سختیهای کار آموزگاری در مناطق محروم
آموزگاری که در یک منطقه محروم درس میدهد افزون بر اینکه با سختیهای عام کار آموزشگری روبهرو است با چالشهای خاص منطقه نیز درگیر است.
روزنامه آرمان؛ مهدی بهلولی*: آموزگاری که در یک منطقه محروم درس میدهد افزون بر اینکه با سختیهای عام کار آموزشگری روبهرو است با چالشهای خاص منطقه نیز درگیر است. البته آموزگاران مناطق محروم دو دستهاند: بومی و غیر بومی. آموزگاران غیربومی، آنهایی هستند که از دیگر منطقههای کشور و بیشتر در سالهای نخست کاری خود،از طرف آموزش و پرورش به منطقههای محروم فرستاده میشوند تا چند سالی را در منطقه ای محروم بگذرانند. اما آموزگاران بومی، بیشتر از نیروهای خود آن منطقه یا منطقههای نزدیک هستند و بسیاری از آنان تا پایان خدمت خود در آن منطقه باقی میمانند. آموزگار غیر بومی منطقههای محروم با دشواریهایی روبهرو میشود که آموزگار بومی منطقه کمتر با آن درگیر است. گرچه هر دو آموزگار بومی و غیربومی از محرومیتهایی در رنجند که کمتر در منطقههای برخوردارتر کشور دیده میشوند. فقر کار در مناطق محروم را سخت میکند در ارزیابی کار یک آموزگار منطقه محروم، یک نکته بسیار مهم، نقشی است که خانواده، مستقیم و غیرمستقیم، در آموزش بازی میکند. در بسیاری از پژوهشهای جهانی درباره آموزش، بر اثرگذاری بنیادین خانواده بر آموزش تاکید شده است. در منطقههای محروم متاسفانه بسیاری از پدران و مادران یا به کلی بی سوادند یا از میزان تحصیلات چندان بالایی برخوردار نیستند. افزون بر تحصیلات کم، بحث فقر مادی خانوادهها نیز مطرح است. این دو عامل و برخی عوامل دیگر منطقههای محروم همچون کوچک بودن منطقه و ارتباطات گستردهتر میان افراد دست به دست هم میدهند تا خانواده نتواند نقش مثبت خود در آموزش کودک را آنچنان که انتظار میرود، بر عهده بگیرد. برخی والدین در منطقههای محروم حتی از آموزگاران توقع دارند در پایان سال هر جور شده فرزندانشان را قبول کنند. کوچک بودن منطقه و برقراری ارتباطات اجتماعی ناگزیر میان آموزگاران و والدین نیز به این توقع و انتظارات نابجا دامن میزند. گاهی دیده شده است آموزگارانی که در برابر برخی از خواستههای ناحق خانوادهها ایستادگی میکنند با مشکلاتی جدی- از توهین بگیرید تا آزار و اذیت پیوسته و حتی کتک خوردن- روبهرو شده اند. این ارزیابی البته فراگیر نیست و شامل همه مردم منطقههای محروم کشور نمیشود، اما به نظر میرسد میزان درگیری آموزگاران با خانواده دانشآموزان ضعیف در منطقههای محروم، بیشتر از منطقههای برخوردارتر کشور باشد و همین مساله بر سختی کار یک آموزگار در منطقه محروم میافزاید و تنشی پیوسته در کار او پدید میآورد. این موضوع البته در کار آموزگار غیربومی منطقههای محروم بیشتر دیده میشود. نکته مهم دیگر فقر امکانات مادی منطقههای محروم کشور است. فرض کنید یک آموزگار منطقه محروم به هنگام آموزش دچار یک آسیبدیدگی یا یک بیماری ناگهانی شود. متاسفانه تا رساندن او به یک مرکز درمانی بسا که حتی جانش را از دست بدهد. در همین سال ۹۵ و پس از تعطیلات نوروزی، دیوار گلی مدرسه ای در یکی از نقطههای مرزی استان سیستان و بلوچستان فرو ریخت و یکی از آموزگاران مدرسه به نام حمید رضا گنگوزهی زیر آوار ماند. همکار ایشان که خودش نیز از ناحیه پا دچار آسیبدیدگی جدی شده بود مجبور شد با خودروی پراید شخصی خود، حدود ۲۰۰ کیلومتر را بپیماید تا او را به مرکزی درمانی برساند که متاسفانه دیر شد و زنده یاد گنگوزهی به دلیل خونریزی داخلی، جانش را از دست داد. هیچ گمانی نیست که اگر آمبولانسی مجهز در آن منطقه بود یا مرکز درمانی نسبتا مجهزی در آن نزدیکی بود این رخداد تلخ جانگداز رخ نمیداد. یا زنده یاد کاظم صفرزاده که دو سه سال پیش در منطقه ویسیان لرستان و به قصد رساندن یکی از دانشآموزان آسیب دیده خودش به بیمارستانی در خرمآباد، در میانه راه، گرفتار سیل شد و خود و سه دانشآموز همراهش، جانشان را از دست دادند. مشکل در رفتوآمد یکی از دشواریهای دیگر کار یک آموزگار در منطقههای محروم به بحث رفت و آمد روزانه یا اسکان دائمی آموزگاران، به ویژه غیربومی، برمی گردد. یک آموزگار غیربومی منطقه یا باید در آن منطقه اسکان دائم یابد یا هر روز رفت و آمد کند. یکی از موضوعهای مهم در آموزش و پرورش بررسی میزان تصادفات و مر گ و میر آموزگارانی است که هر روز در جادههای کشور مشغول رفت و آمد هستند تا خود را به محلهای کار خود برسانند که مثلا حدود ۱۰۰ کیلومتر از محل زندگی شان دور است. با توجه به آمار بالای تصادفات در کشور ما شوربختانه هر سال شاهد آن هستیم که برخی از فرهنگیان در رفت و آمدهای روزانه خود در جادههای کشور، جان خود را از دست میدهند یا دچار آسیبدیدگی جدی میشوند. اسکان دائم در منطقه نیز دشواری و سختیهای خاص خود را دارد. به ویژه برای آموزگاران غیربومی که از منطقههای مرکزی کشور به منطقههای مرزی و محروم کشور فرستاده میشوند برخی دشواریهای زبانی و فرهنگی و نبود یا کمبود امکانات زندگی و گاهی حتی کمبود مسکن مناسب و وسیله رفت و آمد در درون خود منطقه بر دشواریهای کاری یک آموزگار جوان و تازه کار میافزاید. باری! دشواریهای کار یک آموزگار منطقه محروم، بسی بیشتر از آن چیزی است که در بالا به آن اشاره رفت و میتوان به موارد بسیار دیگری از محرومیتهای کار در این منطقهها پرداخت. روی هم رفته میتوان پذیرفت که کار در منطقه محروم آسان نیست و بنابراین انتظار این است که آموزگاران این منطقهها، دست کم از نظر مادی و مالی، از پشتیبانیهای چشمگیری برخوردار شوند. اما در آموزش و پرورش، چنین حمایتی دیده نمیشود. نمونه زنده یاد گنگوزهی پرده از بخشی از آنچه در این منطقهها میگذرد برمی دارد. ایشان آموزگار رسمی نبود و به هنگام مرگ- که هفت ماه از آغاز سال تحصیلی و همچنین آغاز کار آموزشگری ایشان میگذشت- حتی یک ریال حقوق دریافت نکرده بود! از آموزگاران غیررسمی منطقههای محروم که بگذریم کافی است فیش حقوقی یک آموزگار رسمی منطقههای محروم را با فیش حقوقی بسیاری دیگر از کارکنان رسمی ارگانهای دولتی و غیردولتی این منطقهها مقایسه کنیم تا به آسانی به یکی دیگر از سختیهای کار یک آموزگار منطقه محروم پی ببریم. فرق گذاری میان حقوق و به ویژه مزایای یک آموزگار لیسانس و فوق لیسانس با دیگر کارکنان نهادهای دیگر که موضوعی گسترده و همواره مورد اعتراض همه فرهنگیان بوده و هست، در منطقههای محروم نمود آشکارتری مییابد و کار کردن در این منطقهها را سخت تر میسازد. * آموزگار و کنشگر صنفی