هفتصد سکه‌ای که خوشبختی نیاورد!

جناب قاضی، جوانی که در آغاز آشنایی مان، نمایی از خوشبختی را برایم ترسیم کرده بود، پس از ازدواج در یک زندگی جهنمی را بررویم باز کرد. گمان می‌کردم 700 سکه‌ای که برای مهریه‌ام تعیین کرده می‌تواند پشتوانه سعادتم در زندگی زناشویی‌مان شود اما چه ساده دلانه فکر می‌کردم.

کد خبر : 559280
روزنامه ایران: جناب قاضی، جوانی که در آغاز آشنایی مان، نمایی از خوشبختی را برایم ترسیم کرده بود، پس از ازدواج در یک زندگی جهنمی را بررویم باز کرد. گمان می‌کردم 700 سکه‌ای که برای مهریه‌ام تعیین کرده می‌تواند پشتوانه سعادتم در زندگی زناشویی‌مان شود اما چه ساده دلانه فکر می‌کردم. برق این همه سکه می‌تواند درخششی طلایی به صحنه زندگی ببخشد.قاضی شعبه268 دادگاه خانواده ونک با تأسف نگاهی به زن جوان کرد و پرسید:
- آنطور که در پرونده دادخواست‌تان نوشته‌اید بانوی تحصیلکرده‌ای هستید آن هم فارغ‌التحصیل رشته روانشناسی؟
نازنین پی به مفهوم پرسش قاضی دادگاه برد و گفت: - بله آقای قاضی، دختری بیست ساله بودم که درس رواشناسی می‌خواندم و بهروز دانشجوی رشته برق بود پس از آشنایی مان مدت سه ماه تحت نظر خانواده ام با هم رفت و آمد کردیم تا شناخت بیشتری نسبت به هم داشته باشیم تا اینکه فهمیدم می‌توانیم زندگی مشترکمان را شروع کنیم. ابتدا به عقد هم درآمدیم تا چند ماه بعد عروسی کنیم ولی پس از تهیه جهاز مدت دو سال منتظر اقدام نامزدم ماندم اما برای انجام عروسی اقدامی نکرد، گفتم شاید فکر کرده چون پدرم مردی ثروتمند و صاحب یک شرکت تجاری است باید در انجام مراسم عروسی پیشقدم شود و همینطور هم شد پدرم همه مخارج عروسی را به عهده گرفت و یک آپارتمان هم در بالای شهر برایمان خرید و من هم این خانه را به نام شوهرم کردم.
پس از ازدواج توقع بهروز بالاتر رفت. از پدرم خواست یک اتومبیل لوکس خارجی برایش بخرد. چند ماه بعد هم گفت از سازمانی که در آن کار می‌کند حقوق ناچیزی می‌گیرد. بهتر است پدرم او را در شرکت خودش استخدام کند و پدرم به خواهش من در شرکت خود شغل مناسبی با حقوق بالایی به او واگذار کرد اما زیاده‌خواهی و بهانه‌جویی‌های بهروز تمامی نداشت و هر روز به خاطر مسائل جزئی مشاجره به راه می‌انداخت، قهر می‌کرد و برای چند روزی به خانه مادرش می‌رفت تا اینکه بحث‌مان جدی شد و نزد مشاور رفتیم اما با یک راهنمایی اشتباهی نه تنها اختلاف‌مان حل نشد بلکه با به دنیا آمدن پسرمان مشکلات‌مان بیشتر شد و اگر شکایت می‌کردم ناراحت می‌شد و دعوا راه می‌انداخت ولی من برای حفظ بنیان زندگی‌مان سکوت می‌‌کردم.
آخرین بار که خانواده‌ام یک خودروی گرانقیمت برایم خریدند سندش را به نام او زدم ولی پس از مدتی وقتی خواستم سند را به نام من منتقل کند جار و جنجال راه انداخت و به بهانه‌ای زندگیمان را از هم جدا کرد و حالا حدود یک سال است که با مادربزرگش زندگی می‌کند و حالا پسرمان مهرداد یک سال است که پدرش را ندیده و من نگران آینده‌اش هستم جناب قاضی تاکنون صبوری کرده‌ام ولی حالا آینده پسرم برایم مهم‌تر است مجبور شده‌ام 30 سکه از مهریه هفتصد سکه‌ای‌ام را به اجرا بگذارم تا شاید او مجبور شود به زندگی برگردد. قاضی حسن عموزادی با شنیدن اظهارات این زن جوان دستور داد در جلسه آینده همسر او هم در دادگاه حاضر شود تا پس از شنیدن حرف‌های او درباره آینده‌ این زوج جوان تصمیم بگیرد.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: