ایجاد موقعیتی به شدت خندهدار/ فیلمی با ژانر وابسته به سالهای دهه هفتاد
فیلمی که از دقیقه یک تا لحظه پایانی شما را درگیر میکند و اجازه نمیدهد لحظهای احساس خستگی کنید. شاید برای پیشبینی بسیار زود باشد، اما فیلم این قابلیت را دارد که در فصل جوایز هم بدرخشد.
سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: آدم خوبها محصول ذوق و خلاقیت است. ذوق و خلاقیتی که در لحظه لحظه فیلم به چشم میخورد. فیلم سرشار از لحظههای بکر و طنزآلودی است که بیننده را به خنده میاندازد. آدم خوبها یک کمدی صرف نیست. خط داستانی فیلم خیلی شبیه نوآرهای دهه هفتاد است( داستان این فیلم هم اواخر دهه هفتاد اتفاق میاُفتد).
یک داستان به ظاهر ساده بدل به معمایی پیچیده میشود. معمایی که باید به دست یک کارآگاه خنگ و بانمک و یک شرخر قلدر کشف شود. فیلم دقیقاً برمبنای الگوی نوآرهای کلاسیک حرکت میکند. فیلم پر است از معما و نقاط مبهم، پر از رودست زدن و رو دست خوردن، پر از شک و تردید و سوءظن. اما برگ برنده فیلم نه در رعایت چنین خط قصه پر و پیمانی است و نه در رعایت دقیق و پر جزئیات کهن الگوهای ژانر نوآر.
لحن منحصر به فرد برای روایت قصه برگ برنده فیلم است
برگ برنده فیلم انتخاب یک لحن ویژه و منحصر به فرد برای روایت قصه است. کارگردان و نویسندگان اثر به این نوآر از دریچه کمدی نگاه کردند و همین نگاه باعث شده با فیلم متفاوت و به شدت سرحالی طرف باشیم. فیلمی که در کنار رعایت جزء به جزء و دقیق الگوهای ژانر بسیار مفرح هم از آب درآمده.
فیلم در به همآمیزی دو ژانر به ظاهر متضاد به شدت موفق عمل میکند. زوج درجه یک و به شدت متناقض جکسون و هالند به خوبی موقعیتهای طنز فراوانی به وجود میآورند. موقعیتهایی که از تضاد این دو شخصیت به وجود میآید. آنها آنقدر در مسیر کشف حقیقت حماقت به خرج میدهند که تماشاگر در لحظاتی شک میکند این دو نفر بویی از مسائل جنایی به مشامشان رسیده باشد. اما همین دو نفر در لحظات حساس باهوش هم میشوند و میتوانند از هوششان هم کمک بگیرند تا مشکلات این پرونده پیچیده را هم حل کنند.
تکیه بر تضادها
فیلم دقیقاً بر همین تضادها تکیه میکند و موقعیتهای به شدت خنده دارش را از دل همین تضادها بیرون میکشد. تضاد رفتار و منش شخصیتها با هم و تضاد هر دو شخصیت با محیط اطرافشان و اتفاقاتی که پیرامونشان رخ میدهد. شوخیهای فیلم به شدت جفنگ و اَبزورد از کار درآمده و شباهت غریبی با شوخیهای کوئنی برادران کوئن در فیلمهایشان دارد.
نمونه بارز این سبک شوخیها در فیلم را میتوان در لحظه پیدا شدن آملیا توسط این دو شخصیت بامزه دید. آنها در حالی که از محل حضور آملیا در هتل به علت ترس از حضور گنگسترها گریختهاند(صحنههای داخل آسانسور این سکانس اجرای بینظیری توسط بازیگران دارد) ماشین را در یک کوچه فرعی و خلوت پارک میکنند تا از شر وقایع و پلیس برای لحظهای در امان باشند که ناگهان آملیا روی سقفشان میپرد و پیدا میشود، به همین سادگی.
ژانر وابسته به دهه هفتاد
آنها خیلی اتفاقی ماشین را زیر اُتاق آملیا پارک کرده بودند. علاوه بر این فیلم عطر خوش دهه هفتاد را با خودش به همراه دارد. فیلم انگار از میان آن دهه پر تب و تاب به سال2016 پرتاب شده است. علاوه براینکه به شدت وابسته به یک زیر ژانر مهم آن سالها است: زیرژانر دورفیق.
در این زیرژانر دو آدم متضاد و متناقض در کنار هم قرار میگیرند و بدل به رفقای درجه یکی میشوند و سرنوشتشان هم به هم گره میخورد. فیلم تمام این کهنالگوهای ژانری را به خدمت گرفته و آن را با لحن منحصربهفرد و شوخش به هم آمیخته تا محصولی به شدت دلچسب به تماشاگران ارائه کند.
در کنار دو شخصیت اصلی، فیلم یک شخصیت فرعی به شدت جذاب هم دارد که به باورپذیری و خلق موقعیتهای کمیک فیلم کمک شایان توجهی میکند. هالی دختر غرغرو و باهوش هالند که وردست پدر حواس پرت و هپروتیاش هم به حساب میآید. هالی با فضولی و کنجکاویهای گاه و بیگاهش دو شخصیت اصلی فیلم را در چند نوبت نجات میدهد و به آنها در حل این معما کمک میکند. نقش او در روند ماجراها بسیار مهم است، بهطوری که اگر او نبود این دو آدم بزرگِ دوستداشتنی بههیچوجه نمیتوانستند از پس چنین پرونده پیچیدهای بربیایند.
به کارگیری هنرمندانه الگوهای ژانر
رعایت این موارد همه نشان از دقت شگرف شین بلیک در به کارگیری ظریف و هنرمندانه الگوهای ژانر دارد. بلیک الگوها را به هم نمیریزد بلکه سعی میکند با لحنی متفاوت با آنها مواجه شود. این کار خطرات بسیاری دارد. چون اگر مجموع شوخیهای فیلم لوس و بیمزه از کار درمیآمد کل فیلم از دست میرفت. شوخیهایی که به شدت وابسته موقعیت هستند و فقط در اجرا میتوانند از آب و گل دربیایند. این نشان میدهد کارگردان این کار اعتماد به نفس بالایی داشته که چنین فیلمنامه پر خطری را نوشته و کارگردانی کرده است.
مسئله دیگری که این قبیل فیلمها به آن احتیاج دارند شیمی بین دو شخصیت اصلی است. اگر روابط و کشمکشهای این دو شخصیت باورپذیر نباشد فیلم از دست میرود. پس آدم خوبها فیلم بازیگران هم هست. دو بازی به شدت جذاب و خندهدار باعث شده تا فیلم لحظهای خستهکننده نشود و هیچ شوخیای در فیلم از دست نرود. خیلی وقت بود که از راسل کرو بازی جذابی ندیده بودیم. او در این فیلم تلخی ذاتیاش را با یک قلدرمابی منحصر به فرد ادغام کرده و از لحن و واکنش کمک گرفته تا بتواند بازی متفاوتی ارائه دهد.
سر و ریخت کولیوار و رفتار کلبی مسلکش او را به یک شخصیت جذاب تبدیل کرده است. این اولین باری است که کرو نقشی با این حجم از موقعیتهای کمدی بازی میکند و انصافاً در اجرای این نقش عالی عمل کرده است. از طرف دیگر رایان گاسلینگ هم نقش یک مرد حواسپرت و گیج را درخشان اجرا کرده است.
نکته هایی فرامتنی برای سینما دوستان
بازی پر جنب و جوش و متکی به لحنش بسیاری از شوخیهای فیلم را ساخته است. بازی او به شدت برونگرا است. این برونگرایی درست نقطه مقابل درونگرایی کرو و شخصیت جکسون هیلی است. همین تضاد و کنتراست هم باعث جذاب شدن روابط این دو نفر شده است.
فیلم یکی دو نکته فرامتنی بامزه هم برای کسانی که پیگیر سینما هستند دارد. مثل استفاده از کیم بسینگر در نقش فرعی اما به شدت کلیدی جودیت کاتنر. او و راسل کرو سالها پیش در نئونوآر بینظیر کرتیس هنسان محرمانه: لسآنجلس با هم همبازی بودند. فیلمی که برخلاف آدم خوبها به شدت سیاه و تیره و تار است.
بلیک با استفاده مجدد این دو نفر در کنار هم یک ادای دین جانانه هم به این ژانر سینمایی باشکوه میکند. آدم خوبها شاید از منظر تماشاگران ظاهر بین و روشنفکرنما فیلم مهمی به نظر نیاید اما فیلمی است مفرح و سرگرمکننده که با هوش و حوصله بالایی ساخته شده است.
فیلمی که از دقیقه یک تا لحظه پایانی شما را درگیر میکند و اجازه نمیدهد لحظهای احساس خستگی کنید. شاید برای پیشبینی بسیار زود باشد، اما فیلم این قابلیت را دارد که در فصل جوایز هم بدرخشد. به خصوص بازی عالی رایان گاسلینگ میتواند مورد توجه گلدن گلاب و آکادمی قرار بگیرد.