشند و بع بع میکنند، نمیگذارد صدا به صدا برسد. از بالا رفتن چوبدستی چوپانان، میشود فهمید دارند سلام و علیک میکنند. صحنه جالبی است، شبیهاش را در فیلمهای مستند دیدهام.
چند مادربزرگ با لباس محلی- شلیته و یاشماق- دهیار را که میبینند میگویند: «خدا تو را برای مادرت نگه دارد. انشاءالله همیشه زنده باشی!» یکی از آنها جلو میآید و دهیار را در آغوش میگیرد و میگوید: «سجاد مثل نوه خودم میماند. از زمانی که دهیار شده، برای جوانها خیلی کارها انجام داده. نوهام در آبدرمانی کار میکند. خدا به جوانهایی که خدمت میکنند خیر دهد.»
رنگ و روی مهندس داسی از خجالت سرخ شده. سرش پایین است و از مادربزرگها مدام تشکر میکند. در پایان گشت چند ساعتهمان میگوید: «اینجا مردم در همه امکانات باهم شریکاند. اگر اهالی کمک نمیکردند نمیتوانستیم مجموعه گردشگری بسازیم. قصدمان این است آنقدر موییل معروف شود که خارجیها هم برای بازدید اینجا بیایند. انشاءالله سال آینده که به موییل میآیید پیست اسکی و اسبسواریمان آماده شده باشد.»