ردپای زنان در تاریخ تفکر ما؛ چرا زنان فیلسوف نمی‌شوند؟

اگر مروری بر تاریخ تفکر داشته باشیم، درخواهیم یافت که «تولید فکر» چندان هم قانونمند نیست اما با این حال، جوامع باید به الگو و فرمول‌هایی برای تولید فکر دست پیدا کنند؛ در این میان «شرایط جامعه» و نفس وجود «افراد اهل تأمل» فاکتورهای انکارناپذیری تلقی می‌شوند؛ برای مثال، تولید شعر تنها به زمینه و بسترهای اجتماعی وابسته نیست هر چند که وجود شرایطی همچون آزادی بیان و... لازم و ضروری به نظر می‌رسد.

کد خبر : 550390
روزنامه ایران: اگر مروری بر تاریخ تفکر داشته باشیم، درخواهیم یافت که «تولید فکر» چندان هم قانونمند نیست اما با این حال، جوامع باید به الگو و فرمول‌هایی برای تولید فکر دست پیدا کنند؛ در این میان «شرایط جامعه» و نفس وجود «افراد اهل تأمل» فاکتورهای انکارناپذیری تلقی می‌شوند؛ برای مثال، تولید شعر تنها به زمینه و بسترهای اجتماعی وابسته نیست هر چند که وجود شرایطی همچون آزادی بیان و... لازم و ضروری به نظر می‌رسد.
از این رو، بر این باورم که برای تولید فکر در کنار «زمینه‌های اجتماعی» باید منتظر «متفکران بالقوه‌ای» بود که فضا را برای خود ایجاد و خود را ابراز می‌کنند و اساساً با ادامه دادن راه این افراد است که می‌توان به تولید فکر جامه عمل پوشاند. به عنوان مثال، شک دکارت در غرب زمینه‌ای برای به راه افتادن یک دستگاه فکری شد و این دستگاه بعدها توسط سایر متفکران ادامه پیدا کرد این در حالی است که اتفاقاً چند قرن پیش از دکارت، ایده او به وسیله برخی از متفکران معتزله و حتی دقیق‌تر از دکارت مطرح شده بود اما از آنجا که آن روزها جو جامعه، جو غیرعقلانی شده بود، متأسفانه مورد توجه قرار نگرفت و کسی دنباله‌اش را نگرفت.
بنابراین، شرط پیدایش تحول فکری در جامعه از طرفی «پیدایش ایده» و حرفی جدید در بعد فردی و «آمادگی جامعه برای پذیرش آن» در بعد اجتماعی است. واقعیت این است که باید شرایطی در جامعه فراهم باشد که حرف جدید فرصت ابراز و رشد داشته باشد. راه فکر از نقد و پیگیری نقد محقق می‌‌شود باید کاستی‌ها را تبدیل به «مسأله» و «تحقیق» کنیم تا بتوانیم همچون دیگران به تولید علم بپردازیم.حال در پاسخ به اینکه زنان چه سهمی را از این فضا به خود اختصاص می‌دهند باید گفت که اساساً بین زن و مرد در این زمینه تفاوت ذات‌انگارانه‌ای وجود ندارد و شاید علت حضور کمرنگ‌تر زنان در عرصه تفکرورزی به «سبک زندگی» و «نوع مسئولیت زنان در خانواده» بازمی‌گردد که طی آن خواه‌ناخواه فرصت تولید فکر برای آنان را در مقایسه با مردان کاهش می‌یابد. واقعیت این است که زنان در مقابل مردان فرصت و مجال کمتری برای اندیشیدن دارند.
فارغ از جنسیت و فرصت‌های نابرابر، باید گفت که از هزاران میلیون انسان، تنها تعداد اندکی به عنوان فیلسوف بزرگ مطرح شده و در تاریخ ماندگار می‌شوند؛ برای مثال، در حوزه علمیه حدود 20 هزار نفر درس می‌خوانند اما تنها دو نفر مرجع می‌شوند، در دانشگاه گاهی صد هزار نفر درس می‌خوانند اما شاید تنها یک نفر متفکر شود. ما فراوانی مطالعه را در میان زنان به اندازه مردان در طی تاریخ نداشتیم؛ یعنی ما هیچ وقت ده هزار طلبه زن نداشتیم که بعد بپرسیم که چرا از میان آنها مجتهد بیرون نیامد. اخیراً ما این فراوانی تحصیل علم حوزوی را در زنان شاهد هستیم، به این اعتبار می‌توان امیدوار بود که در سال‌های پیش‌رو زنان مجتهده برجسته‌ای را شاهد باشیم و این نسل بی‌شک ردپای خود را در تاریخ تفکر ایران خواهند گذاشت.
در عرصه فلسفه هم باید گفت که از قدیم در میان زنان پرداخت به فلسفه کم بود و زنان به ندرت می‌توانستند حتی سواد خواندن و نوشتن داشته باشند همان‌طور که در گذشته ما زنان پزشک، شیمیدان و فیزیکدان نداشتیم. در گذشته رشته‌ها محدود بودند و تعداد زنانی که درس می‌خواندند نیز اندک بودند ولی امروز اینگونه نیست و آثار این را در آینده خواهیم دید. می‌توان مطمئن بود در تاریخ تفکری که روایتگر این روزهای ما است رد پای زنان متفکر بسیار پررنگ خواهد بود.
بنابراین به اعتقاد من، یک عامل تعیین‌کننده برای بررسی حضور جدی زنان در عرصه‌های فکری همچون فلسفه «فراوانی آماری» است. وقتی زنان امکان آموزش دیدن نداشتن چگونه می‌توانستند فیلسوف شوند.

مسأله دیگر، این است که شرایط برای زنان امروز برای فیلسوف شدن آنان به اندازه کافی فراهم نیست؛ و علت این امر به سبک زندگی زنانه برمی‌گردد که خواه ناخواه فراغت کمتری را برای آنان به همراه می‌آورد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: