محتوا زده شده‌ایم و هیچ برنامه‌ای نداریم/ شورای‌عالی فضای مجازی، ماجرا را جدی نگرفته است/ بیخیال! لایک کن حالش را ببریم!

آن‌هایی که قائل به مدیریت و ساماندهی فرهنگ ارزش‌مدار در سطح جامعه هستند، این روز‌ها به خوبی با یک واژه آشنا هستند: «یله بودن فرهنگ ایرانی و اسلامی در رسانه‌های اجتماعی». رهایی فرهنگی که چند سالی است دارد تیشه به ریشه اوضاع فرهنگی و اجتماعی ما می‌زند و کم‌کم تلاش می‌کند نسل نوجوان ما را از مدار و محوریت فرهنگِ ارزشی خارج کند.

کد خبر : 558372
سرویس اجتماعی فردا؛ حسن میثمی: آن‌هایی که قائل به مدیریت و ساماندهی فرهنگ ارزش‌مدار در سطح جامعه هستند، این روز‌ها به خوبی با یک واژه آشنا هستند: «یله بودن فرهنگ ایرانی و اسلامی در رسانه‌های اجتماعی». رهایی فرهنگی که چند سالی است دارد تیشه به ریشه اوضاع فرهنگی و اجتماعی ما می‌زند و کم‌کم تلاش می‌کند نسل نوجوان ما را از مدار و محوریت فرهنگِ ارزشی خارج کند.
فرهنگی که نه سنخیتی با وجهه ایرانیِ ما دارد و نه رنگ و بویی از مذهبمان برده و باعث می‌شود وضعیت ظاهری و باطنی اقشار مختلف مردم را تحت تأثیر قرار دهد.
قصدِ تشریح وضعیت موجود را نداریم. اصراری هم بر اثباتش نیست که اگر چشمِ بینا و نگرانی باشد، آن‌چه می‌بیند برهانی محکم و قاطع است. از این‌رو سعی کردم در این یادداشت -به صورت خیلی خلاصه و تیتروار- قصد داریم دلایل این ولنگاری فرهنگی را در رسانه‌های اجتماعی بجویم؛ آن‌هم نه از ریشه فرهنگی و اجتماعی‌اش. بلکه از حیث کمبود‌هایی که در خودِ فضای مجازی گذاشتیم و داشتیم. پس طبیعی است که فرض «ولنگار بودن فرهنگ ایرانی و اسلامی» را در این یادداشت پذیرفته‌ام. از طرف دیگر نمی‌توان این حقیقت بزرگ را کتمان کرد که اوضاع فرهنگی در دنیای حقیقی‌مان هم دست‌کمی از دنیای مجازی ندارد. شاید در ظواهر و پوسته‌ها کمی وضعیت بهتری داشته باشیم، اما در اصلِ ماجرا تفاوت شگرفی مشاهده نمی‌شود. به دیگر سخن قائل به این هستم که اگر امروز می‌بینیم گروه موسیقی «بروبکس» دارد گُل می‌کند و زیر زمینی‌ها روی زمین آمده‌اند، باید ریشه‌اش را در سردرگمی مجموعه فرهنگی نظام در حوزه موسیقی بدانیم. یا اگر می‌بینیم گاه‌گداری دغدغه‌های کج و معوج جنسی در قالب محتوا‌های ضد اخلاقی مطرح می‌شود، باید اذعان کنیم که در حوزه پاسخ صحیح به نیاز‌های جنسی جوانان‌مان کم گذاشته‌ایم. یا اگر خوشمان نمی‌آید دهه هشتادی‌ها در تهران و مشهد یک جا جمع بشوند و به هم بد و بیراه بگویند، باید حواسمان باشد که حواسمان به تفریح و سرگرمی نوجوانان‌مان نیست و نگاهمان به سوی دیگر است. واقعیتش را بخواهید نقش شبکه‌های اجتماعی در اتفاقات اجتماعی، همانند یک کاتالیزور است. آسیب را تشدید و تسریع می‌کند و زخم را عمیق‌تر. اما به سختی می‌تواند «به تنهایی» یک عادت را تغییر دهد. همان‌طور که دیدیم هیچ‌گاه کمپین‌های توهین‌آمیز مستقیم به ائمه اطهار (ع) در شبکه‌های اجتماعی -به دلیل عمق و سابقه ارادت و علاقه مردم ما به خاندان عصمت- همه‌گیر نشد و مردم را از آن‌ها رویگردان نکرد. اما شکل‌ها را تغییر داد و بُرد به سمتی که شاید خیلی مناسب نباشد. دلیل یکم: محتوا را رها کرده‌ایم به حال خودش! رها! کمی به عقب برگردیم. حدود سال ۸۰ که کم‌کم پای رسانه‌های اجتماعی به ایران باز شد. آن موقع چه نهاد و ارگانی مسئولیت داشت که تولید محتوا در رسانه‌های اجتماعی را ببیند، جهتش را اندازه‌گیری کند و برایش فکر کند. به صراحت می‌گویم: «هیچ!». ما برای توسعه شبکه و گسترش پهنای باند حسابی فکر کردیم و تا توانستیم فیبر نوری کشیدیم و ارتباطات را تسهیل کردیم. اما حتی اندازه کم‌ترین میزان هم فکر نکردیم که قرار است در این خطوط چه حرفی جابه‌جا شود؟ مردم هم «آموزش ندیده» وارد این عرصه شدند و تا فهمیدند چگونه می‌شود تولید محتوا کرد، با محتوا‌های آماده بسته‌بندی شده اهدایی از «آن‌طرف آب» مواجه شدند و تبدیل شدند به «کاربران مصرف کننده». شاید بتوان گفت: ۵ الی ۶ سال است که به صورت جدی داریم درباره محتوا فکر می‌کنیم. زمانی‌که ارزش‌ها و استانداردهایِ فضایِ مجازیِ ایرانی تغییر کرده است. دلیل دوم: سلب‌هایمان پررنگ شد رویکرد رسانه‌های مرجعی، چون صداوسیما نسبت به فضای مجازی از ابتدا بسیار تأثیرگذار بود. رویکرد سلبی رسانه ملی نسبت به فضای مجازی باعث شد کاربران رسانه‌های اجتماعی کم‌کم خودشان را «اپوزیسیون نظام» بدانند و تلقی کنند. در حالی‌که شاید هیچ‌گاه مخالفتی هم با نظام نکرده باشند. آن وقت فعالیت در رسانه‌های اجتماعی شد ضد ارزش و اعلام حضور در آن‌ها، لبگزه‌ای به همراه داشت. گواه این ادعا، تلاش رسانه‌های بین‌المللی در انعکاس جدی سپهر وبلاگستان فارسی در اوایل دهه ۸۰ و مخالف نظام نشان دادن وبلاگ‌نویسان است. همین موضوع باعث شد کلاً فرصت‌های این حوزه را از یادمان ببریم و ساده‌ترین راه را برای مقابله با رسانه‌های اجتماعی انتخاب کنیم: پاک کردن صورت مسأله یا همان فیلترینگ خودمان. شبکه‌های اجتماعی شد پاتوق ضد انقلاب و استاندارد‌های حاکم بر آن به شکلی تعریف شد که دیگر به سادگی در شبکه‌های اجتماعی بعدی که فیلترینگ اتفاق نیفتاد (مانند اینستاگرام و تلگرام)، این استاندارد‌ها تغییر شگرفی نکرد. از طرف دیگر نظم در نوع برخورد‌های سلبی هم هوشمندانه نبود و از بازدارندگی این برخورد‌ها کاست. موضوعی که در مجالی دیگر، نیاز به تفصیل دارد. دلیل سوم: محتوا زده شدیم! به همان میزان که حواسمان به محتوا نبود -و الآن هم نیست! -، پس از وقوع فتنه ۸۸ و مهم شدن شبکه‌های اجتماعی، محتوا برایمان چند برابر اهمیت پیدا کرد و حتی پس از پایان فتنه هم فراموش کردیم که کم‌کم باید فرمان حمایت را سمت دنیای سرویس‌ها کج کنیم و برای آینده برنامه بریزیم. بودجه‌های حمایتی به سمت تولید بی‌دلیل سایت‌های خبریِ تکراریِ بدون مراجعه کننده رفتند و حساب‌های کاربری در شبکه‌های اجتماعی ایجاد شد که ماندگاری و تأثیرگذاری ویژه‌ای نداشتند. ما برای حوزه خدمات و حوزه ارائه سرویس‌های محتوایی فکری نکردیم و حالا اینستاگرام، میزبان مردم ما شده است و تأثیر می‌گذارد. هنوز هم برنامه‌ای نداریم همه این‌ها را پشتِ سرِ هم ردیف کردم تا بگویم هیچ قوه عاقله‌ای بالای سر فضای مجازی ما نبوده است. شاید ضعف‌های دیگری هم بوده که به چشم من نیامده یا فرصت نشد مطرح شود. اما همه این سردرگمی‌ها رهبری انقلاب را به جایی رساند که دستور تشکیل شورای‌عالی فضای مجازی را صادر کنند. شورایی که انگار هنوز هم خیلی ماجرا را جدی نگرفته است. سخن بسیار است و مجال اندک...! بیخیال! لایک کن حالش را ببریم!
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: