ماجرای غافلگیری ملاقلیپور در فرودگاه کرمانشاه
منوچهر محمدی تهیهکننده آخرین فیلم زندهیاد «ملاقلیپور» گفت: خیلی ناراحتکننده است که فیلمی همچون «میم مثل مادر» که میتوانست در مناسبتهای مختلف همچون روز مادر، هفته دفاع مقدس و... به نمایش در بیاید، حالا باید برود توی قوطی! این فیلم شهید شد.
کد خبر :
572523
خبرگزاری فارس: زندهیاد رسول ملاقلیپور جزو فیلمسازان فقید عرصه دفاع مقدس و جنگ بود که آثار به یادماندنی را از خود به جای گذاشت. او مانند برخی از فیلمسازان عرصه جنگ کارش را با عکاسی آغاز کرد و کمکم به سمت ساخت آثار سینمایی گرایش پیدا کرد. در هفته دفاع مقدس با برخی از همکاران و نزدیکان وی گفتوگو هایی انجام دادیم. پیش از این با جعفر دهقان بازیگر سینما که با وی همکاری داشته مصاحبهای داشتیم و در ادامه به سراغ علی سلیمانی رفتیم که به قول خودش از بچهمحلههای مرحوم ملاقلیپور بوده است و بعد نوبت به بازیگری رسید که با این کارگردان چندین همکاری داشته است و گفته میشد که بعد از چند همکاری رابطهشان خراب شد و به نوعی قهر کردند که در یک مصاحبه با حبیب دهقان نسب به تفصیل به این موضع پرداختیم. سپس آتنه فقیهنصیری بازیگر شناخته سینما و تلویزیون که در فیلم سینمایی «مزرعه پدری» به کارگردانی رسول ملاقلیپور ایفای نقش کرده بود نیز درارتباط با همکاریاش با این کارگردان خاطرههای جالب و یا به قول خودش وحشتناکی را برایمان در قالب طنز تعریف کرد. در ادامه این گفتوگوها به سراغ منوچهر محمدی تهیهکننده آخرین فیلم سینمایی
زنده یاد ملاقلیپور با نام «میم مثل مادر» رفتیم و در مورد آخرین احوالات این کارگردان فقید جنگ و سینمای دفاع مقدس در روزهای پایانی عمرش صحبت کنیم و تاثیرات فیلم «میم مثل مادر» بر این کارگردان. فیلمی که شهید شد و باید برود توی قوطی شما آخرین تهیهکنندهای بودید که با مرحوم ملاقلیپور همکاری کردید در واقع آخرین اثر سینمایی این کارگردان با عنوان «میم، مثل مادر» که در میان مخاطبان و منتقدین با اقبال خوبی مواجه شد، به عنوان تهیهکننده همکاری داشتید و بنا دارید در این مصاحبه کوتاه کپی در مورد آخرین فیلم این کارگردان و روند ساختش داشته باشیم. ـ خیلی ناراحتکننده است که چنین فیلم خوب و با کیفیتی که در مناسبتهای مختلف همچون روز مادر، هفته دفاع مقدس، به نمایش در بیاید، حالا باید برود توی قوطی. متأسفانه این فیلم را نه میتوانیم در تلویزیون به نمایش بگذاریم و نه در ویدئو منتشر کنیم، این فیلم شهید شد و رفت. البته باید بگویم که تلویزیون به مناسبتهای مختلف بخشهایی از آن را همواره پخش میکند. لالایی معروف فیلم «میم، مثل مادر» را تلویزیون بارها از تلویزیون و رادیو شنیدهایم. برای آهنگ پایانی فیلم رسول گفت «فردی را
میشناسم که روشندل است و صدای خوبی دارد» آن را پیش آهنگسازمان بردیم و تایید شد. رسول ملاقلیپور یکی از نوابغ سینمای ایران است برویم سراغ خود مرحوم ملاقلیپور و بعد کم کم در مورد اثرشان «میم مثل مادر» صحبت کنیم. ـ به نظرم رسول ملاقلیپور یکی از نوابغ سینمای ایران است که کاملاً به شکل غریزی و بدون طی کردن کلاسهای آکادمیک و تئوریک در مورد سینما وارد سینما شد، مجموع آثارش را که نگاه میکنیم میبینیم هر جا که موقعیت برایش مناسب بوده و شرایط ایدهآل تولید یک فیلم برایش فراهم شده، مانند «سفر به چزابه» نشان داده است که بینش بصری فوقالعادهای دارد. به خصوص در حوزه دفاع مقدس که به نظرم صحنههایی را که پدید آورده جزو صحنههای ماندگار سینمای دفاع مقدس است. رسول آدم عجولی بود/ بالاخره مدل کاری من را پذیرفت پیشنهاد همکاری در این فیلم از سوی چه کسی بود؟ ـ رسول برای ساخت یک فیلمنامه دیگری پیش من آمد که به نظرم خوب نبود و ایده «میم مثل مادر» را دادم. هم من و هم زندهیاد ملاقلیپور دوست داشتیم که با هم همکاری داشته باشیم منتهی در سالیان مختلف که وی پیشنهادهایی را میداد، خیلی به دل من نمینشست. رسول ملاقلیپور در بخش
فیلمسازی بسیار آدم عجولی بود و دوست داشت ایدهای که به ذهنش میرسد به سرعت فیلمنامهاش را بنویسد و وارد تولید شود، اما این با روال کاری من که همواره ترجیح میدادم در بخش فیلمنامه تأمل کنم و به یک متن اصولی و درست برسم فرق داشت، تا اینکه بالاخره در آخرین باری که به دفترم آمد و با هم صحبت کردیم، پذیرفت که با مدل کاری من و طمأنینه بیشتری کار کند در حقیقت ملاقلیپور قبول کرد با مدل آرام من کار کند. در نه گفتن به رسول دودل بودم بعد ازاین توافق من هم ایده کلی فیلم «میم، مثل مادر» را به او دادم که بسیار پسندید و دوست داشت که در نهایت شروع به نوشتن کرد. طبق معمول اولین نسخه به عجله از آن در آمد و از نظر من نسخه غیرقابل قبولی بود که بعد از خواندن آن با هم قراری گذاشتیم و واقعاً بین اینکه به رسول جواب نه بدهم و بگویم که من این فیلمنامه را نمیسازم و یا اینکه بگویم باید روی فیلمنامه بیشتر کار کنیم و بازنویسیهای مختلفی انجام بدهیم، مردد بودم و زمانی که هر دوی ما سر قرار حاضر شدیم حس خودم را صادقانه به او اعلام کردم و به او گفتم «رسول جان، این فیلمنامه خیلی اشکال دارد و به نظرم باز عجله به خرج دادی و شتاب کردی و
دوباره برایش توضیح دادم که من چه فیلمنامهای میخواهم». چند مختصات در فیلم «میمِ، مثل مادر» وجود دارد که این مختصات برای من بسیار اهمیت داشت. اولین نکتهای که با زندهیاد صحبت کردم در مورد نقش زن در جنگ بود و تلاش داشتم به این نکته اشاره شود. به دلیل اینکه کمتر در فیلمهای ما به نقش زن در جنگ اشاره شده است. کاراکتر زن در «میم، مثل مادر» با اینکه به عنوان پرستار در جبهه بوده، اما شیمیایی شده و با عوارض شیمیایی که بر فرزندش تأثیر گذاشته است مواجه شده، دومین نکتهای که به وی گفتم این بود که من یک ملودرام قوی و محکم میخواهم که مخاطب به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد و مقام مادر در آن تکریم شود. این تأثیرگذاری با توجه به موضوع قصه ما باید به گونهای باشد که مخاطب غافلگیر شود. در آن زمان بیشتر مد بود که فیلمهای کمدی ساخته میشد و طبیعتاً بیشتر هم میفروخت و در این شرایط بود که من از ملاقلیپور فیلمی را میخواستم که مردم با چشمان خیس از سالن سینما خارج شوند، چرا که فکر میکردم اینطور بهتر میشود حق مطلب ادا شود. در ادامه همکاریمان کار به بازنویسی دوم، سوم، چهارم و ... رسید. رسول خسته شده بود از اینکه در هر جلسه که
با هم قرار میگذاریم من پیشنهادات تازهای به او میدهم. البته که کار نوشتن را او انجام میداد اما این ایدهها در مسیر کمک کردن به فیلم بود و با توجه به خلق و خوی تند وی در ابتدا کمی کارمان سخت بود اما رفته رفته شرایط بهتر شد. مخصوصاً وقتی خودش حس میکرد نکاتی که مطرح شده در جهت قوت فیلم بوده است. ملاقلیپور گفت تو من را سر کار گذاشتی! یادم است در آخرین نسخهای که رسول ملاقلیپور از فیلمنامه «میم، مثل مادر» به من تحویل داد، بحثی مطرح شد و من به رسول گفتم علاقه دارم یکسری مفاهیم قرآنی هم در فیلم «میم، مثل مادر» در لایههای زیرینش آورده شود و در جلسه بعدی و نسخه بعدی که این نکات نوشته بود و با خود آورد دیدم که خیلی مفهوم قرآنی که مد نظر داشتیم با فیلمنامه عجین نشده است و در درون و ذات فیلم نرفته است و به رسول گفتم «نه، باز هم آنطور که باید نشده است» و رسول اینجا عصبانی شد و گفت «تو من را سر کار گذاشتی و نمیخواهی این فیلم را بسازی». تا به اینجا 7 الی 8 ماه از اولین دیدارمان گذشته بود. «میم مثل مادر» آمبولانس را به سینما کشاند اتفاقاً این بحث منجر شد که یک جلسه خوب 5-4 ساعته داشته باشیم که در انتهای آن
رسول واقعاً احساس کرد که پیشنهادهایی که داده شده در جهت رسیدن به یک متن با کیفیت است به همین جهت او دوباره تصمیم گرفت نسخه دیگری بنویسد و خدا را شکر در جلسه بعدی که آخرین جلسه هم بود، با یک فیلمنامه خوب و با کیفیت مواجه شدیم. شاید برای اولین بار است که در سینمای ایران بعد از فیلم «بازمانده» در فیلم «میم، مثلا مادر» یک مفهوم قرآنی وجوددارد که یک انرژی است که حس به بازیگران آن میدهد. خلی خوشحالم که وقتی فیلم سینمایی «میم، مثل مادر» ساخته شد. احساس میکردم رسول از نظر روحی به شدت نیاز به یک اتفاق خوب و نو در روند کاریش دارد. دو سه فیلم قبل از آخرین ساختهاش نتوانسته بود از نظر مخاطب آنچنان موفق عمل کند. به همین دلیل هر دویمان تصمیم گرفتیم که فیلم را به جشنواره فیلم فجر ندهیم و به سرعت اکران کنیم و در زمان اکران با بازتاب بسیار خوب و ویژهای مواجه شدیم اگر به خبرهای آن زمان رجوع کنیم، با نکات جالبی روبهرو میشویم مثلاً اینکه در مقابل بعضی از سینماها آمبولانس آورند چرا که برخی مخاطبین آنچنان تحت تأثیر قرار گرفتند که حالشان بد شده است. هیچ وقت از خاطرم نمیرود در سینما استقلال که سرگروهمان بود، تعدادی
میهمان داشتم که برای دیدن فیلم آنها را به آنجا بردم ساعت 12:30 شب در اطراف سینما بودم و در مقابل سینما که یک ایستگاه اتوبوس بود، در تاریکی فردی را دیدم که کاپشن بلند پوشیده و یقهاش را بالا داده و کلاهی به سر گذاشته است کمی بیشتر دقت کردم و دیدم رسول ملاقلیپور است. به سمتش رفتم و به او گفتم «اینجا چه کار میکنی» که رسول در جوابم گفت «به تماشاگران نگاه میکنم، اینکه این مخاطبین با این حجم و این حس و حال و چشمهای خیس از سالن خارج میشوند با ارزش است و هیچ چیزی لذتبخشتر از این لحظه برایم نیست». خوشحالم که آخرین ساخته این کارگردان تا این اندازه تأثیرگذار بوده و هنوز که هنوز است مخاطب با دیدن آن فیلم تأثیر میگیرد. غافلگیری ملاقلیپور در فرودگاه کرمانشاه توسط یک زن * قرار بود «عصر روز دهم» را با مرحوم ملاقلیپور بسازید کمی از پروسه ساخت این فیلمنامه بگویید. ـ قرار بود که فیلم سینمایی «عصر روز دهم» را نیز با هم بسازیم باز هم ایده این فیلم را من به ملاقلیپور دادم و او هم پسندید و دوست داشت. نسخه اول، دوم و سوم فیلمنامه نیز در جلساتمان نوشته شده بود که در همین حین مشغول آماده شدن برای فیلمبرداری بودیم و در
حال بازبینی از لوکیشنهای مورد نظرمان بودیم که به همین منظور سفری به کربلا داشتیم. به همین دلیل قرار شد به کرمانشاه برویم و از آنجا به شکل زمینی به کربلا برویم. در فرودگاه کرمانشاه وقتی منتظر بودیم که چمدانهایمان را تحویل بگیریم یک خانم نسبتاً میانسالی جلو آمد و رو به رسول گفت «شما آقای ملاقلیپور هستید همان کارگردان میم، مثل مادر؟» رسول هم تا گفت بله، آن زن خم شد و دست رسول را بوسید. رسول هم به شدت غافلگیر شده بود و با تعجب میپرسید قضیه چیست، آن خانم دو دخترش را که کمی دورتر بودند صدا زد و در مقابل آنها گفت «تا قبل از دیدن این فیلم من با دخترهایم بسیار مشکل داشتم و حرمت من را به عنوان یک مادر نگه نمیداشتند، اما با دیدن این فیلم اخلاق، رفتار و منش آنها با من عوض شده است» و دائم به من میگویند «تازه قدر مادر را میفهمیم». وقتی رسول مردی را در کربلا سر کار گذاشت از این طور وقایع و اتفاقها بسیار پیش آمد البته رسول بسیار هم شوخطبع بود در خود کربلا هم تعداد زیادی بودند که زندهیاد ملاقلیپور را میشناختند و ابراز خوشحالی میکردند از دیدنش اما در یکی از همین روزها در مسجد هنگام نماز مردی کنار رسول
ملاقلیپور نشست و از او پرسید که شما آقای ملاقلیپور هستید؟ او هم گفت «نه، من شباهت زیادی به او دارم» من هم از این رفتار رسول خندهام گرفته بود و نگاه میکردم که شروع کرد با آن شخص درد و دل کردن و گفت «یکی از مشکلات من در این روزها همین است هر جا که میروم با این بنده خدا من را اشتباه میگیرند خودم هم نمیدانم چکار کنم» خلاصه بحث مفصلی شده بود که من با خنده به آن مرد گفتم ایشان خودشان آقای ملاقلیپور هستند و دارند مزاح میکنند. * در کربلا چه اتفاقاتی در ارتباط با فیلم افتاد؟ ـ ما شبها در کربلا، نجف و بینالحرمین تا دیروقت مینشستیم و درمورد فیلمنامه «عصر روز دهم» صحبت میکردیم، صحنههایی که رسول در آنجا بنا بر تخیلش در فیلم میدید و برایم توضیح میداد، بسیار بینظیر به نظر میرسید، چرا که قرار بود پایانبندی فیلم در روز عاشورا در کربلا اتفاق بیفتد تصویرهایی که این کارگردان برایم بیان میکرد مرا به این ایمان رسانده بود که اگر ساخته شود قطعاً این پلانها یکی از شاهکارهای تاریخ سینمای ایران خواهد شد آن هم پلانهایی در نمایش روز عاشورا در کربلا. اما متأسفانه چند روز مانده به سفر دوم ما که قرار بود به عراق
برویم آن حادثه تلخ اتفاق افتاد رسول برای اینکه روی فیلمنامه کار کند به شمال رفته بود تا در یک محیط آرام به کارش برسد و متأسفانه در روز سوم در اثر ایست قلبی درگذشت. واقعاً از دست دادن رسول ملاقلیپور یکی از ضایعات بزرگ سینمای ایران است. ما در سینمایمان دو چهره شاخص و نادر را از دست دادهایم یکی مرحوم سیفالله داد و دیگری زندهیاد ملاقلیپور. چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید با مجتبی راعی فیلمنامه «عصر روز دهم» را به اتمام برسانید؟ ـ در آن زمان که جعفریجلوه معاون سازمان سینمایی بودند اصرار کردند که این کار به سرانجام برسد و روی زمین نماند و در نهایت این فیلمنامه قسمت مجتبی راعی شد که توسط خودش نوشته و کارگردانی شد. بعد از آخرین ساختهاش به یک آرامش رسیده بود در این اواخر با توجه به اینکه با زندهیاد ملاقلیپور ارتباط بیشتری داشتید فکر میکنید اگر در قید حیات بودند در مسیر فیلمسازی در حوزه سینمای دفاع مقدس همچنان فیلم میساختند یا به سراغ آثار اجتماعی میرفتند؟ ـ رسول بعد از فیلم «میم، مثل مادر» به یک جور آرامشی رسیده بود که توجهات معنوی قوی نیز پیدا کرده بود به نظرم این بسیار ارزشمند است. به همین جهت فکر
میکنم اگر در قید حیات بود حتماً در حوزه فیلمسازی دفاع مقدس و آثار دینی میتوانست کارهای بسیار فاخر و ارزشمندی تولید کند. در همان کربلا جنس ارتباطی که با آن فضا پیدا کرده بود برای خود من تازگی داشت آن رسول پُر شر و شور و شلوغ به یک آرامشی رسیده بود.