روزنامه ایران: اگر نیمه دوم قرن بیستم را عصر همگرایی و گرایش به میانه روی بدانیم، نیمه اول قرن بیست و یکم عصر کرانهها و افراط هاست. در نقاط مختلف جهان، تمایل به حرکت به سوی راست یا چپ افراطی دیده میشود. جریانات مطرح در ایالات متحده همچون تی پارتی یا ظهور اندیشه ترامپیسم نشان دهنده گرایش در بخشی از جامعه امریکایی بسوی ملاحظات محافظه کارانه و راست گرایانه است. اندیشهای که از هرگونه تعامل با مهاجران رویگردان است و دیگر باور ندارد ایالات متحده امریکا ساخته و پرداخته شده توسط همان مهاجران است.
از سوی دیگر در جهان اسلام، ظهور مکاتب فکری تغذیه شده از سوی جریانهای سلفی و وهابی در پی اجرای آن بخش از عقاید خود هستند که همزیستی با دیگر مسلمانان و دیگر انسانها را غیرممکن میداند.
در جریان چپ نیز مجدداً گرایش به دولتی کردن، استفاده از احساسات ملی گرایانه و تفوق رهبران و احزاب اقتدارگرا در گوشه و کنار جهان از جمله روسیه به چشم میخورد. در چنین زمانهای تصمیم اکثریت مردم انگلستان در خروج از اتحادیه اروپایی به نظر چیزی جز تفوق اندیشه «گریز از میانه» و «پناه آوردن به سمت کرانه راست» معنا نمییابد. و عجیب آنکه هم ولادیمیر پوتین و هم دونالد ترامپ از این حرکت استقبال کردند.
به نظر میرسد مردم انگلستان از مدتها پیش در «نقشه ذهنی» خویش به این نتیجه رسیده بودند که هزینههای اجتماعی و سیاسی حضور در اروپای متحد بیشتر از منافع آن است. اما دولت انگلستان با توجه به نیاز به همبستگی در سیاست جهانی و به نوعی یارگیری در مسائلی مانند حمله نظامی به عراق و سوریه و همچنین گسترش نفوذ به مناطق به جامانده از فروپاشی بلوک شرق همچون اروپای مرکزی، شرقی، قفقاز و آسیای مرکزی همچنان در استراسبورگ و بروکسل مشارکت میکردند. مسأله هجوم مهاجران خاورمیانه به مرزهای اروپا و تصمیمهای یک جانبه آلمان و کشورهای نزدیک به آلمان همچون اتریش به نظر میرسد زنگ خطر را برای مردم عادی بریتانیا به صدا درآورد. خانم مرکل برای ورود مهاجران سوری به آلمان تصمیم میگرفت و فشار به انگلستان در شهر کاله فرانسه و کانال مانش افزایش مییافت. همچنین کمکهای اجباری دولتها از جمله انگلستان به سرمایهگذاری در زیرساخت بخشهای فقیر اروپا، مالیات دهندگان را تا اندازهای ناراضی کرده بود. گرچه هیچگاه انگلستان رسماً وارد اتحادیه پولی اروپا و به جریان انداختن یورو بهعنوان واحد پول ملی نشد، اما دستورالعملهای بانک اروپای متحد تا
اندازهای لازم الاجرا بود.
منتقدان خروج انگلستان از اروپای متحد بر ضررهای اقتصادی این مسأله تأکید میکنند. شاید از لحاظ مالی، انگلستان در خروج از اتحادیه اروپایی تا چند سال با مشکلاتی از جمله کاهش ارزش لیره استرلینگ روبهرو شود، اما نکته اساسی درسیاستگذاری عمومی، رضایت مردم از سیاستهای دولت است.
بخشی از رضایت اجتماعی به رفاه و وضعیت مناسب اقتصادی بازمیگردد. گرچه 10 نفر از برندگان نوبل اقتصاد مردم را به ماندن در چارچوب اتحادیه اروپا فراخواندند، عوامل غیر مالی دخیل در قانع شدن مردم - مانند امنیت، احساس داشتن استقلال در تصمیمگیری و برداشت شناسایی و نیاز به احترام گذاشته شدن توسط دیگران- در ساخته شدن نقشه ذهنی هر فرد در جامعه مؤثر است. در ارتباط یک کشور با نهادهای مشترک نظیر اتحادیه اروپا همیشه نوعی تضاد میان دو مقوله «استقلال در تصمیمگیری در پایتخت کشور» و «هماهنگی با مرکز اتحادیه» بهچشم میخورد.
اکنون در پس از شروع فرآیند خروج انگلستان از خود سؤال میکنم که پیامدهای این تحول چیست؟ به نظر من در داخل بریتانیا، روند استقلال اسکاتلند، وحدت ایرلند شمالی و جنوبی و چرخش در دولت محلی ولز به سمت جدا شدن از لندن ادامه خواهد یافت. در اروپا، گروهها و احزاب دست راستی از این تحول استقبال میکنند. از همان لحظه اعلام نتایج در فرانسه، هلند و اسپانیا رهبران دست راستی خواهان تکرار رفراندوم در کشورهای خود شدند.
کشورهای تازه پیوسته به اروپای متحد مانند مجارستان و بلغارستان از این نتیجه ابراز تأسف کردند. در سطح جهانی به نظر میرسد که انگلستان در روابط بینالملل از گذشته فعالتر خواهد شد. نقش لندن در حال حاضر نیز در برخی از مسائل مؤثرتر از اتحادیه اروپاست، اما شاید از این پس لندن نقشی در حد یک قدرت بزرگ جهانی در سیاست جهانی ایفا کند. فارغ از نتیجه انتخابات نوامبر امریکا، لندن همچنان متحد واشنگتن باقی خواهد ماند و احتمالاً در برخی از نقاط مانند خاورمیانه این انگلستان خواهد بود که در میانجی گری بین اعراب و اسرائیل عمل خواهد کرد، در زمانی که امریکا توجه خود را از خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی معطوف خواهد کرد.
روابط ایران با دولت انگلستان پس از انقلاب اسلامی همواره با فراز و نشیب همراه بوده است. اکنون اگر سیاست دولت ایران بر اجرای مفاد برجام است، بدون شک داشتن روابط عادی دوجانبه با لندن، پیش نیاز تحقق توافقهای اقتصادی، مالی، علمی و فنی است. به نظر من بهتر است توافق از سرگرفته شدن روابط دو کشور و باز شدن سفارتخانههای دو کشور و تعیین سفیر پیگیری شود. بخشی از نیازهای کشور از جمله جذب سرمایهگذاری، استفاده از فناوریهای پیشرفته، دسترسی به خدمات مورد نیاز بخشهای حمل و نقل از جمله شبکه بیمه کشتیرانی و همکاریهای آموزشی در علوم نوین از طریق فعال شدن روابط با انگلستان توسعه مییابد.
گو اینکه به علت نبودن روابط عادی میان جمهوری اسلامی ایران با بعضی از کشورهای اسلامی یا ممانعت حکومتهای کشورهای مسلمان از دسترسی اندیشمندان ایرانی به متفکران و اندیشمندان جهان سوم، در برخی مواقع بهصورت مستقیم امکانپذیر نیست؛ اما میتوان گفت اکثر نحلههای فکری اسلامی در انگلستان دارای رابط یا دفتر هستند، بنابراین فعال شدن رابطۀ ایران و انگلستان دسترسی به متفکران مسلمان را نیز هموار میکند.