سنگرهای کلیدی آمریکا و سنگربان‌های داخلی

«اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح می‌کند» این عبارت آشنا را - تقریبا- همه می‌شناسند و کمتر اهل نظری است که اهمیت این جمله و درجه احتمال وقوع و تحقق آن را نادیده بگیرد.

کد خبر : 567139
روزنامه کیهان: «اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح می‌کند» این عبارت آشنا را - تقریبا- همه می‌شناسند و کمتر اهل نظری است که اهمیت این جمله و درجه احتمال وقوع و تحقق آن را نادیده بگیرد. الان هم می‌توانیم بگوییم همه دعواهایی که در منطقه غرب آسیا و دورتر از آن مشاهده می‌کنیم در واقع دعوایی است که برای عدم تحقق این عبارت راهبردی حضرت امام خمینی به راه افتاده است. البته جدای از دعوای خونینی که به آن اشاره شد یک دعوای مسالمت‌آمیزتری! هم برای عدم تحقق آن عبارت استراتژیک و به تعبیر درست‌تر جلوگیری از فروپاشی سنگرهای کلیدی جهان پیش پای اسلام و انقلاب اسلامی در جریان است و هزار البته اسلام و انقلاب اسلامی، سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.
در این زمینه گفتنی‌هایی وجود دارد:
1- ساموئل هانتینگتون که بعدها به یکی از ستون‌های اصلی شکل‌دهنده به دولت جنگ‌افروز بوش تبدیل شده بود، در اواسط دهه 1980 یعنی در زمانی که جنبش‌های اسلامگرای متاثر از انقلاب اسلامی یکی یکی در جوامع سنی و شیعه سر برمی‌آوردند و پهنه آسیای غربی که اصلی‌ترین منطقه جهان اسلام است را دربر گرفته بود، در یک پژوهش راهبردی پیش‌بینی کرد که در آینده‌ای نزدیک نبرد خونین غرب با «اسلام سیاسی» شروع و در آن سرنوشت قدرت و تمدن غرب تعیین می‌شود. هانتینگتون فقط یک استاد دانشگاه و یا پژوهشگر نبود که بر ‌اساس یافته‌های پژوهشی سخنی گفته باشد در واقع او یک عضو تعیین‌کننده در حلقه‌ای 400 نفره بود که تحت مدیریت «پل ولفوویتز» با پیش‌بینی آینده که از پشتوانه اطلاعاتی سرویس‌ها و سفارت‌خانه‌های غرب و عوامل محلی مرتبط با آنها در جهان اسلام برخوردار بود، جنگ‌های خونین متنوعی را برای غلبه بر مسلمانان و جلوگیری از سقوط سنگرهای کلیدی غرب پیش پای اسلام انقلابی طراحی کرده و نقشه راه آن را با تمام جزئیات تهیه کردند و از سال 2000 به اجرا گذاشتند بنابراین آنچه پس از آن و تا امروز و تا دهه‌های بعد از درگیری و جنگ در این منطقه اتفاق می‌افتد در واقع هر کدام پازل‌هایی از آن طرح و نقشه راه است. اما البته نباید تصور شود که نتیجه این جنگ‌ها و درگیری‌ها هم دقیقا و یا اکثرا مطابق با طراحی و نقشه راه غرب است از قضا بنا به دلایلی که به آن اشاره خواهد شد، روند تحولات در آسیای غربی و شمال آفریقا در بیشتر موارد در نقطه مقابل طراحی و نقشه راه آن کمیته 400 نفره است.
2- به موازات طرح و نقشه راه «جنگ تمدن‌ها»، یک جریان در متن جهان اسلام که غرب و نظام‌های ناشی از مدنیت آن را یک «واقعیت غیرمتخاصم» با جهان اسلام معرفی می‌کند، الگویی را معرفی کرد که در یک کلمه، «سازش» بین غرب و اسلام بود. این جریان از قدیم در متن جهان اسلام وجود داشت و اشخاص و دسته‌های مختلفی در هر بخش از جهان اسلام آن را نمایندگی می‌کردند و - تقریبا - همه آنها با خود غرب و کانون‌های متصل به حکومت‌های انگلیس و آمریکا در ارتباط مستقیم بودند و در ابعاد مختلف از سوی دولت‌های شاخص غربی حمایت هم می‌شدند که یکی از جنبه‌های آن دفاع تمام‌قد محافل قدرت غرب از آنان در زمان‌هایی که از سوی جوامع اسلامی زیر سؤال قرار می‌گرفتند بود. اگر بخواهیم فهرستی از آنان از پاکستان تا مراکش را فقط اشاره کنیم طولانی می‌شود. غرب در طول حدود 100 سال گذشته با کمک همین‌ها هر حرکت دینمدارانه و استقلال‌طلبانه در مجامع اسلامی را ناکام گذاشته و یا به انحراف کشانده‌اند که عقیم گذاشتن نهضت‌های مشروطیت و نفت در ایران از جمله آنهاست.
در دوره‌ای که در آمریکا طرح و نقشه راه جنگ تمدن‌ها و در واقع راه‌اندازی جنگ‌های خونین علیه «اسلام انقلابی» دنبال می‌شد- که تا دهه‌های آینده هم استمرار خواهد داشت- این جریان بطور جدی‌تر به میدان آمد و نظریه سازش بین غرب و اسلام را مطرح کرد. جلوه این موضوع در ترکیه و در بین مجامع ترک‌تبار آسیای مرکزی و آناتولی، «انطباق فرهنگی و رهیافتی غرب و اسلام» بود که توسط «فتح‌الله گولن» و از طریق حدود 1200 مدرسه او در مناطق ترک‌تبار و حتی فراتر از آن در بسیاری از کشورهای عربی و آسیایی مسلمان دنبال می‌شد، در واقع گولن از طرف غرب مأموریت داشت تا به مسلمانان بگوید اگر جنگ خونین نمی‌خواهید آن دسته از عناصر فرهنگی اسلام که در تعارض با رهیافت‌ها و بنیان‌های سیاسی غرب است را کنار بگذارید. در ایران که کانون اصلی «اسلام انقلابی» بود، این جریان ایده «گفت‌وگوی تمدن‌ها» را مطرح کرد. اگر به نطق‌های سیدمحمد خاتمی- رئیس‌جمهور اسبق- در سازمان ملل و بخصوص نطق او در شهریور 1378- زمانی که این ایده را در مجمع عمومی بیان نمود- نگاه بیندازیم درمی‌یابیم که هشدار اصلی این ایده، ترک مخاصمه و همکاری بین مسلمانان و غرب و به عبارت واضح‌تر بین ملت‌های مسلمان و ارتش آمریکا بود و از آنجا که این طیف در اظهارات مختلف، مقاومت مسلمانان در برابر ارتش آمریکا را غیرممکن و در افتادن با شاخ گاو می‌دانند، بنابراین در واقع ایده این جریان تسلیم شدن مسلمانان در برابر جنگی بود که به زودی در جای‌جای جهان اسلام از فلسطین و لبنان تا افغانستان و پاکستان راه می‌افتاد. پس ایده گولن و خاتمی و جریانات مشابه دیگر از مصر تا بنگلادش و اندونزی یکی بودند.
بعضی خواسته‌اند ایده امثال گولن و خاتمی در موضوع مواجهه غرب و اسلام را یک ابتکار مفید برای جلوگیری از جنگ غرب علیه جهان اسلام معرفی کنند ولی واقعیت این است و یا حداقل آنچه در عمل اتفاق افتاد این است که این ایده‌ها از آنجا که مقاومت مسلمانان در برابر سیاست‌های غرب را بی‌فایده و بی‌نتیجه معرفی می‌کرد، جاده‌ساز ماشین جنگی غرب علیه جهان اسلام شد. اما اگر آنچه به آن اشاره شد یک ماجرای صرفاً تاریخی بود، فقط از جنبه عبرت اهمیت داشت ولی با کمال تأسف باید بگوییم این جریان همین الان و علیرغم جنگ‌های خونینی که اتفاق افتاده و طی آن میلیون‌ها مسلمان مظلوم کشته و مجروح و بی‌خانمان شده‌اند، هنوز از لزوم سازش مسلمانان با غرب سخن می‌گویند و تا حد زیادی در مجامع مسلمان پیش هم رفته‌اند. تنها یک برگ از کتاب چند هزار صفحه‌ای این جریان، نطق اخیر نماینده ایران در سازمان ملل است که صلح و دمکراسی را مهم‌ترین نیاز مسلمانان در مواجهه با غرب معرفی کرد!
3- در این مدت اگرچه در مواردی آمریکایی‌ها به مدد جریانات داخلی در جهان اسلام توانستند از سقوط بعضی از «سنگرهای کلیدی» ممانعت به عمل آورند اما در عین حال از آن طرف، «اسلام انقلابی» به موقعیت‌های برجسته‌ای دست پیدا کرده و بعضی از سنگرهای کلیدی را فتح و بعضی را به محاصره خود درآورده است.
کم نیستند کسانی که- البته با نگاهی که با ادبیات نظام سلطه تناسب دارد نه با نگاه عزت‌مدار اسلام- می‌گویند ایران امروزه بر منطقه وسیع و حساسی از غرب آسیا که تا همین دو دهه پیش مرکز اصلی قدرت آمریکا به حساب می‌آمد، سیطره پیدا کرده و یک جبهه منسجمی را به وجود آورده است. کم نیستند کسانی که معتقدند فلسطین که با طرح‌های پی‌درپی سازش قرار بود دیگر نامی از آن نماند، آزاد خواهد شد. کم نیستند کسانی که حفظ سوریه و نظام سیاسی آن را در حالی که آمریکا و عوامل و متحدانش برای فروپاشی آن به هر وسیله‌ای متوسل شدند، به یک معجزه شبیه‌تر می‌دانند و کم نیستند کسانی که معتقدند سربرآوردن انصارالله در یمن طلیعه سقوط وهابیت و آل‌سعود به عنوان مهم‌ترین سنگر غرب در قلب جهان اسلام است. در واقع دو سنگر کلیدی که سقوط آنان به سقوط ده‌ها سنگر دیگر غرب در این منطقه منجر خواهد شد، رژیم صهیونیستی و رژیم وهابی سعودی است. این دو امروز در محاصره اسلام انقلابی است از این رو همین دو روز پیش از یک سو یک مقام صهیونیستی گفت ما بر مصر و اردن غلبه کرده‌ایم و با پیمان کمپ‌دیوید و وادی عربه پیروزی خود را تثبیت کرده‌ایم ولی هم اینک با سه دشمن مهم‌تر ایران، حزب‌الله و سوریه مواجه‌ایم و قادر نیستیم آنان را وادار به پذیرش خود کنیم. از سوی دیگر حدود 15 روز پیش «محمد بن سلمان» وزیر جنگ سعودی گفت ما درگیر جنگ پرهزینه‌ای شده‌ایم ولی چون امنیت و موجودیت ما در گرو پیروزی در این جنگ است، به آن ادامه می‌دهیم.» بنابراین کاملاً واضح است که غرب اگر چه نزدیک به دو دهه جنگیده تا سنگرهای کلیدی خود را حفظ کند و برای آن هزینه‌های سنگینی داده اما نه تنها به آن دست نیافته‌ است، بلکه بیش از گذشته، خطر را بیخ گوش خود احساس می‌کند.

4- آمریکا برای جلوگیری از سقوط سنگرهای کلیدی خود در غرب آسیا، کماکان بیش از جنگ‌افزار خود که ناکافی و ضعف کارآمدی آن به اثبات رسیده است، به فعل و انفعالات درون جهان اسلام و درون مرکزیت «اسلام انقلابی» چشم دوخته است. از این‌رو هر نوع اقدامی داخلی که نشان‌دهنده تضعیف توانایی مقاومت ایران و جهان اسلام در برابر جنگ آشکار غرب علیه ایران و اسلام است را باید جاده‌ساز حفظ سنگرهای کلیدی غرب دانست. سعدالله زارعی

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: