آمریکایی‌ترین سیاست‌مدار بریتانیا را بشناسید

بوریس جانسون از آن دست شخصیت‌هایی است که اگر نخست‌وزیر پادشاهی متحده می‌شد، می‌توانستیم بسیار بیشتر از این درباره بریتانیا حرف بزنیم. مخالفانش و حتی بسیاری از هم‌حزبی‌هایش هم او را جدی نمی‌گرفتند، آن‌هم وقتی که حتی در جوانی‌اش «جان میجر»، نخست‌وزیر وقت و چهره اصلی حزب محافظه‌کار، از او چندان خوشش نمی‌آمد و از کاندیداتوری‌اش در انتخابات حزبی حمایت نکرد.

کد خبر : 549864
روزنامه شرق: بوریس جانسون از آن دست شخصیت‌هایی است که اگر نخست‌وزیر پادشاهی متحده می‌شد، می‌توانستیم بسیار بیشتر از این درباره بریتانیا حرف بزنیم. مخالفانش و حتی بسیاری از هم‌حزبی‌هایش هم او را جدی نمی‌گرفتند، آن‌هم وقتی که حتی در جوانی‌اش «جان میجر»، نخست‌وزیر وقت و چهره اصلی حزب محافظه‌کار، از او چندان خوشش نمی‌آمد و از کاندیداتوری‌اش در انتخابات حزبی حمایت نکرد.
شکی نیست که او آمریکایی‌ترین سیاست‌مدار بریتانیاست، نه برای اینکه در نیویورک به دنیا آمده و سروشکلش متفاوت از دیگر سیاست‌مداران محافظه‌کار کشورش است. او هنگامی که در سال ٢٠٠٨ شهردار لندن شد، بسیاری او را دست می‌انداختند و حرکاتش را عوام‌فریبانه می‌پنداشتند اما نمی‌توان کتمان کرد که «بوریس»، شهرداری بی‌نظیر برای پایتخت پادشاهی متحده بوده است. سیستم حمل‌ونقل بی‌نظیر لندن در زمان او همچنان بهترین نه در اروپا که در جهان محسوب می‌شود و شرق لندن و دیگر نواحی نسبتا کم‌بضاعت‌تر یا از بهبودی چشمگیر بهره‌مند شدند که فراتر از اختلافات حزبی، از او مدیری به‌مراتب کارآمدتر نسبت به «کن لوینگستون» برساخت.
با پیش‌زمینه روزنامه‌نگاری حرفه‌ای شش‌ساله‌اش در «اسپکتور»، هفته‌نامه محافظه‌کار که قدیمی‌ترین نشریه انگلیسی‌زبانی است که بدون انقطاع چاپ شده است (از ١٨٢٨ تا امروز)، بوریس بهتر از دیگر هم‌حزبی‌هایش می‌داند که «توری»‌ها نیاز به خونی تازه در رگ‌هایشان دارند. حقیقت این است که اگر دوران «تونی بلر»، دوران دوری حزب کارگر از ارزش‌هایش بود، صدارت «دیوید کامرون» و اروپاگرایی یک‌بام‌و‌دوهوایش هم آن‌قدرها از دل باورهای محافظه‌کارانه بیرون نیامده بود. اولین سخنان «ترزا می»، سیاست‌مدار انعطاف‌ناپذیری که در دوران ریاستش بر وزارت کشور از خود چهره‌ای تنزل‌ناپذیر ساخت تا کلید به در شماره ١٠ خیابان داونینگ بیندازد، کوچک‌ترین شباهتی به آنچه یک رهبر محافظه‌کار باید بگوید نداشت، شاید اگر یک عضو میانه‌رو حزب کارگر این سخنان را می‌گفت پذیرفتنی‌تر به نظر می‌رسید. این شاید نشان از تغییر در نگرش «توری»‌ها در اداره سرزمینی باشد که در این چندسال بیش از هرزمانی رو به گسستگی دارد.
طنز داستان «برگزیت» در همین است که بیرون از بریتانیا به این قضیه چنان واکنش نشان داده شد، چنان‌که این کشور بنیان‌گذار اتحادیه اروپا بوده است، حال آنکه در واقعیت کشوری که نه رژیم ویزای شنگن را دارد، نه واحد پولی یورو برایش محلی از شک دارد و نه حتی پرچم اتحادیه اروپا در هیچ گوشه‌اش به چشم می‌خورد جز آنکه همان‌طور که «دیوید کامرون» گفته بود: هنگامی که خانه همسایه در آتش است نمی‌توان ساکت نشست و تعلل کرد، نقش دیگری در سیاست‌های اجرائی اتحادیه، نه داشت و نه می‌خواست که داشته باشد. این مسئله اختصاص به محافظه‌کار یا کارگر و حتی یوکیپ و دیگران ندارد که شاید این جزیره بخشی از اروپا باشد، آن‌هم هنگامی که نگاهش به آن‌سوی اقیانوس‌ها و دختر جوان‌ترش آمریکاست اما به‌طور قطع، سنخیت چندانی با آنچه در بروکسل به نام اتحادیه اروپایی می‌نامند ندارد جز اینکه بریتانیایی‌ها مقام‌های اجرائی‌اش را مانند کاترین اشتون برعهده می‌گیرند.
حال که رأی مردم انگلستان و ولز بر خروج و اسکاتلند بر ادامه عضویت بوده و پادشاهی متحده دوپاره شده است، شاید لازم بود که سکان صدارت برعهده زنی قرار گیرد که موافق باقی‌ماندن بریتانیا در اتحادیه بوده است و می‌تواند با بازسازی شمایل بانوی آهنین دهه ٨٠ همبستگی بیشتری را برای مردم با ملکه الیزابت دوم به ارمغان بیاورد، اما انتخاب مردی که تمام‌قد در دفاع از خروج ایستاده بود به وزارت خارجه، انتخابی هوشمند و اجتناب‌ناپذیر محسوب می‌شود هرچند بی‌شک کاریزمای «ویلیام هیگ» را نداشته باشد.
در خارج از جزیره، مردم این سرزمین را هولیگان‌هایی دردسرساز، نژادپرستانی متعصب با سرزمینی مه‌گرفته و گل‌آلود از باران‌های بی‌وقفه که چهره‌ها را مغموم کرده است می‌دانند. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است آیا به‌راستی چنین تصوری حقیقت دارد؟ پاسخ ساده‌تر از آنی است که باید باشد: «نه»! مردم بریتانیا به‌مراتب کمتر از تمامی کشورهای دیگر اروپا از مسائل نژادپرستانه رنج می‌برند و نه‌تنها لندنی که «بوریس جانسون» برای هشت‌سال اداره‌اش را برعهده داشته است بلکه حتی در دیگر نقاطش از شهرهای بزرگی مانند: لیورپول، بیرمنگام، ادینبرو و کاردیف تا مناطق کوچک‌تری همانند: سوربیتون، وینسفورد، باث، کاونتری و کینگستون از چنان درهم‌تنیدگی بی‌نظیری بهره‌مند هستند که حتی برای دیگر کشورهای اروپایی رشک‌برانگیز است. برخلاف تمام اروپا که احزاب راست افراطی توانسته و شاید بیشتر هم بعد از این بتوانند خود را به بالاترین حد از قدرت سیاسی برسانند، در بریتانیا هیچ‌گاه چنین احزابی جز در محدودترین شکل توانایی قدرت‌نمایی را ندارند که این خود نمونه‌ای بی‌نظیر از دیدگاه‌های سیاسی مردم نه‌تنها انگلستان که تمام بریتانیاست.
زخم دوران «دردسر‌ها» هنوز بر چهره ایرلند شمالی مانده است، اما امروز بلفاست از همان رفاهی بهره‌مند است که منچستر یا بریستول از آن نفع می‌برند. هولیگان‌های انگلیسی هم نشان دادند در مسابقات اروپایی اخیر حتی به گرد پای رفقای روس یا کرواتشان در خشونت نمی‌رسند؛ آن‌هم وقتی که تیم‌ملی انگلیس همچنان قرار نیست که جامی به خانه بیاورد.

بوریس جانسون در مقام شهردار، یک المپیک درخشان را در سال ٢٠١٢ برگزار کرد و شهری برجای گذاشت که در بالاترین حد همزیستی مسالمت‌آمیز مذاهب، اقوام، مهاجران خارجی و گرایش‌های سیاسی قرار گرفته است. بخش بیشتر این ویژگی‌ها البته نه به دلیل مدیریت شخص او که به خاطر طبیعت سیاسی و اجتماعی سرزمینی است که ٢٣ ژوئن تصمیم به خارج‌شدن از اتحادیه اروپا گرفت ولی جزء لاینفک اروپا محسوب می‌شود. امروز «بوریس جانسون»، ٥٢ ساله وزیر خارجه چنین کشوری است.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: