نگاه جامعه‌شناختی به چالش هنرمندان و پزشکان

چهل روز از مرگ نابهنگام عباس کیارستمی، هنرمند نامدار کشورمان گذشت. هنرمندی بلندآوازه که توانست توجه مردم و هنرمندان جهان را به فرهنگ و هنر ایران جلب کند. مرگ زودهنگام او به دلیل روند نامناسب درمان و شبهه کوتاهی گروه پزشکی بیمارستان جم، ابعادی فراتر از مرگ دیگر چهره‌های فرهنگی پیدا کرد.

کد خبر : 556940
روزنامه شرق: ۱. چهل روز از مرگ نابهنگام عباس کیارستمی، هنرمند نامدار کشورمان گذشت. هنرمندی بلندآوازه که توانست توجه مردم و هنرمندان جهان را به فرهنگ و هنر ایران جلب کند. مرگ زودهنگام او به دلیل روند نامناسب درمان و شبهه کوتاهی گروه پزشکی بیمارستان جم، ابعادی فراتر از مرگ دیگر چهره‌های فرهنگی پیدا کرد. این مسئله با پیگیری افکارعمومی و دخالت مسئولان دولتی بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های ایران و جهان یافت؛ به طوری که بعد از گذشت ٤٠ روز از این رویداد تأسف‌بار، سؤال‌های بی‌پاسخ همچنان در سطح رسانه‌ها و افکار عمومی پابرجاست و مردم منتظر دریافت پاسخی قانع‌کننده در این زمینه هستند.
۲. در الگوهای زیست در جوامع سنتی افراد فعال در مشاغل و اصناف مختلف پس از فراغت از کار روزانه در مکان‌هایی از جمله مساجد و قهوه‌خانه‌ها یا مراکز دیگر جمع می‌شدند و با تعامل و ردوبدل‌کردن اطلاعات از اوضاع و احوال یکدیگر مطلع می‌شدند. در این جوامع ارتباطات خانوادگی و شغلی، همچنین حل‌وفصل اختلافات فردی، اجتماعی و صنفی براساس الگوهای سنتی مانند کدخدامنشی و ریش‌سفیدی انجام می‌شد. با پیشرفت بشر و تشکیل جوامع مدرن شهری، چگونگی ارتباطات اجتماعی و قالب‌های آن دچار تغییرات ساختاری جدی شد. مشاغل ساده و محدود به حرفه‌های تخصصی و پرشمار تبدیل شدند، به گونه‌ای که فرد شاغل در یک مجموعه کاری، شناخت چندانی از همکار خود نداشت. در نتیجه تعامل و گفت‌وگو روزبه‌روز کمتر شد و انسان‌ها در فضای کار و زندگی شخصی بیشتر و بیشتر به لاک فردی خود فرو رفتند. به طوری که ممکن است یک نفر تمام عمر خود را وقف پژوهش در یک زمینه خاص ‌کند ولی اطلاعی از حوزه‌های دیگر نداشته باشد. این نوع زندگی طبیعتا باعث ایجاد مشکلات خاص فردی و اجتماعی در جوامع مدرن شده است. البته در جوامع مدرن هم زمینه‌هایی برای جمع‌شدن و گروه‌گرایی ایجاد شد و با رونق دنیای مجازی گسترش پیدا کرد. اما گویی روند پیشرفت، انسان‌ها را با سرعت بالا در مسیرهای مشخص به حرکت در می‌آورد و یکی از لوازم موفقیت در این مسیر، تنهایی و ارتباطات اجتماعی کمتر بوده است. پس از مشخص‌شدن معایب و اشکالات این رویکرد، حوزه‌های جدیدی با عنوان مطالعات بین‌رشته‌ای ایجاد شد تا دانشمندان با مطالعه زمینه‌های مشترکِ بین‌رشته‌ای بتوانند به تعریف همه‌جانبه‌تری از گونه‌های مختلفِ زیست انسانی برسند. همچنین دانشمندان بتوانند زمینه‌ای برای تعامل حوزه‌های مختلف ایجاد کنند و افراد شاغل در حرفه‌های متفاوت به درک کامل‌تری از یکدیگر برسند و زمینه تعامل حوزه‌های علمی و اقشار اجتماعی را فراهم کنند. البته در جوامع توسعه‌یافته با پیشامد مشکلات، نخبگان اجتماعی و جامعه‌شناسان با بررسی چالش‌ها و ارائه راهکارهای تازه تلاش کرده‌اند برای شکاف‌های ایجادشده در سطوح اجتماعی راه‌حل‌هایی پیدا کنند و زمینه تعامل اقشار اجتماعی را با روش‌های نوین و گاهی بازخوانی برخی سنت‌های قدیمی فراهم کنند. مسئولان این کشورها که خود برآمده از سیستم‌های آموزشی یادشده هستند، با استفاده از نتایج این پژوهش‌ها تلاش می‌کنند معضلات اجتماعی یادشده را برطرف کنند.
اما این الگوهای رشد، توسعه و تعامل اجتماعی در جوامع توسعه‌نیافته مانند ایران روندی پیچیده و بغرنج دارد. زیرا جامعه ما نتوانسته دوران‌ گذار از سنت به تجدد را با هم‌فکری و تعامل بین گرایش‌های مختلف فکری طی کند و در یک قرن گذشته همواره به رفت و برگشت بین تندروی متجددان و محافظه‌کاری سنت‌گرایان گرفتار بوده است. این جامعه همچنان دارای دو نوع نگرش و گفتمان ناسازگار برای اداره جامعه است. گرایش‌های سنتی و متجدد به دلیل بار ارزشی و ایدئولوژیکی که مبلغان آنها برایشان قائل‌ هستند، تاکنون لزوم انجام گفت‌وگویی کارآمد با یکدیگر را درک نکرده‌اند یا حداقل موفق به انجام آن نشده‌اند. گفت‌وگونکردن و نشنیدن صدای یکدیگر در سطح کلان جامعه و دست‌نیافتن به تفاهم جمعی برای پیشبرد جامعه انسانی با مختصات فرهنگی ایران و روش‌های دستیابی به آن، مردم گرفتار در برزخ سنت و تجدد را به رفتارهای پرخاشگرانه و بحران‌زا سوق داده است. همان‌طور که گفته شد، جامعه سنتی برای پیشبرد اهداف خود متوسل به ابزار مناسب در آن شرایط زیستی می‌شد و برای تعییین تکلیف چالش‌های درونی، عوامل و عناصر خاصی را به کار می‌گرفت. طبیعتا برخی از آن عناصر همچنان می‌توانند در جامعه امروز هم تأثیرگذار و کارآمد باشند ولی در برخی حوزه‌ها کارکرد خود را از دست داده‌اند و نمی‌توانند تأثیرگذار باشند. جامعه امروز نیازمند منشوری ملی است که حقوق و وظایف افراد و اقشار اجتماعی به شکلی مناسب و کارآمد در آن تعیین شده باشد. انجام این مهم مستلزم تأمل و تفکر در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و انجام گفت‌وگویی هم‌سطح و ایجابی بین دو تفکر حاکم بر جامعه است. البته این امر مستلزم گذشت زمانی طولانی و عزمی ملی است اما فارغ از گفت‌وگوی کلان گفتمان سنتی و متجدد و نتایج آن، چطور می‌توان چالش بین اقشار اجتماعی را - حداقل در کوتاه‌مدت - حل کرد؟

۳. دوری اقشار اجتماعی مانند اهالی فرهنگ، ‌سیاست‌مداران، بازرگانان، هنرمندان، صنعتگران، ‌پزشکان، ‌کشاورزان، ورزشکاران و... از یکدیگر و نداشتن تصویری درست از دغدغه‌ها، مشکلات حرفه‌ای و پیچیدگی‌های زندگی یکدیگر، این اقشار اجتماعی را تبدیل به جزایری دور از هم می‌کند که هیچ شناخت درستی از یکدیگر ندارند. این مسئله شاید در حالت عادی چندان نگران‌کننده نباشد، ‌اما در درازمدت منجر به ایجاد شکاف‌های اجتماعی خطرناک می‌شود و زمینه بروز بحران‌های اجتماعی را فراهم می‌کند.

مرگ نابهنگام عباس کیارستمی و چالش بین هنرمندان و جامعه پزشکی از جمله این موارد است که نشان‌دهنده جامعه‌ای است که افراد آن با فقدان مهارت‌های اجتماعی و ناتوانی در ارتباط با یکدیگر از حل یک چالش اجتماعی عاجز هستند.

۴. سال‌ها قبل در اواسط دهه ۸۰ مسئولان فرهنگستان هنر که متوجه فاصله هنرمندان حوزه‌های مختلف و ناهمگونی آنها با یکدیگر شده بودند، اقدام به برگزاری سلسله‌نشست‌هایی به منظور آشنایی اصحاب فرهنگ، هنر و ادب در فرهنگ‌سرای آسمان کردند. در این نشست‌ها هنرمندان تئاتر، موسیقی، هنرهای تجسمی، سینما و حوزه‌های دیگر مثل ادبیات با ارائه نظرات خود، با دغدغه‌ها و چشم‌اندازهای حرفه‌ای، اجتماعی و فرهنگی یکدیگر آشنا می‌شدند. متأسفانه در سال‌های بعد، آن نشست‌ها به دلایل مختلف ادامه نیافت. چنانچه آن نشست‌ها ادامه پیدا می‌کرد و نتایج آن در رسانه‌ها و در سطح جامعه مطرح می‌شد، به‌مرور تأثیر خود را نشان می‌داد و فعالان دیگر حوزه‌های اجتماعی به برگزاری این گفت‌وگوهای جمعی رغبت پیدا می‌کردند. با فراگیرشدن و استمرار آن گفت‌وگوهای صنفی نیاز به گفت‌وگوی ملی بین نخبگان بیشتر درک می‌شد و شاید تلنگری به آنان می‌زد. اما آن رویداد فرهنگی مانند بسیاری از حرکت‌های دیگر جامعه ما در همان آغاز نافرجام ماند و نتایج چشمگیری از آن به دست نیامد. چالش بین هنرمندان و جامعه پزشکی که پس از درگذشت عباس کیارستمی خود را نشان داد، تنها بخش کوچکی از فاصله ایجادشده بین اقشار اجتماعی جامعه ایران است. فاصله‌ای که افراد را آنچنان از هم بیگانه می‌کند که با وجود گفت‌وگو به یک زبان، نشانه‌ای از درک متقابل در آنها وجود ندارد و این تازه آغاز بحرانی است که مانند موریانه ذره‌ذره سرمایه‌های اجتماعی را می‌خورد و چشم‌اندازی جز فروپاشی جامعه پیش‌روی نخواهد گشود. اینجاست که لزوم فراهم‌کردن زمینه گفت‌وگو بین اقشار اجتماعی توسط مراکز علمی و دانشگاهی بیش‌ازپیش خود را نشان می‌دهد. وظیفه‌ای که مراکز سیاست‌گذاری مانند فرهنگستان‌ها و دبیرخانه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در قبال آن مسئول‌اند تا برای آغاز گفت‌وگوی ملی طرحی نو در اندازند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: