حمله مدیریت اشرافی به آرمانهای انقلابی با فیشهای نجومی
این عضو هیئت علمی دانشگاه با بیان اینکه فساد فیشهای نجومی فقط یکی از جنبههای حرکت مدیریت اشرافی نئولیبرالیست در حمله به آرمانهای انقلاب است نوشت: شبکه این مدیریت در قلمروهای دیگر از سیاستگذاریهای دیپلماتیک تا سرویسدهی به معاندان فرهنگی خطرات ویرانگری برای انقلاب اسلامی دارد.
نسیم آنلاین: شهریار زرشناس عضو هیئت علمی دانشگاه در یادداشتی درباره فیشهای حقوقی نجومی و اشرافیت نوظهور دولتی نوشت: انتشار فیشهای حقوقی نجومی و مشخص شدن برداشتهای ظالمانه گروهی از مدیران دولتی از بیت المال نوعی حالت شوک و خشم در افکار عمومی جامعه پدید آورده است. انتشار این فیشها و آشکار شدن این صورت فساد مالی در میان طیفی از مدیران کشور در حکم آشکار شدن لایههای ظاهری و سطحی از فرایند خطرناکی است که ریشهها و پایههای عمیقی در رویکرد و نحوه نگرش جناحی سیاسی ـ فرهنگی در کشور دارد. شناخت و تحلیل پدیدة ضد ارزشی و مفسدهبار فیشهای نجومی، بدون شناخت و تحلیل عقبههای فرهنگی ـ اقتصادی ـ سیاسیای که زمینهساز و علت پیدایش آن بودهاند ممکن نیست. در واقع ماجرای تلخ فیشهای حقوقی در حکم نوکِ کوهِ یخی است که قاعدة آن شکلگیری و غلبه نحوی «اشرافیت رانتخوار بوروکراتیک» در بدنة مدیریتی نظام اسلامی است. اگرچه تعداد مدیران متعلق به این «اشرافیت رانتخوار بوروکراتیک» خیلی پرشمار نیست، اما نفس ظهور این اشرافیت و خیمه زدنش بر برخی گلوگاههای مالی و بانکی و اقتصادی کشور، محصول مشخص روندی است که به طور مشخص با حاکم شدن الگوی نئولیبرالی بر اقتصاد ایران و بازسازی نحوی اقتصاد سرمایهداری شبه مدرن در ایران و نیز شدت وسعت گرفتن تهاجم فرهنگی علیه انقلاب اسلامی، پیوند مستقیم دارد. پدیدة ضد ارزشی فیشهای نجومی گروهی از مدیران دولتی، وجهی از وجوه فساد خطرناک و ویرانگری است که غلبه مدل نئولیبرالیسم سرمایهدارانه بر اقتصاد و فرهنگ، تولید کرده است. برای به دست آوردن تصویری روشنتر از ماجرا بهتر است به عقب برگردیم و زمینهها و چند و چون شکلگیری یک اشرافیت بوروکراتیک نئولیبرالیست در ایران پس از انقلاب اسلامی را دنبال نماییم. انقلاب اسلامی، انقلابی بر علیه غربزدگی شبه مدرن انقلاب اسلامی ایران (فارغ از وجه طلیعهداری آن از حیث جهانی آن برای عبور از مدرنیته و خودبنیادانگاری نفسانی) در وضع و شرایط تاریخی ایران سال 1357 شمسی، حرکتی راه گشایانه به منظور عبور از سیطرة ظالمانه و ویرانگر و استعمار ساختة غرب زدگی شبه مدرن بود. انقلاب اسلامی تجسم واکنش آن دسته از ظرفیتها و استعدادهای تاریخی ایران اسلامی بود که میخواست تا با تکیه کردن بر گنجینه عظیم و سرشار معارف قدسی تشیع و بهرهگیری از قابلیتهای فرهنگی ـ اجتماعیای که وجوه و نیروهای معنوی و سنتی و بومی عالم ایرانی ـ اسلامی امکان فعلیت بخشی به آن را میداد؛ بر منجلاب ظالمانه غربزدگی شبه مدرن و بن بستی که پدید آورده بود غلبه نماید. غرب زدگی شبه مدرن، صورتبندیای بود که استعمار غرب مدرن و کارگزاران متجدد مآب آن ازپس واقعه مشروطه و به ویژه در دوران سلطنت پهلوی، پدید آورده و بر ایران حاکم کرده بودند. رژیم پهلوی را میتوان اصلیترین معمارو مدافع و تجسم سیاسی سیطرة غربزدگی متجددمآب (شبه مدرن) در ایران دانست. صورتبندی غربزدگی متجددمآب نوعاً تأمین کننده اغراض و منافع استعمار غرب مدرن (به ویژه استعمار سرمایه دارانه انگلیس و آمریکا و برخی دولتهای لیبرال ـ امپریالیست دیگر) و دشمن استقلال و ازادی و منافع مردم ایران بود. غرب زدگی شبه مدرن در تقابل تام و تمام با استقلال و عزت ملی و هویت دینی و رفاه و عدالت و شکوفایی و سعادت ملت ایران قرار داشت و انقلاب اسلامی ظهور کرد تا به سلطه جابرانه و ظالمانه و ضد دینی سراپا وابسته به غرب شبه مدرنیته در ایران خاتمه دهد. انقلاب شکوهمند مردم ایران، ساخت سیاسی غرب زدگی متجددمآب (یعنی رژیم پهلوی) را در هم شکست؛ٰ اما ساختهای اقتصادی و فرهنگی به جا مانده از غرب زدگی شبه مدرن اگر چه بر اثر انقلاب آسیبهایی دیدند، اما ساخت اصلی آنها متأسفانه دست نخورده باقی ماند و ساختهای اسلامی ـ ایرانی اقتصادی و فرهنگی جایگزین آنها نگردید. از اواسط دهة 1360 یک جریان منانفق شبه مدرنیست (که پیرو نئولیبرالیسم ایرانی بود) حرکتی خزنده و پنهانی به منظور بازسازی ساختهای اقتصاد و فرهنگ شبه مدرن را آغاز نمود. این حرکتی بسیار خطرناک بود زیرا با تجدید ساختار شبه مدرنیستی فرهنگ و اقتصاد ایران، به تدریج شبه مدرنیته ایرانی در هیأت نحوی «ارتجاع شبه مدرن» احیاء میگردید و به سهمخواهی سیاسی میپرداخت و از موضع غربزدگی تجددمآبی در مقابل انقلاب اسلامی و آرمانگرایی انقلابی و هویت اسلامی ـ ایرانی میایستاد. بازسازی اقتصاد شبه مدرن و مدیران اشرافی اندیشه مبنایی رهبری کنندة انقلاب اسلامی ایران که در «مکتب امام خمینی (ره)» ظهور و تجسم یافته است، اندیشهای اسلامی ـ انقلابی است. تأکید بر جنگ فقر و غنا و دعوت از مستضعفان برای مبارزه با مستکبران و مبارزه با سرمایه داری زالو صفت و تاکید بر ساده زیستی مسئولان و ضرورت پرهیز آنها از تجمل گرایی و اشرافی گری از مؤلفههای اصلی مکتب امام خمینی (ره) است. امام خمینی (ره) در مقام مؤسس حکومت اسلامی در ایران و جانشین و خلف صالح ایشان حضرت امام خامنهای، بر ضرورت مبارزه با سرمایهداری ظالم و غارتگر و میراث اقتصاد ناسالم به جا مانده از رژیم پهلوی (یعنی اقتصاد شبه مدرن) تاکید داشته و در این خصوص رهنمودها و دستورالعملهای متعدد صادر کردهاند. اما از همان نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب، جناح لیبراسیت حاضر در قدرت («مهندس بازرگان» و لیبرالهای عضو «نهضت آزادی» و «جبهه ملی» حاضر در «دولت موقت» و نیز «بنی صدر» و اطرافیان او در قوة مجریه و مقننه) با کمک بدنة بوروکراتیک و کارشناسی به جا مانده از زمان رژیم شاه کوشیدند تا اولاً مانع انجام دگرگونی و تحولات جدی انقلابی در ساخت اداری و اقتصادی کشور شوند و ثانیاً، بورکراسی و ساخت اقتصادی شبه مدرن ایران را به نحوی بازسازی و احیاء نمایند. پس از برکناری بنی صدر وطیف همراهان او از حکومت، از سالهای آغازین دهة 1360 به بعد به تدریج گروهی از روشنفکران شبه مدرنیست نئولیبرالیست در بدنة قوة مجریه کشور فعال گردیدند که نقش و وظیفه اصلی آنها (که در سالهای نیمه اول دهة 1360 میکوشیدند تا باطن و ماهیت حقیقی اغراض خود را منافقانه پنهان نمایند) شکلدهی به یک حرکت گستردة فرهنگی ـ اقتصادی ـ اجتماعی به منظور بازسازی ساختهای فرهنگی و اقتصادی غرب زدگی شبه مدرن در ایران بود. این روشنفکران متجدد ماب که هوادار نئولیبرالیسم ایرانی بودند، پروژة ارتجاع شبه مدرنیستی (یعنی احیاء وجوه مختلف و ساختهای بنیادین صورتبندی غرب زدگی شبه مدرن و نهایتاً نابود کردن کامل انقلاب و حاکم کردن تام و تمام فرماسیون غرب زدگی شبه مدرن به جای آن) را دنبال میکردند. جریان ارتجاع شبه مدرنیست در سالهای دهة 1360 و پس از آن در دو قلمرو اصلی «فرهنگ» و «اقتصاد» به صورت گسترده فعالی گردید و به دنبال آن بود تا از طریق بازسازی ساخت اقتصاد شبه مدرن ایرانی البته این بار بر مبنای الگوی نئولبرالیسم»؛ و احیاء و بازسازی فرهنگی سکولار ـ متجددمآب (در عرصههای نشر کتاب و مطبوعات و هنر و ادبیات و مباحث نظری و تئوریک و نیز در قلمرو فرهنگ عمومی و سبک زندگی و اخلاقیات و آداب و عادات عمومی) به نحوی جریان گستردة نئولیبرال ـ شبه مدرنیست اجتماعی پدیدآورد و سرانجام با بهرهگیری از تکاپوها و مانورهای این جریان اجتماعی، ساخت قدرت سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه را دستخوش استحاله نماید و در پی اجرایی کردن پروژة استحالة نظام اسلامی، صورت بندی غرب زدگی شبه مدرن را در هر سه قلمرو اقتصاد و فرهنگ و سیاست به طور کامل و تام و تمام فعلیت بخشد و محقق نماید. به منظور پیشبرد پروژة ارتجاع شبه مدرن در ایران پس از انقلاب، روشنفکران ژورنالیست و داستاننویس و ایدئولوگ و شاعر و کارگردان و نقاش و سینماگر و... در عرصههای فرهنگی فعال شدند و حرکت سازمان یافتة «جنگ نرم» و تهاجم فرهنگی را اجرایی نمودند. به موازات آن، بوروکرات ـ تکنوکراتهای حاضر در لایههای میانی و فوقانی و بدنة کارشناسی وزارتخانه و سازمانها و نهادها و مجموعههای مختلف اداری و اقتصادی و اجرایی کوشیدند تا ساخت اداری ـ اقتصادی شبه مدرنیستی را در ایران اجرایی و احیاء نمایند. اگر تهاجم فرهنگی و جنگ نرم سازمان یافته علیه انقلاب و نظام ولایت فقیه را روشنفکران فرهنگی ـ هنری اجرایی و عملیاتی میکردند، پروژة بازسازی و احیاء اقتصاد و مناسبات اداری ظالمانه و ناسالم شبه مدرنیستی (در هیأتی نئولبرالی) در سالهای پس از انقلاب را، روشنفکران بوروکرات ـ تکنوکرات حاضر در قوة مجریه و قوة مقننه اجرایی و عملیاتی کردند. در حد فاصل سالهای 1360 تا 1368 در قوة مجریه تحت مدیریت «میر حسین موسوی» حلقهای از بوروکرات ـ تکنوکراتهای دارای تمایلات روشنفکری شکل گرفت. اعضای این حلقه در مقام «مدیران دولتی»، مواضع کلیدی کنترل و سیاستگزاری و مدیریت وزارتخانهها و سازمانها و شرکتها و مجموعههای اقتصادی را در دست گرفتند. برخی اعضای این حلقه در سالهای دهة اول انقلاب بعضاً شعارها تند چپگرایانه میدادند اما بنیادهای فکری و تعلقات روشنفکرانه و متجددمآبانه این مجموعه مدیران دولتی به تدریج آنها را در پیوند با تئوریهای روشنفکرانة نئولیبرالستی و روشنفکران ایدئولوگ آن قرار میدهد. بدینسان میبینیم به تدریج اشخاصی مثل «محسن سازگارا» و «عطاء الله مهاجرانی» و «معین» و «بانکی» و... به "عبدالکریم سروش" و آموزههای نئولیبرالی او پیوند میخورند. به تدریج و در طی نزدیک به یک دهه (از حدود سالهای 1361 و 1362 تا 1370) یک جناح نئولیبرالیست در بدنة مدیریتی و قوة مجریه نظام جمهوری اسلامی شکل میگیرد. (البته برخی اعضا و هواداران و پیروان نئولیبرالیسم ایرانی در دیگر ارکان نظام جمهوری اسلامی نیز کم و بیش فعالیت و نقشآفرینی کردهاند، اما کانون حضور و فعالیت آنها قوة مجریه و بدنة مدیریتی نظام بوده است) این جناح نئولیبرالست ضمن حرکت گسترده به منظور تغییر وضع فرهنگی کشور و حمایت و بسترسازی و فعالیت در مسیر تهاجم فرهنگی؛ در قلمرو اقتصاد نیز با استفاده موقعیت متنفذ و جایگاه مدیریتی که دارد دست به بازسازی اقتصاد شبه مدرن ایران (بر پایه مدل نئولیبرالی) میزند. این مدیران دولتی دارای تمایلات روشنفکری و پیرو مدل نئولیبرالی، به ویژه پس از به قدرت رسیدن دولت موسوم به سازندگی، یک حلقه بسته و مقتدر بوروکراتیک ـ تکنوکراتیک پدید میآورند و با استفاده از رانتها و امتیازات و امکانات ناشی از حضور در لایههای مدیریتی اجرایی، بدل به مجموعهای از مدیران اشرافی متمول میگردند. همین مجموعه است که هسته اصلی طبقه سرمایه دار نوظهور بوروکرات ـ تکنوکرات در جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد. رویکرد ایدئولوژیک نئولیبرالی این حلقة بستة مدیریتی و قرار داشتن آنها در موقعیت متنفذ انحصاری لایههای بالای سیاستگزاری و اجرا و بیاعتنایی آنها به جهتگیریها و ضوابط و موازین انقلابی و آرمانگرایی (بیاعتناییای که ریشه در تعلقات روشنفکرانه و متجدد مآبانه و نئولیبرالی آنها دارد) سبب گردید که این حلقه بسته مدیران بوروکرات ـ تکنوکرات به اشرافیگری و تجملگرایی و رانتخواری و دنیامداری و سرمایه اندوزی و تأسیس شرکتها و کارخانهها و تجارتخانهها روی آورند و با سوء استفاده از عنوان "خصوصیسازی" و با بهرهمندی از رانتها و اهرمهای اجرایی ناشی از قرار داشتن در جایگاه مدیریتی، عملاً به یک طبقه نوظهور سرمایهداری در درون قوة مجریه بدل گردند. اینگونه است که یک مدیریت اشرافی بوروکراتیک رانتخوار در قوة مجریه پدید میآید و میکوشد تا به طرق مختلف و با استفاده از فضایی که تهاجم فرهنگی و ترویج فرهنگ سکولار ـ نئولیبرال در اختیارش میگذارد، خود را در مقام یک طبقه سرمایهدار شبه مدرن (و دارای عقبههایی در لایههای فوقانی متوسط شبه مدرن ایران) تکثیر نموده و گسترش دهد. بدینسان مدیران اشرافی بوروکرات ـ تکنوکرات رانتخوار که تعلقات روشنفکرانة نئولیبرالیستی دارند، با استفاده از الگوی اقتصاد نئولیبرالی و نسخههای ارائه شده از سوی "بانک جهان" و "صندوق بین الملل پول" اقتصاد ناسالم و استعمار ساخته نامتوازن و ظالم شبه مدرن را، بر پایه مدل نئولیبرالی بازسازی میکنند و خود در مقام مدیران رانتخوار اشرافی معمار این بازسازی ویرانگر و ظالمانه بر تارک آن مینشینند و از مواهب آن (که حقوقهای نجومی و عضویت همزمان در دهها شرکت و کارخانه و مونوپل کردن واردات کالاها و ارائه خدمات و بهرهمندی از وامهای فوق کلان بدون بازگشت، صرفاً نمونههایی از آن است) بهرهمند میگردند. اینگونه است که در درون نظام اسلامی ـ انقلابی عدالت مدار ضد استکبار و ضد استثمار، از پیوند روشنفکران شبه مدرنیست و تکنوکرات ـ بوروکراتهای متجددمآب در ذیل چتر هژمونیک ایدئولوژی نئولیبرالیبسم ایرانی، یک طبقه سرمایهدار انقلاب ستیز و خواهان هضم شدن در نظام جهانی سلطه امپریالیستی و به اصطلاح اهل تعامل سازنده با دنیا ظهور میکند. طبقهای که مقوم ظلم و بی عدالتی است و مدیران متعلق به آن برداشتهای نجومی از بیت المال را "حق" خود میدانند و آشکارا از تجملگرایی و اشرافیگری دفاع میکنند و به مستضعفان و محرومان بیاعتنایند و آرمانگرایی انقلابی ـ اسلامی را "افراطیگری" و "بیخردی" مینامند و و مبلغ "ساختن با کدخدا" و وا دادن در برابر نظام جهانی سلطه و پذیرش مناسبات ظالمانه جهانی و برقراری رابطه با آمریکا و و دست برداشتن از خواستها و مطالبات انقلابی و تحقق برجامهای 2 و 3 و ... هستند. نمایندگان سیاسی این مدیریت اشرافی رانتخوار و این طبقه نوظهور سرمایهدار نئولیبرالیست، خود را "عاقل" و "خردمند" و اهل "اعتدال" و انقلابیها و عدالت طلبان و ظلم ستیزان و حامیان مستضعفان و مخالفان رانتخواری و اشرافیگری و غارت بیت المال را "افراطی" و "بی خرد" و "دلواپس" و "دشمن تراش" نام مینهند. فیشهای نجومی، نوک کوه یخ مفاسد اشرافیت بوروکراتیک رانتخوار نئولیبرال الگوی نئولیبرالیستی در هر کشوری که حاکم و اجرایی شده است (اعم از این که کشور سرمایهداری متروپل یا کشور سرمایهداری پیرامونی باشد) فقر و فساد و تبعیض و شکافهای طبقاتی را تشدید کرده است و موجب شکلگیری طبقهای از مدیران اشرافی رانتخوار گردیده است. فهم و تحلیل پدیدة فیشهای نجومی در کشور ما بدون در نظر گرفتن پیوند تنگاتنگ آن با ایدئولوژی نئولیبرالیسم و جناح نئولیبرالیست حاضر در بخشی از ساخت قدرت نظام اسلامی، غیر ممکن است. در کشور ما یک جناح نئولیبرالیست متنفذ در سطوح مختلفی از لایههای مدیریتی و پیکرة نظام اسلامی (و به ویژه در سطوحی از قوة مجریه) حضور و فعالیت دارد. این جناح نئولیبرالیست به لحاظ اجتماعی منافع طبقه سرمایهداری رانت خوار بوروکراتیک ـ تکنوکراتیک و نیز خواستهای سکولاریستی بخش فوقانی طبقه متوسط شبه مدرن ایران را نمایندگی مینماید. گروهی از مدیران اشرافی از چهرههای اصلی و از معماران این طبقه سرمایهدار رانتخوار بوروکرات ـ تکنوکرات نوظهور هستند. جناح نئولیبرالیست و سرمایه داران پشتیبان آن از امکانات گسترده رسانهای و منابع سرشار مالی و قدرت مانور گسترده در عرصههای فرهنگی و سیاسی برخوردارند. حضور آنها برخی در نقاط کلیدی قوة مجریه توانمندی خاصی به آنها بخشیده است. این مدیریت رانتخوار اشرافی به دلیل خوی دنیازده و تجملگرا و مواضع سیاسی انفعالی و سازشکارانة همسو با آمریکا و نظام جهانی سلطه و تعلقات فکری نئولیبرالیستی و متجددمآبانهای که دارد؛ جنبهای ضد انقلابی پیدا کرده است و اگر حضور و فعالیت و قدرت مانور آن از طرف نیروهای انقلابی کنترل و تضعیف نگردد، میتواند ضربات سنگینی به آرمانگرایی و هویت اسلامی ـ انقلابی نظام اسلامی وارد آورد. فساد فیشهای نجومی فقط یکی از جنبههای حرکت این مدیریت اشرافی نئولیبرالیست در حمله به آرمانهای انقلاب اسلامی بوده است؛ شبکه در هم تنیده این مدیریت اشرافی ـ بوروکراتیک غربگرا در قلمروهای دیگر اقتصادی و فعالیتها و سیاستگذاریهای دیپلماتیک و تضعیف نیروهای ارزشی ـ انقلابی و سرویس دهی به معاندان فرهنگی و کوشش برای ترویج ابتذال در سطوح اجتماعی و انبوه مفاسد اقتصادی و رانتخواریهای هولناک فعلاً افشاء نشده آنها، به صورت بالقوه و بالفعل خطرات ویرانگری برای انقلاب اسلامی و استقلال و عزت ملی دارد. مقابله با این جریان مدیریت فاسد اشرافی رانتخوار بوروکراتیک ـ تکنوکراتیک خانه کرده در دل قوة مجریه را باید به یک مطالبه فراگیر ملی و مردمی و تمامی نیروهای انقلابی بدل کرد و مبارزه با غدة سرطانی مدیران اشرافی بوروکرات ـ تکنوکرات رانتخوار طبقه سرمایهدار نئولیبرالیست حامی آنها را از همینجا آغاز کرد و تداوم بخشید. (انشاءالله) در گفتارهای بعدی باز هم در این باره سخن خواهیم گفت.