نخبه کشی ایرانی؛ بررسی مورد عجیب «قالیباف»
تا جناحها و نیروهای سیاسی از «سیاست رسوایی» نان میخورند و بازی سیاسی را در مناظرات افشاگرانه پیش میبرند، نه کشور روی توسعه میبیند و نه کسی باقی میماند که جرأت کند، کار توسعهای بکند. مدیران ترجیح میدهند آرام باشند، پروژههای بزرگ را شروع نکنند، وقت خودشان را در مصاحبههایرسانهای و حضور تلویزیونی و مطبوعاتی صرف کنند، در هیچ کاری طرف ریسک کردن و هزینه دادن نروند
کد خبر :
556385
دکتر سید مجید حسینی*؛ ۱- ما در ایران تاب خیلی چیزها را نداریم: تاب دیدن محرومیت و رنج فراوان مردممان را نداریم؛ تاب شکستن ارزشهای دینی و اخلاقی و انسانی و از بین رفتن حقوق شهروندان را نداریم، حتی تاب نبود امنیت سیاسی، اجتماعی و عمومی را به هیچوجهی نداریم؛ اما در کنار همهی اینها؛ تاب تحمل «پیشرفت» را هم نداریم؛ پیشرفتی که زیرساخت کاهش اختلاف طبقاتی، توزیع درست ثروت، مردمسالاری و آزادیهای اجتماعی و سیاسی قانونی ست. ما در این ایران پس از انقلاب، گفتمانهای متعددی را در فضای سیاسی و فرهنگیمان تجربه کردهایم؛ گفتمان عدالت و محرومان، گفتمان آزادی و
توسعه سیاسی، گفتمان توسعه و پیشرفت اقتصادی، حتی ایرانگرایی و ناسیونالیسم خوشخیم هم تجربهشده است؛ اما هر چه هست و هر چه شعار دادهایم؛ و گفتار ساختهایم و ادبیات افزودهایم، هنوز، هیچکس راضی نیست، اقشار جنوب شهری با نگرانیهای فراوان اقتصادی طرفاند و اقشار طبقه متوسط نسبت به وضع توسعه سیاسی معترضاند.
۲- کره، چین، برزیل، سنگاپور و ... که طی سی، چهل سال اخیر، سرعت رشد فراوان داشتهاند، یک وجه مشترک دارند: «اجماع ملّی برای پیشرفت»، این اجماع ملّی هم در جایی خودش را نشان میدهد: «اجماع نخبگان سیاسی و فرهنگی برای بهتر شدن وضع کشور»: این همان چیزیست که ما در ایران نداریم؛ نخبگان سیاسی و فرهنگی، در جنگ بیانتها با یکدیگر هستند و این جنگ بیانتها، هیچ نقطهی پایانی ندارد. در کره و چین بخصوص، نخبگان، جمعی، یکدست و هماهنگ کار میکنند؛ یک مدیر یا نیروی سیاسی در این کشورها، نه توان ذهنی، نه روحی و نه فیزیکی دارد که بهتنهایی کار کند و نه میتواند از ساختار کار
جمعی خارج شود؛ هر نیروی سیاسی یک عضو از یک جمع بزرگ و یکدست سیاسی و ملی است و در چارچوب فرهنگ کار جمعی، نقش خودش را برای پیشرفت کشور بازی میکند. امّا ما ایرانیها از هرگونه کار جمعی، یکدست و هماهنگ، حتی بین دو سازمان محرومیم در عمل ما ایرانی ها نادانسته، دشمنان پیشرفت خودمان هستیم.
۳- هر چه هم، نبود فرهنگی کار جمعی، سیستم تشکیلاتی و فرهنگ همدلی و همزبانی به پیشرفت ضربه بزند، هیچچیز بهاندازه یک سیستم «نخبه کش» جمعی، تاب پیشرفت را از ما نمیگیرد؛ جناح های سیاسی، گروههای اجتماعی، نهادهای رسانهای و مردم، همه با همه دستاندرکار از بین بردن حداقلهای مدیریتی، سیاسی و نخبگی در کشور هستند. ما ذرهبین بر میداریم، ببینیم، چه کسی گوشهای کاری کرده، پروژهای پیش برده، ساختمانی ساخته، طرحی اجرا کرده، سازمانی اجتماعی درست کرده و ... آنگاه توضیح دهیم، چه اشتباهی کرده و چه همکاران بیلیاقتی دارد، چه قانونهایی را شکسته و ... همهی
ماجرا هم این نیست، از همه مهمتر آنکه، بهمحض اینکه کسی را پیدا میکنیم که دارد یک کار توسعهای پیش میبرد، نهفقط در ابعاد مدیریتی و اجرایی و کاری، تا جایی که توان داریم، له اش میکنیم و هیچ مرزی میان نقد و له کردن قائل نیستیم، بلکه وی را بهعنوان یک شخص، از تمام ابعاد اخلاقی، انسانی و ... تخلیه میکنیم؛ سیاست رایج برد، در ایران، چیزی است که در ادبیات سیاسی جدید: «سیاست رسوایی» نامیده میشود؛ یعنی، در ایران تنها راه پیروزی تولید «رسوایی»است؛ سند رو کردن، عکس نشان دادن، فیلم پخش کردن و ... از میانههای دههی هشتاد در ایران بخصوص همراه با شکلگیری جدی
«فضای سایبری در کشور» تنها کاری است که امکانات برد سیاسی را افزایش میدهد، مردم هم کف میزنند، اخبار را تکرار میکنند، توضیح میدهند و نفر بعدی که بخواهد کار توسعهای بکند را میترسانند. مردم تبدیلشدهاند به تماشاگرانی که نشستهاند، صبح به صبح، یک مدیر، یک نیروی سیاسی و فرهنگی در حوضچهی کروکدیلهای افشاگری پرتاب شود، همه تکه و پارهاش کنند و مردم سوت و کف بزنند تا نفر بعدی پیدا شود، ته کاسهی سرمایه انسانی، مدیریتی، سیاسی، اجتماعی کشور، هیچ نمانده و حالا باید برویم، فکر نسل دیگری از مدیران باشیم و گرنه کسی نیست که تخریب نشده باشد و تا حدودی سالم
مانده باشد.
تا جناحها و نیروهای سیاسی از «سیاست رسوایی» نان میخورند و بازی سیاسی را در مناظرات افشاگرانه پیش میبرند، نه کشور روی توسعه میبیند و نه کسی باقی میماند که جرأت کند، کار توسعهای بکند. مدیران ترجیح میدهند آرام باشند، پروژههای بزرگ را شروع نکنند، وقت خودشان را در مصاحبههایرسانهای و حضور تلویزیونی و مطبوعاتی صرف کنند، در هیچ کاری طرف ریسک کردن و هزینه دادن نروند و مواظب باشند، هر کاری هم میکنند مستمسکی برای تخریب خودشان نشود؛ این یعنی پیشرفت، خداحافظ!
۴- در این سالها بخصوص از ابتدای دهه هشتاد، تهران، به ناگاه تبدیل به یک کارگاه پیشرفت شده است از توسعهی فضاهای فرهنگی تا مترو و اتوبان و برج و از توسعهی فضاهای سبز و محیطهای مفرّح پارک تا ساخت سینما و تئاتر و ... بهصورت انفجاری، رشد کرده است؛ همه اینها مبتنی بر شهردار بودن «محمدباقر قالیباف» در این سالها بوده است؛ او سه دورهی متوالی شهردار تهران بوده است و قبل از آن بزرگترین حرکت مدرن ساز را در مدیریت نیروی انتظامی در این سالها پیش برده است. تحول توسعهای نیروی هوایی، تحول توسعهای نیروی انتظامی و انفجار رشد و پیشرفت در شهر تهران، کارهایی ست
که وی در این بیست سال اخیر پیش برده است، اما حالا هم از در میخورد، هم از دیوار و هرکس بخواهد پروژه ای سیاسی پیش ببرد بهتر است اوّل یکی از پروژه های قالیباف در تهران را تخریب کند.
۵- نخبه کشی در ایران کار مرسومیاست؛ در تاریخ ایران نخبهای نداریم که در افکار عمومی سالم مانده باشد، اما در این میان، محمدباقر قالیباف، مورد عجیبی است؛ قالیباف جزء معدود نخبگان سیاسی است که در این سالها از طرف تمامی جناحهای سیاسی، مورد نقد مخرّب قرار گرفته است؛ لیست این تخریبات آنقدر فراوان است که، قالیباف را تبدیل به پدیدهای مهم در عرصهی «نخبه کشی ایرانی» و «سیاست مناظره و رسوایی» بیست سال اخیر میکند؛ انگار مصداق اصلی، هم از در و هم از دیوار خوردن اوست:
۱-۵- اولین بار سال 1383، فعالان ستاد مصطفی معین، به نمایندگی از جناح اصلاحطلب، حجم زیادی، خبر افشاگرانه، در مورد قالیباف منتشر کردند، آغاز نقد قالیباف علیرغم اینکه نماینده ویژه رئیسجمهور خاتمی در ستاد قاچاق کالا و ارز بود و نیروی انتظامی را تبدیل به یک سیستم مدرن و پاسخگو کرده بود از طرف جناح طرفدار رئیسجمهور خاتمی آغاز شد همه خدمات توسعه گرایانه، مدرن ساز و سامانبخش قالیباف در نیروی انتظامی از سوی این تیم، زیر سؤال رفت؛ افشاگریهای این تیم، هیچکدام از خدمات قالیباف، از ورود بنزها تا راهاندازی 110 را استثناء نکرد.
۲-۵- از سال 1384 جناحی که طرفدار احمدینژاد بود، روزی نبود که علیه قالیباف افشاگری تازهای نداشته باشد، او توضیح میداد که سیستم قالیباف تکنوکراتیک و غیر اصولگرایانه است. دهها خبر منتشر شد که توضیح میداد قالیباف، نهتنها راه احمدینژاد در شهرداری را ادامه نداده است، بلکه باعث تخریب تهران شده است، شخص رئیسجمهور حتی با قطع بودجه مترو؛ حملات فراوانی به شهرداری و قالیباف کرد و عضو ستاد عملیات بود.
۳-۵- وقایع 88 هم دوباره جناح پایداری را وارد تخریب قالیباف کرد محور جدید، سکوت در فتنه بود و حالا، کسی که باید شهری مثل تهران را در شرایط امنیتی بد تهران مدیریت میکرد، دائماً مورد نقد بود، که چرا روزانه سخنرانی سیاسی نمیکند و حرف نمی زند و مانند پایداری موضع نمیگیرد، مدتها رسانههای جناح دولتی، محور ثابت تخریبهایشان قالیباف بود و روزنامه ایران پس از 88، بیشتر از آنکه سهمی به رقیب سبز خود در نقد و تخریب بدهد، سهم خوبی از افشاگری به قالیباف میداد، به حدّی که یک صفحهی کامل روزانه، مسئول انتشار اسناد اداری، اجرایی و مالی و فنی شهرداری تحت مدیریت
قالیباف بود. حجم این اسناد آنقدر زیاد است که توان اجرایی و مدیریتی فراوانی برای تولید آن صرف شد.
۴-۵- جناح اصولگرای غیردولتی هم سال 92، به لیست منتقدین قالیباف اضافه شد، حالا در انتخابات ریاست جمهوری کاندیداهایی که نماینده دیگر اصولگرایان بودند، تنها کسی را که باید نشان میدادند که مدیر خوبی نیست، قالیباف بود، خبرگزاریهای اصولگرا لیست مفصلی از انتقادات و افشاگریها داشتند که منتشر کردند اصولگرایان، ضمن ائتلاف با قالیباف، همچنان محور نقد و تخریب او را رها نمیکردند و البته این ماجرا در مناظره انتخاباتی بین روحانی/ قالیباف فیصله یافت.
۵-۵- سال 92، با شهردار شدن دوباره قالیباف، علیرغم اینکه دولت، عوضشده بود، رسانههای دولتی، آماده نقد قالیباف بودند، وزارت مسکن لیست مفصّلی از انتقادات بر مدیریت شهری تهران آماده کرد و رسانههای جناح تکنوکرات و پیشرفت گرا به این لیست افزودند. با حضور این جناح لیست تخریب همه جناح ها تکمیل شد.
۶-۵- از سال 92، به بعد از زاویه نقد و تخریب یک نیروی سیاسی قالیباف موقعیّت عجیبی پیداکرده است؛ جناح اصلاحطلب و دولتی از یک زاویه،جناح اصولگرا از یک زاویه و جناح طرفدار احمدینژاد از یک زاویه دیگر، قالیباف را از هجمههای خود محروم نمیکنند، طوری که تبلیغات شهری بهتنهایی، عرصه جنگ نمادین سه طرف در نقد مدیریت شهری شد. طی دو سال، همهی جناحهای سیاسی، تبلیغات شهری را نقد کردند و یک مدیریت واحد، در یک موضوع واحد، هم نقد شد و هم تعریف شد. جنگ نمادین تبلیغات شهری، نشان داد که همه در نقد وضع قالیباف مشترکاند.
۶- قالیباف نمونه خوبی برای اثبات این حرف است که: ایران، تاب پیشرفت ندارد؛ چون فرهنگ سیاسی ایران تاب تحمل نخبگان سیاسی پیشرفت گرا را ندارد. نخبگان سیاسی بیاشکال نیستند؛ حتی پر از خطا هستند اما «سیاست رسوایی» دامنگیر، پیشرفت کشور شده است؛ نمونهی قالیباف و دهها نمونهی دیگر از نیروهای توسعهگرا در چند دههی اخیر که در افکار عمومی تخریبشدهاند، بیتابی سازمان ذهن سیاسی، مقابل، کار جمعی یکدست و پیشرفت گرا در ایران را نشان میدهد.
روشن است که قالیباف و هیچ مدیر ارشدی در این سطح خالی از اشکالات و خطاهای آگاه و ناخودآگاه نیست؛ اما تا کی میخواهیم، حداقل سرمایههای پیشرفت کشور را به باد دهیم. فرهنگ نقد، سازمانی میخواهد که اجازه ندهد، سرمایههایی که کشور هزینه فراوانی برای تولید آن داده است، بهراحتی از بین برود. نخبگان سیاسی ایرانی، پر از خطا هستند، اما مگر نخبگان سیاسی در کشورهایی مثل چین و کره جنوبی و ژاپن و ... خطا نمیکنند؛ اما چرا خطا و اشتباه آنها منجر به نابود شدنشان نمیشود. بین نقد و تخریب و بین تذکر و افشاگری فاصله هست، اگر یک سازمان سیاسی ملّی بخواهد انرژی سیاسی خود را
تنها از «افشاگری» بگیرد، توسعه ملّی آن کشور، نابود میشود. باید برنامهی ملّی نقد ایرانی، از افشاگری فاصله بگیرد وگرنه مدیر یا نیروی سیاسی و اجرایی نخواهد ماند که دلش به حال پیشرفت کشور بسوزد.
لیست تخربیات مدیریت و شخصیت قالیباف در این سالهاآنقدر مفصّل است که شنوندگان نسبت به آن کرخت شدهاند؛ اما آیا این سازمان اخلاقی، مولّد پیشرفت میتواند بشود. یا با از میان بردن حداقل سرمایهها، تاب پیشرفت را از کشور خواهد گرفت؟ من می گویم : راه تازه ای باید جست.
* سید مجید حسینی- استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
منبع: فرارو