وطن امروز: مرگ خوب است ولی برای همسایه
اکنون که در حال نوشتن این قسمت متن هستم در یک بنگاه معاملات املاک به سر میبرم؛ محلی که توسط یکی از دوستانم که مهندس عمران است و اکنون حدود یک سال است بیکار شده، راهاندازی شده. تلاشی برای کسب درآمد بعد از ماهها بیکاری! همینطور که من مینویسم و او از وضعیت بد درآمدش مینالد و در حالی که مراجعهکننده خاصی نیز در کار نیست، توجهم به سایر کسبه اطراف جلب میشود.
کد خبر :
574273
روزنامه وطن امروز:اکنون که در حال نوشتن این قسمت متن هستم در یک بنگاه معاملات املاک به سر میبرم؛ محلی که توسط یکی از دوستانم که مهندس عمران است و اکنون حدود یک سال است بیکار شده، راهاندازی شده. تلاشی برای کسب درآمد بعد از ماهها بیکاری! همینطور که من مینویسم و او از وضعیت بد درآمدش مینالد و در حالی که مراجعهکننده خاصی نیز در کار نیست، توجهم به سایر کسبه اطراف جلب میشود.
روبهرویم یک فلافلفروشی قرار دارد که صاحبش را میشناسم. او هم قبلترها کارمند یک موسسه قرضالحسنه بود و امروز نخود چرخشده سرخ میکند و از قرار معلوم به درآمد روزی 40-30 هزار تومان اغذیهفروشیاش راضی است. مغازه کناری یک آجیلفروشی است که صاحبش فقط بعدازظهرها به مغازه میآید و آنطور که دوست املاکیام میگوید پرسنل یکی از نیروهای نظامی کشور است، عصرها هم تخمه بو میدهد و میفروشد و اینطور هم که پیداست به درآمد روزانه در نهایت 20 هزار تومان از این راه هم راضی است. کمی آنطرفتر یک تعمیرگاه دوچرخه وجود دارد که بین صنوفی که من از اینجا میبینم به نظر درآمد بیشتری دارد، شاید روزی 60-50 هزار تومان کاسب باشد. یک وانت میوهفروش هم سر چهارراه کناری نارنگی، سیب و گوجه میفروشد، اینطور که من محاسبه میکنم در نهایت روزی 50 هزار تومان دشت کند. در خیابان هم جمعیت زیادی در حال گذرند که عمدتا کارگرهای شرکتهای تولیدی یا ساختمانی هستند که سرجمع همه عواید ماهانهشان با بود و نبودش از یکمیلیون تومان تجاوز نمیکند یعنی روزی حدود 33 هزار تومان. بین ماشینهای عبوری هم پراید از همه بیشتر به چشم میخورد و بعد پیکان و نیسان
آبی و پژو، موتور هم که تا دلتان بخواهد. اینها مشاهدات من از یک محله در مناطق پایین شهر اصفهان است، جایی با تراکم بسیار بالا و پر از خانههای بدون سند 70-60 متری.
این قسمت از این یادداشت را از درون پادگان مینویسم. به مدد قانون خدمت اجباری سربازی و با فوقلیسانس علوم سیاسی با درجه ستوان دومی به سرپرستی آرایشگاه پادگان گماشته شدهام با 4 سرباز آرایشگر که مسؤولشان هستم و خودش در عالم خدمت سربازی سلطنتی است! مفت چنگم، با حقوق ماهانهای که به مدد تاهل 211 هزار تومانی میشود. به واسطه شغلم(!) در پادگان هر روز با تعداد زیادی از پرسنل کادر در ارتباطم، پرسنلی که در زمان انتظارشان برای رسیدن نوبت اصلاح درباره مسائل مالی صحبت میکنند و اینگونه که من فهمیدهام، دریافتی ماهانهشان پس از کسر کسورات اجباری چیزی بین 900 هزار تومان تا یکمیلیون و 600 هزار تومان است. یعنی برای هر روز چیزی حدود 30 تا 53 هزار تومان. نکته دیگر اینکه اکثریت آنها شغل دومی هم دارند. تعداد زیادی راننده آژانس و تاکسی بین آنها وجود دارد و عدهای از آنها هم کسب و کارهای مختلفی دارند از حسابداری پارهوقت گرفته تا باتریفروشی.
البته در شهری که زندگی میکنم کسانی نیز هستند که صاحب درآمدهای بالا و کسب و کارهای پررونقند. در این شکی نیست. همه ما به اندازه کافی در جریان وجود یک تفاوت بزرگ در میزان درآمد قسمتهای مختلف جامعه هستیم و فکر کنم در این عقیده با نگارنده همراه هستید که درصد زیادی از جامعه ما درآمدی زیر ماهانه 2 میلیون و 900 هزار تومان دارند اما چرا 2 میلیون و 900 هزار تومان؟ برای اینکه دولت محترم این رقم را در سرشماری ملاکی برای «پردرآمد بودن» در نظر گرفته است. یعنی اگر شما هم اندازه یا بیشتر از این رقم عواید داشته باشید افتخار ورود به جرگه دارندگان و پردرآمدهای مملکت را کسب کردهاید. به نظر میرسد با توجه به آنچه از سطح درآمدهای معمول در جامعه میدانیم و آن چیزهایی که بنده در ابتدای متن به آن اشاره کردم و همچنین حداقل حقوق قانونی نیروی کار در کشور، این کف در نظر گرفته شده برای پردرآمد بودن منطقی به نظر میرسد اما بیان یک نکته ضروری است و آن هم این است که در این میان یک تنگنظری و خسّت وجود دارد، چرا که این رقم را صاحبان درآمدهای معمول جامعه تعیین نکردهاند. درست است که از نظر بسیاری از مردم با سطح درآمدی که وصفش رفت، 2
میلیون و 900 هزار تومان درآمد بالایی است ولی اگر از آن سر ماجرا مساله را ببینیم، تنگنظری و نگاه تحقیرآمیز به مردم در این مساله را متوجه خواهیم شد، چرا که کسانی چنین سقفی را تعیین کردهاند که خود درآمدهای بسیار بالاتر از این حرفها دارند.
آنقدر بالاتر که از نظر معاون سرپرست نهاد ریاست جمهوری رقمهای حقوق ماهانه 60-50 میلیونی، آنقدر نیست که بشود به آنها صفت «نجومی» داد. این عزیز فرمودهاند «ما اصلا نفهمیدیم نجومی یعنی چه؟و این نجومی براساس چه شاخصهایی گفته میشود و هر کسی میتواند برداشت خودش را داشته باشد.» اینجاست که باید گفت براساس آنچه ما از وضع درآمدی بخشهای زیادی از جامعه گفتیم و براساس شاخصهای یک کارگر یا یک معلم یا یک نظامی یا یک کاسب معمولی، 50 میلیون حقوق ماهانه یک رقم نجومی است. رقمی که اگر به هر کدام از آنها به عنوان یک وام هم پرداخت شود چه گشایشها و شعفها که در زندگیشان ایجاد نخواهد کرد. بله! آقای معاون سرپرست! وقتی شما اصحاب دولت، رقم کف پر درآمد بودن را 2 میلیون و 900 هزار تومان تعیین کردهاید، چگونه نمیتوانید شاخص نجومی دانستن عواید را درک کنید؟ آیا این به معنای آن نیست که هنگام توزیع منافع در جامعه تنگنظرید و هنگامی که نوبت به خودتان میرسد حاتم طایی؟ هنگام تعیین حداقل دستمزد، انصافا و حقیقتا چیزی بیش از یک نان بخور و نمیر را در نظر نمیگیرید هنگامی که نوبت به خودتان میرسد استانداردهایتان به گونهای میشود که
نمیتوانید درک کنید چرا رقم ناچیز(!) 60-50 میلیون حقوق ماهانه را نجومی میگویند.
برای آنها که هنوز نفهمیدهاند یا نمیخواهند بفهمند که حقوق نجومی یعنی چه؟ یا برای آنها که بین آن کاست الیگارشیک خودشان و مردم فرق قائلند و گوشت بوقلمون را برای خودشان میبرند و استخوانهایش را برای رعیت میگذارند، حقوق ماهانه 850 هزار تومان خوب هست و کفاف زندگی را میدهد ولی برای ملت دست از همه جا کوتاه. مرگ خوب هست ولی برای همسایه!