سه بار به جبهه رفتم/ به اتهام جاسوسی در حرم حضرت معصومه بازداشت شدم!/ امام صدر هزینه تحصیل من را پرداخت
خیلی ها از به کار بردن تعبیر «جنگ ایران و عراق» ابا دارند. چراکه در واقع این جنگ ربطی به مردم عراق نداشت. نه تنها بسیاری از مردم علاقه ای به شرکت در این جنگ علیه ایران نداشتند که حتی بسیاری از جوانان عراقی به ایران فرار میکردند تا بتوانند علیه صدام بجنگند. باسم عبدالامیر عیسی یکی از رزمندگان عراقی است که در جبهه های ایران شرکت کرده است.
باسم عبدالامیر عیسی یکی از رزمندگان عراقی است که در جبهه های ایران شرکت کرده است. ایشان برای ما از خاطراتش از جنگ و انقلاب گفت.
من باسم عبدالامیر عیسی متولد کشور عراق هستم. در موصل عراق دانشجو بودم. جمعی حدودا 70 نفره بودیم که فعالیت های تبلیغی دینی انجام میدادیم. هدف ما این بود که دانشجویان به سمت تفکرات حزب بعث منحرف نشوند. من قبل از انقلاب ایران به خاطر ترس از حکومت ستمگر بعث از عراق فرار کردم. این فرار به سفارش شهید محمدباقر صدر بود که با ما روابط خانوادگی داشت. ارتباط داشتن با محمدباقر صدر از نظر بعثیها جرم بود. ایشان من را راهی لبنان کردند تا در خدمت امام موسی صدر باشم. بعد از سقوط صدام که به عراق رفتم متوجه شدم از آن تعداد 70 نفره سه چهار نفر از عراق فرار کردند و بقیه شهید شدند.
امام موسی صدر توسط نیروهای لیبیایی ربوده شد و من دیگر نتوانستم تحصیلاتم را ادامه بدهم. به خاطر همین به الجزایر رفتم. در الجزایر تدریس میکردم، هم در دانشگاه و هم در دبیرستان. فیزیک، شیمی، ریاضی و ... را تدریس میکردم. دو سال در الجزایر بودم. مدت گذرنامهام تمام شده بود و سفارت عراق در الجزایر گزارشاتی علیه من داده بود که باعث شد گذرنامهام باطل شود. حزب بعث جاسوس هایی در میان عراقی های الجزایر داشت که علیه من گزارشاتی داده بودند. در نتیجه با مجاهدین عراقی در فرانسه تماس گرفتم و از طریق آنها به ایران آمدم.
وقتی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد من در الجزایر بودم. فضای الجزایر در آن زمان خیلی خوب بود. هم مردم و هم حکومت طرفدار انقلاب ایران بودند. من به سفارت ایران در الجزایر میرفتم و کتاب های انقلابی را میگرفتم و میخواندم. یکبار در خیابان رد میشدم، عکسی از حضرت امام روی یک کتابی روی دستم بود. بعضی ها تا عکس امام خمینی را میدیدند میآمدند جلو و میگفتند این را از کجا گرفتی؟! این عکس را به من میدهی؟! من هم همیشه چند عکس داشتم و هرکس تقاضا میکرد به او میدادم. در آن زمان حساسیت نسبت به شیعه و انقلاب اسلامی ایران در الجزایر نبود. استکبارستیزی انقلاب و ایستادگی اش در برابر آمریکا و دفاع از مستضعفین عالم، خیلی به مذاق الجزایری ها خوش میآمد. در الجزایر که بودم فعالیت های تبلیغاتی زیادی برای انقلاب اسلامی انجام میدادم.
بعد به آقای تسخیری اطلاع دادم که من را گرفته اند. بالاخره بعد از ساعت ها ایشان با کمک برادرشان توانستند من را آزاد کنند.
شرکت در جنگ هم برای سربازان عراقی اجباری بود. بعضی ها از سربازی فرار میکردند. دو تا از برادران من و پسرعموی من فرار کردند و مخفیانه به ایران آمدند. اگر کسی از سربازی فرار میکرد و توسط حکومت دستگیر میشد، مستقیما و بدون تشکیل دادگاه در ملا عام اعدام میشد. بعضی از رفقای ما که مجبور شده بودند به جنگ بیایند، در جبهه های عراق خرابکاری میکردند. مثلا ابزارآلات جنگی را دست کاری و خراب میکردند. البته آنهایی که توسط جاسوس ها لو میرفتند اعدام میشدند.
علاوه بر رزمندگان عراقی، در ابتدای انقلاب بسیاری از مقامات کنونی عراق در ایران بودند. دکتر ابراهیم جعفری وزیرخارجه، نوری مالکی نخست وزیر و ... از این جمله بودند.