عرفه، روز معاشقه با خدا +پوستر
ما اين قسمت از دعاى عرفه را بررسى مى كنيم كه معارف گسترده و آموزشهاى عظميى را با خود دارد. مناسب است كه به تمامى دعاى عرفه امام حسين عليه السلام مرورى داشته باشيم.
کد خبر :
566808
سرویس سبکزندگی فردا؛ استاد علی صفایی حائری: ما اين قسمت از دعاى عرفه را بررسى مى كنيم كه معارف گسترده و آموزشهاى عظميى را با خود دارد. مناسب است كه به تمامى دعاى عرفه امام حسين عليه السلام مرورى داشته باشيم.
دعا با قضاء و عطاء و صنع الهى آغاز مىشود. قضا و حكمى كه دافع ندارد. هيچكس و هيچاراده و هيچنظام و قدرتى آن را كنار نمىزند. چون جز حضور و احاطهى حق و جز اراده و قدرت و سنتها و نظامهاى الهى، چيزى وجود ندارد. نه قضاء و حكم او و نه عطاء و بخشش او، هيچ مانع و جلوگيرى ندارد. چون هستى را او به گونهاى ساخته و طراحى كرده كه تمامى قدرتها و نيروها در طرح او هماهنگ و همراه هستند. شياطين و طاغوتها و ستمگران و شهوات و نفسانيات در ساختار كلى خلقت و نظام جامع هستى مرتبط و ملازم هستند. ستر و غفران و جبروت او، بر ضعف و فساد و ذنوب و تجاوزها مسيطر و مهيمن
هستند. و اين قضاء مسلط و اين عطاء مستمر و آزاد در اين صنع بىمانند و ساختار هماهنگ، آدمى را به حمد و سپاس مىكشاند و در او رغبت و گرايش را بارور مىسازد، كه دست او بسته نيست و احاطهى او بنبستى را باقى نمىگذارد كه درها و راهها باز است و ربانيّت و پروردگارى او مشهود. از لحظههاى دور دور تا پشت پدرها و آغوش مادرها تا رشد و بلوغ و هدايت و تربيت.
شكر و سپاس آدمى و ذكر و ياد او با اجابت مستمر الهى همراه است و مدام مىبخشد و مىبخشايد و عجز ما را چه در مرحلهى معرفت و چه در مرحلهى عمل و سپاسگزارى، همچون راهى رسا و شكرى كارآمد مىشناسد كه به موسى مىفرمود: اكنون كه به عجز خود رسيدى، تو مرا سپاس گذاشتى و شاكر گرديدى.
با اين توجه است كه آدمى مىتواند با تمامى ضعفها و كفرها و شرکها و غفلتها دوباره دهان باز كند و زبان بچرخاند و بخواهد و زياد بخواهد، كه او بايد بر جهل ما ببخشايد و بر فقر ما ببخشد كه ما جز او دستاويزى و پناهى نداريم. اوست كه بايد خشيت و ديدار خود را به ما عنايت كند و بااطاعت خود و با تقواى خود به سعادت برساند كه اگر رها كند از دست رفتهايم. اين همه خواهش و نياز و اين همه توقع و طمع نه با غفلت از او و خوبىهايش و نه با فراموشى ما و بدى هامان، كه با توجه به اين هر دو، اين همه خواهش و نياز روييدهاند و تا او، سر برداشتهاند.
الهى أنت الذى ... و أنا الذى ...
با اين همه در اين شب به تو روى آوردهايم و از تو مىخواهيم تا به ما آنگونه ببخشى كه اگر هيچ چيز ديگر نبخشيدى زيان نكنيم و كم نياوريم. چون همهى بخششها اگر به جوار و قرب و انس تو راه نيابد، همهى آنها سوختن است و آتش است و درد و حسرت. آتشى كه دل را مىگيرد و از درون مىسوزاند و حسرتى كه تمامى وجود را دربر مىگيرد و هيچ مخاطبى جز حسرت را باقى نمىگذارد كه: يا حسرة على العباد ... اى حسرت نشسته بر اين خلق!!
اين همه مرورى بر قسمتهاى هشت گانهى دعاى عرفه بود.
۱.الحمد لله الذى ليس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع و لاكصنعه صنع صانعٍ.
۲.اللهم انى أرغب اليك.
۳.أشهد بالربوبية لك مقراً.
۴.فاىّ نعمك يا الهى أحصى عدداً و ذكراً أم اى عطاياك أقوم بها شكراً.
۵.أن لو حاولت و اجتهدت مدى الاعصار و الاحقاب لو عمرتها أن اؤدى شكر واحدةٍ مِن أنْعمك ما استطعت ذلك.
۶.الهى اجعلنى أخشاك كأنى أراك و أسعدنى بتقويك.
۷.أنت الذى مننت، أنت الذى أنعمت، أنت الذى أحسنت. أنا الذى هممت، أنا الذى جهلت، أنا الذى غفلت.
۸.أنا نتوجه اليك فى هذه العشية.
اينها رشتههايى از زمزمههاى بلندى است كه آدمى را به عزت مىرساند؛ يا من خصَّ نفسه بالسموّ والرفعة فاوليائه بعزّه يعتزّون،(۱)
تو آنقدر در عزت خويش رفيعى و بالايى كه دوستان تو با اين عزت بهره بر مىدارند و به سهمى از عزت مىرسند. تو آنقدر مهربانى كه مرا فقط به خودت واگذار كردى، حتى مرا به خودم وانگذاشتى كه من اگر به اندازهى تو داشتم به اندازه ى تو حتى بر خودم نمىبخشيدم، كه ضعيفم و محدودم و تو خوب گفتى:
«لوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبّى اذاً لَامْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْانْفاقِ وَ كانَ الْانْسانُ قَتُوراً».(۲)
تو با اين مهربانى مرا به خويش خواندى و به خود وانگذاشتى «الحمدلله الذى و كلنى اليه فاكرمنى و لم يكلنى الى الناس فيهينونى الهى الى من تكلنى الى قريب؟»
اين زمزمههاى سرشار، آدمى را آنگونه طهارت مىدهد كه آگاه شود و بشكند و با دست خالى سر بردارد و با همهى بدىهاى خود به شكار تمام خوبىهاى او برود، كه اين بدى را جز آن خوبِ خوب، درمانى نيست.
امام حسين عليه السلام فرمود:
الهى أنا الفقير فى غناى فكيف لاأكون فقيراً فى فقرى.
خداى من! من در متن بىنيازى و غنا، محتاجم؛ پس چگونه در وسعت فقر و نيازهاى خود، فقير نباشم. من در آنچه كه مىدانم جاهل و نادان هستم؛ پس چگونه در جهل و نادانى خودم، جهول نباشم. غنا و بىنيازى و علم و آگاهى من، محدود و محكوم است. نداشتهام، به آن رسيدهام و دوباره از دست مىدهم. اين محدوديت به تحول و بود و نبود و اين محكوميت به دادن و گرفتن، مرا شرمنده مىسازد كه دم از بىنيازى و آگاهى بزنم.
گذشته از حد و حكومت كه مرا در خود گرفته، من چقدر مىدانم و چقدر نمىدانم و نادانىها چقدر بر دانايىهاى من اثر خواهد گذاشت و آن را دگرگون خواهد ساخت؟ خدا، اى آخرين فرياد! بگو با اين همه فقر با اين همه جهل چه مىكنى؟ رهايم مىسازى، به خودم وامىگذارى؟ يا با تمام ادعاها و تفرعنها به تربيتم و شكستنم مىپردازى تا ديوارهايم بريزد و حصارم به وسعت باز گردد ...؟
الهی ....
پینوشت:
۱. بحار، ج ۹۸، ص ۲۲۰.
۲. اسراء، ۱۰۰.