روزنامه ایران: نوازش چهره مادر، لمس پینه دستان پدر، بوییدن شاخه گل، درک زبری و نرمی سنگ و همه اتفاقات زندگی اگر دستی در کار نباشد که احساس شان کند، رنج آور هستند، اما فاطمه این رنج را به گنج گره زد و تابلوی ورود ممنوع را بر دروازه شهر ناامیدیها کوبید. سخت است اگر قرار باشد پا جای دست را بگیرد، اما دختر 22 ساله کاشانی به رسم سهراب که در خشکی کویر از لطافت شعر زندگی می نوشت، قلم را به انگشتان پاهایش سپرد و بر تمام محدودیتها خطی قرمز کشید تا با پیام « تا شقایق هست زندگی باید کرد » بارها و بارها اطرافیانش را به تأمل وا دارد.فاطمه حمامی به دلیل نارسایی اکسیژن در بدو تولد، به لحاظ رشدی از خواهر دوقلویش بازماند و معلولیت، مسیر زندگی اش را با محدودیت های زیادی رو به رو ساخت، اما تسلیم نشد و با پناه بردن به دنیای رنگ ها و طرح ها، تمام کسانی را که به دلایل مختلف دچار معلولیت شده اند یا نا امیدی بر لحظه هایشان سایه انداخته، به زندگی امیدوار کرد. در پی طراحی چهره هنرمندان و ورزشکاران توسط فاطمه حمامی، انتشار این تصاویر در صفحه های اجتماعی و مجازی و قدردانی چهره هایی چون علی دایی و رامبد جوان از این هنرمند توانمند
که به یکی از موضوعات داغ این روزها تبدیل شده است ،گروه زندگی روزنامه ایران گفت و گویی صمیمی را با او، مادر و استادش ترتیب داد که در ادامه می خوانید.
مرور روزهای سخت
دوازدهم بهمن ماه سال 1367 دوقلوهایم به دنیا آمدند، اما مراحل رشد زهرا و فاطمه به یک شکل نبود.
این مسأله برای من و همسرم که در روستای نصرآباد شهرستان کاشان زندگی میکردیم و از امکانات شهری برخوردار نبودیم بسیار نگرانکننده بود، تا اینکه با مراجعه به پزشک متوجه شدیم فاطمه در هنگام تولد با کمبود اکسیژن مواجه و به نوعی معلولیت دچار شده است که مانند سایر همسن و سالانش زندگی عادی نخواهد داشت.
زهره اربابی مادر فاطمه ادامه داد: شنیدن این خبر برای لحظاتی میخکوبم کرد، اما این واقعیتی بود که چارهای جز پذیرفتنش نداشتم و از آنجا که به غیر از دو قلوها، دو فرزند دیگر هم داشتم، دور و برم بسیار شلوغ بود. به یکباره به خودم آمدم و متوجه شدم فاطمه برخی از کارهایش را به کمک پاهایش انجام میدهد. این روال ادامه پید ا کرد تا اینکه فصل مدرسه رفتن فاطمه و زهرا رسید، اما یکی از آنها وارد مدرسه عادی شد و دیگری به مدرسه استثنایی رفت.
فاطمه برخلاف دانشآموزان کلاس، مداد را میان انگشتان پایش میگرفت و سرمشق مینوشت و به همین شکل تا کلاس پنجم ابتدایی پیش رفت، اما نگاه سنگین همکلاسیها و اطرافیان او را میآزرد و به همین دلیل ترک تحصیل کرد.
مادر فاطمه در این خصوص گفت: پدر فاطمه نانوا است و وضعیت مالی چندان خوبی نداریم، اما خدا را شکر میکنیم که نان حلال بر سر سفرهمان میآید و با وجود مشکلاتی که برای فاطمه وجود دارد ناشکری نمیکنیم. همچنین برای اینکه روحیهاش حفظ شود مدام او را به گردش میبریم زیرا از اینکه برای ساعاتی از خانه دور باشد استقبال میکند، اما چیزی که همواره فاطمه را آزرده و هنوز هم او را ناراحت میکند این است که افراد با دیدن شرایط او، خدا را شکر میکنند. شنیدن چنین جملههایی فاطمه را به هم میریزد، همانطور که با شنیدن جملههای مشابه این، درس خواندن در مدرسه استثنایی را ترک کرد. وی افزود: درست است فاطمه دیگر به مدرسه نمیرفت، اما به یکباره همه خانواده و بعد اطرافیانش را متعجب ساخت. فاطمه علاقه عجیبی به نقاشی داشت و در حالی که مداد رنگی را میان انگشتان پا قرار میداد نقاشیهای زیبایی میکشید. انگار تنش و ناراحتی ناشی از برخورد دیگران را با نقاشی کشیدن فراموش میکرد، علاوه بر این آرامتر از قبل شده بود و این موضوع من و پدرش را خوشحال میکرد.
علاوه بر این وقتش رسیده بود که ادامه تحصیل دهد، پیشرفت در نقاشی فاطمه را برای ادامه تحصیل تشویق کرد به همین دلیل طی این مدت تا کلاس سوم راهنمایی را خواند و از آنجا که در مدرسه استثنایی کاشان دانشآموزان با درصد معلولیت بالایی درس میخوانند و ممکن است روحیهاش تضعیف شود قرار بر این شد در مدرسه شبانه روزی ادامه تحصیل دهد.
برکت حضور فاطمه
تواناییهای فاطمه و نقاشی هایش، مورد توجه مسئولان بهزیستی شهرستان کاشان قرار گرفته بود و همین باعث شد تا آقای سعید بوجار به صورت داوطلبانه اصول ابتدایی نقاشی را به فاطمه آموخت.
زهره اربابی با اشاره به این موضوع گفت: نزدیک به دو سال فاطمه تحت تعلیم مربیاش اصول ابتدایی نقاشی را آموخت و هرچه میگذشت در کارش بیشتر پیشرفت میکرد. او دختر بلند پروازی است و از زمانی که در هنر نقاشی خود را ثابت کرد، تصمیم گرفت با یکی از استادان شهر کاشان در این زمینه موفقیتهای بیشتری کسب کند، به همین دلیل شماره یکی از طراحان برجسته شهر را پیدا کرد و با سماجتهایی که به خرج داد، تحت تعلیم اصول طراحی و ترکیببندی آن استاد قرار گرفت.
حالا که نزدیک به دو سال از آن زمان میگذرد و فاطمه چهره بیشتر ورزشکاران، بازیگران و هنرمندان را به صورت سیاه قلم یا با مداد رنگی و رنگ روغن طراحی کرده است، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده و با وجود اینکه توانایی انجام بسیاری از کارها را ندارد، به واسطه همت و توانمندی بالایی که از خود نشان داد، مایه سربلندی وافتخار خانواده ما و جامعه معلولین شده است.اربابی ادامه داد: همیشه به فاطمه میگویم برای همدیگر دعا کنیم تا خداوند ما را برای هم حفظ کند، زیرا زندگی من و فاطمه بدون هم بسیار سخت و به نوعی غیر قابل تصور خواهد بود. علاوه بر این هرچه از پیشرفت فاطمه در نقاشی میگذرد، این جمله را بیشتر تکرار میکنم که حضور فاطمه و تواناییهایش لحظههای بسیار خوبی را برای من و خانواده ساخته است، زیرا بارها و بارها به دلیل موفقیتهایی که کسب و انگیزهای که در سایرین ایجاد کرده است، از او و هنرش استقبال خوبی به عمل آمده و به عنوان پاداش سفرهای سیاحتی و زیارتی برای او در نظر گرفته شده است که به دلیل شرایط جسمانیاش در تمام این سفرها من و گاهی هم پدرش همراه او هستیم.
همچنین سال 1392 در نمایشگاه نقاشی که از آثار معلولین در شهر آران و بیدگل برگزار شده بود، آقای افشار مجری تلویزیون هم حضور داشت و یکی از تابلوهای نقاشی فاطمه را در ازای کمک هزینه سفر زیارتی خریداری کرد و به این ترتیب به برکت حضور فاطمه، من و پدرش نیز زائر امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) شدیم.
به امید رنگین کمان آینده
برای کسانی که نخستین بار با فاطمه ارتباط میگیرند فهمیدن جملههایی که به زبان میآورد کمی دشوار است، به همین خاطر مادر فاطمه پاسخهایش را تکرار میکرد. فاطمه به تمام همسن و سالانش و کسانی که از او بزرگتر هستند و به دلیل معلولیت امید خود را از دست دادهاند میگوید «تا شقایق هست زندگی باید کرد» زیرا معتقد است با وجود خالق توانایی مانند خداوند نا امیدی نادرستترین کار ممکن است.
او که خود را دختری حساس، زودرنج و دلرحم معرفی کرد، گفت: عاشق رنگ روشن، لباس و بدلیجات هستم و از 3 سالگی از پاهایم به جای دست هایم استفاده میکنم به طوری که برای کار کردن با رایانه و تلفن همراه مشکلی ندارم و چهرههایی را که قصد طراحی آنها را دارم در تلفن همراهم ذخیره میکنم و از روی عکس آنها طراحی میکنم.
با رنگ روغن، آبرنگ، مداد رنگی یا سیاه قلم طراحی و نقاشی میکنم تا به چهرهای جهانی که هدفم است تبدیل و پولدار شوم و به نیازمندان کمک کنم.
فاطمه که علاقه شدیدی به داریوش ارجمند دارد و تا به حال چهره او و جمشید مشایخی، پرویز پرستویی، رضا رویگری، احسان علیخانی، مهران مدیری، عادل فردوسیپور، علی دایی، رامبد جوان و سایر هنرمندان، ورزشکاران و مسئولان استانی را روی کاغذ ترسیم کرده است ، می گوید: دوست دارم شرایطی به وجود بیاید که بتوانم این طراحیها را به دست صاحبانش برسانم و مسئولان از من حمایت کنند تا پیشرفت بیشتری کنم.
عطش پیشرفت
یک روز سرد پاییزی روی صفحه تلفن همراهم پیامی نقش بست که تعجبم را بر انگیخت. یک دختر جوان خود را علاقهمند به طراحی معرفی کرده بود و میخواست دوره آموزشی را با من بگذراند. به او گفتم به دفترم بیاید تا در مورد این موضوع، صحبت کنیم. در جواب گفت نمیتوانم نزد شما بیایم. گفتم تماس بگیرید تا متوجه منظورتان شوم او در پاسخ گفت نمیتوانم صحبت کنم، گفتم من هم نمیتوانم از طریق پیامک در مورد جلسات آموزشی صحبت کنم. گفت شما چقدر بداخلاق هستید، انتظار این جمله را نداشتم اما فاطمه در پاسخم نوشت معلول هستم و توانایی صحبت کردن و راه رفتن را ندارم.
مهدی رعیتی استاد طراحی و نقاشی روغن در شهرستان کاشان با بیان این جملات افزود: در آن لحظه دلیل این کارم را نمیدانستم، اما از طریق پیامک با فاطمه برای نخستین جلسه آموزشی در منزل آنها قرار ملاقات گذاشتم.
عصر یکی از روزهای آذر ماه سال 93 بود که راهی روستای نصرآباد، همان سفید شهر فعلی شدم. به جلوی منزل خانواده حمامی که رسیدم، به هیچ وجه نمیدانستم چه صحنهای در انتظارم است. با دیدن فاطمه باورم نمیشد قرار است اصول نقاشی، ترکیببندی و طراحی را به او آموزش دهم، اما وقتی نقاشیهایی را که از قبل کشیده بود دیدم، دریافتم اصول ابتدایی کار را میداند. از آنجا که در آموزش این هنر به هیچ عنوان سهل گیر نیستم و دلیلی وجود نداشت میان فاطمه و سایر هنرجوها تفاوتی قائل باشم، از همان ابتدا اصول کار را برایش توضیح دادم و به او گفتم اگر کم کاری کند از ادامه تدریس بازخواهد ماند. رعیتی با اشاره به اینکه پشتکار فاطمه مثال زدنی است، گفت: در طول سال هایی که به هنرجوها آموزش میدهم، تا به حال هنرجویی با این شرایط نداشته ام. حضور او که دختر باهوشی است باعث افزایش برکت زندگیام شده است. علاوه بر این او توانایی دارد با وجود شرایط بسیار سخت قلم را به پاهایش بسپارد و چهره خودش را در فضایی خیالی خلق کند، در حالی که بسیاری از هنرجوها با وجود جسمی سالم، از این همت بلند بیبهره هستند و این موضوعی است که همواره به آنها گوشزد میکنم. بعد از
سال ها تدریس، بخوبی می توانم غرولندهای هنرجو را در طراحیها و نحوه قلم به دست گرفتن پیدا کنم، اما این موضوع در مورد فاطمه صادق نیست. او جای هر گلایهای را با عشق و علاقه پر میکند، همواره تشنه یاد گرفتن است و همین عطش باعث شده که پیشرفت خوبی داشته باشد. به طوری که یقین دارم اگر با همین رویه به کارش ادامه دهد، در هنر نقاشی، طراحی، ترکیببندی و فضاسازی آیندهای درخشان در انتظار او خواهد بود چرا که عرضه و جنم این کار را دارد. فاطمه میداند که تنها چند ماه دیگر فرصت داریم با هم تمرین کنیم زیرا شرایط حرفه ایام تغییر میکند و ممکن است در ایران حضور نداشته باشم، برای همین ماه های آخر را با جدیت بیشتری دنبال میکند و این اتفاق را در چهرههایی که روی کاغذ میآورد بخوبی میبینم. او این اواخر تصویری از رامبد جوان و علی دایی را طراحی کرده است که در صفحات مجازی دست به دست شده و مورد استقبال این دو چهره معروف قرار گرفته است به طوری که طرحها را در صفحههای شخصی خود منتشر کردهاند همچنین نوید روزهای خوب را میدهد و بدون شک ادامه این روند او را به آرزویش یعنی تبدیل شدن به یک چهره جهانی نزدیک و نزدیکتر میسازد.