اين اعتقاد که پشت هر اتفاقی حکمتی وجود دارد صحيح است؟
تمام موجودات و افعال آنان از آن جهت که به خدا منتسب هستند، دارای حکمتاند ولي فعل موجود مادی مختار از آن جهت که به خود او منتسب است ممکن است دارای حکمت باشد و ممکن است عبث و لهو و لعب باشد.
کد خبر :
571937
سرویس سبک زندگی فردا: در این مطلب که به نقل از پرسمان برایتان انتخاب کردهایم به این سوال که آیا معتقد بودن به اینکه پشت هر اتفاقی حکمتی وجود دارد یا نه، پاسخ میدهیم.
حکمت در فعل به دو معني به کار میرود. ۱. به معنی استحکام و اتقان فعل. لذا فعلی را که محکم و استوار و نظاممند و خللناپذير و بيعيب باشد، فعل حکيمانه میگويند. ۲. به معني غايت عقلايی داشتن فعل و عبث نبودن آن. لذا فعلي را که عاقلانه و هدفمند باشد و غايتی معقول داشته باشد، حکيمانه میگويند.
افعال را به طور کلی به دو قسم میتوان تقسيم کرد: ۱. افعال خدا ۲. افعال مخلوقات؛ افعال مخلوقات نيز يا غيرارادی است مثل افعال موجودات بیجان که آنها را بيشتر آثار میگويند و کمتر از واژه فعل در اين مورد استفاده میشود، يا ارادی است؛ و افعال ارادی يا از فاعل غيرعاقل است مثل افعال حيوانات يا از فاعل عاقل است مثل افعال انسان، جن و ملائک.
فعل خدا چيزی نيست جز همين نظام هستی، که در نهايت درجهی استواری و اتقان است و هيچ سستي و خللی در آن راه ندارد. «الذي خلق سبع سموات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور»(ملك/ ۳). فعل خدا به اين معنی شامل جميع موجودات است؛ حتي به لحاظی افعال مخلوقات را هم شامل میشود.
افعال خدا را اگر تکتک موجودات يا مجموعهی خاصی از موجودات لحاظ کنيم به معنی دوم نيز حکيمانه هستند؛ يعني هر موجودی يا مجموعهای از موجودات نسبت به هم داراي غايت و هدفمندند؛ و هيچ موجودی عبث خلق نشده است. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ»(ص/۲۷)؛ (و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم اين گمان كسانی است كه كافر شده [و حقپوشى كرده]اند پس وای از آتش بر كسانى كه كافر شدهاند) و «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما
بَيْنَهُما لاعِبينَ»(انبياء/۱۶)؛ (و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم.)
اگر کلّ نظام هستي يکجا و به صورت يک موجود لحاظ شود غايت آن خدا بوده و بازگشت آن به خداست؛ لذا هدفمند و غايتمند بوده و حکيمانه است. بلکه عالم هستی خود عين حکمت و عين اتقان و استواری است چرا که متکی به غني بالذات است و حکيم بودن خدا ناشی از غنای ذاتی و بینقص بودن اوست.
بنابراين تمام موجودات از آن حيث که مخلوق خدای حکيم هستند، به هر دو معني آن دارای حکمتاند، حتی فعل ارادی مخلوقات نيز مشمول اين حکم است؛ اما نه از آن جهت که به مخلوقات منتسب است بلکه از آن جهت که به خدا منتسب است. اما از آن جهت که افعال ارادی مخلوقات به خود آنها منتسب است، ممکن است حکيمانه باشد يا حكيمانه نباشد. فعل اختياری ملائک از هر دو جهت حکيمانه است يعني هم دارای اتقان است هم غايتی عاقلانه دارد چون همهی افعال ملائک عاقلانه است چرا که ملائک همه عقلند و از شهوت و غضب و صفات مادی در آنها خبری نيست اما افعال جنّها و انسانها ممکن است حکيمانه باشد و ممکن
است بر خلاف حکمت باشد. چون اين دو موجود افزون بر عقل دارای شهوت و غضب و وهم و خيال نيز هستند و همه افعالشان همواره ناشی از عقل نيست.
انسانها و جنّها براي اينکه فعلي انجام دهند بايد اراده کنند و برای اينکه اراده کنند بايد شوق و انگيزهای در آنها پديد آيد و براي اينکه شوق و انگيزه در آنها پديد آيد بايد فعل و غايت و نتيجهی آن را تصوّر کنند. وقتي فعل و نتيجهی آن را تصور کردند يا آن فعل را برای خود مفيد و كمال میبينند يا آن را برای خود مفيد و خير نمیبينند. اگر مفيد ديدند در آنها انگيزه لازم پديد میآيد والا پديد نمیآيد. اما مفيد بودن (خير و کمال بودن) در نظر افراد معاني متفاوت دارد، ممکن است کسي چيزی را مفيد بداند که کمال قوه شهوت او را در پی دارد و ديگری چيزی را مفيد بداند که کمال قوه
غضب او را تأمين میکند و ديگری فعلي را مفيد تشخيص دهد که کمال عقل او را تأمين میکند مثلا وقتی انسانها سيگار کشيدن را تصور می کنند يکي آن را مفيد تشخيص میدهد از آن جهت که خيال میکند، سيگار کشيدن باعث شخصيّت و علامت مردانگي است و ديگري آن را میکشد براي اين که نشان دهد ترسو نيست و از والدينش نمیترسد؛ و آنها که نمیکشند از آن جهت است که به جهتي آن را مضر تشخيص دادهاند.
حال وقتي کسی فعلي را تصور میکند اگر نفع عقل را در آن لحاظ کند يا نفع ديگر قوا را تحت تدبير عقل لحاظ کند کار او حکيمانه است. چون کار او در مسير نظام هستي و مطابق با نظم کلي عالم است و عالم از آن حيث که فعل خداست، حکيمانه است. اما تشخيص اينکه چه فعلی به نفع عقل است يا نفع عاقلانه دارند و به عبارتی حكيمانه است؛ هميشه ممکن نيست لذا خداوند متعال قرآن حکيم و دين قيم را توسط انسان کامل و حکيم فرستاد تا انسان را با فعل حکيمانه آشنا کنند و او را در مسير عالم هستی كه به بسوی خدای حكيم میرود قرار دهد.
بنابراين تمام موجودات و افعال آنان از آن جهت که به خدا منتسب هستند، دارای حکمتاند ولي فعل موجود مادی مختار از آن جهت که به خود او منتسب است ممکن است دارای حکمت باشد و ممکن است عبث و لهو و لعب باشد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَ لَعِبًا ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ؛(مائده/۵۷ و ۵۸) اى كسانى كه ايمان
آوردهايد كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفتهاند [چه] از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه از] كافران دوستان [خود] مگيريد و اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد؛ و هنگامى كه [به وسيله اذان مردم را] به نماز میخوانيد آن را به مسخره و بازى میگيرند زيرا آنان مردمیاند كه نمیانديشند.»
اگر در آيات کتاب حکيم- که هم استوار و متقن است هم دارای غايت و هدف- خوب بنگريم میيابيم که هر فعلي که در مسير آخرت و براي آخرت باشد، عاقلانه و حکيمانه است و غير آن لهو و لعب و عبث است. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛(انعام/۳۲) و زندگی دنيا جز بازى و سرگرمى نيست و قطعا سراى بازپسين براى كسانى كه پرهيزگاری میكنند بهتر است آيا نمیانديشيد»