دنیای زنانه از نگاه آلیس مونرو ۸۴ ساله/ «فرار» به سمت صداقت!

اگر اهل داستان کوتاه هستید و حتی اگر دلتان می‌خواهد خواندن داستان کوتاه را با نویسندگان خارجی تجربه کنید، بدون شک یکی از انتخاب‌های اصلی‌تان می‌تواند آثار "آلیس مونرو" باشد. نویسنده زن کانادایی که در سال ۲۰۱۳ نوبل ادبیات را دریافت کرد تا بعد از هشتاد سالگی، شهرتش جهانی‌تر شود.

کد خبر : 545768
سرویس سبک زندگی فردا؛ محسن آجرلو: اگر اهل داستان کوتاه هستید و حتی اگر دلتان می‌خواهد خواندن داستان کوتاه را با نویسندگان خارجی تجربه کنید، بدون شک یکی از انتخاب‌های اصلی‌تان می‌تواند آثار "آلیس مونرو" باشد. نویسنده زن کانادایی که در سال ۲۰۱۳ نوبل ادبیات را دریافت کرد تا بعد از هشتاد سالگی، شهرتش جهانی‌تر شود. مونرو پیش از بردن این جایزه هم در ایران تا حدود زیادی شناخته شده بود و همین مجموعه داستان که قرار است درباره‌اش صحبت کنیم، برای اولین‌بار در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) در ایران منتشر شد. مونرو بدون شک یکی از بهترین روایت‌گران معاصر داستان کوتاه است و شاید بهترین آن‌ها در میان نویسندگان زن.
مجموعه داستان «فرار»، شامل ۸ داستان کوتاه است که البته سه‌تای آن‌ها یک شخصیت ثابت دارند. او فرار را در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد که همان سال دومین جایزه معتبر گیلر را برایش به ارمغان آورد.
نثر مونرو بیش از هرچیز به بیان واضح و شفاف دنیای زنانه شخصیت‌هایش معروف است و صداقتی مثال زدنی که آثارش را از باقی نویسندگان هم‌رده‌اش جدا می‌کند:
"(می‌گفتند) برو ببین دنیا چه خبر است. زندگی واقعی را ببین!
ژولیت به این جور نصیحت‌ها عادت داشت. گو اینکه وقتی آن‌ها را از دهان این آدم‌ها می‌شنید - که به نظر نمی‌آمد خودشان هم چندان با اشتیاق در دنیای واقعی پرسه زده باشند - نا امید می‌شد ... سوال این بود که آخر و عاقبتش چه می‌شود؟ این سوال حتی به ذهن پدر و مادرش هم رسیده بود، با اینکه به او افتخار می‌کردند. مادرش می‌خواست او بین بچه‌ها محبوب باشد، و برای همین مجبورش کرده بود اسکیت کردن و پیانو زدن یاد بگیرد. هیچ کدام را با میل و رغبت یا درست و حسابی انجام نمی‌داد. پدر می‌گفت باید خودت را با دیگران تطبیق بدهی، وگرنه مردم روزگارت را سیاه می‌کنند.(ولی این واقعیت را نادیده می‌گرفت که او و به خصوص مادرش، خودشان هم زیاد با دیگران جور نبودند و البته بدبخت و بیچاره هم نبودند. شاید تردید داشت که ژولیت اینقدر شانس بیاورد."
صداقت نوشته‌های مونرو، دقیقا به همین دلیل که صداقتی آشکار و بی‌پرده است گاهی هم ممکن است تلخ باشد و البته گاهی هم شیرین و رنگارنگ. مثل اینجا:
" .... قیافه‌اش در هم رفت. مثل همه کسانی که صدای باقی مانده و آزار دهنده خویشتنی ساختگی و متعلق به گذشته را کشف می‌کنند. از این نقاب شاد و سرخوش، که با تلخی خاطره‌هایش در تضاد بود، حیرت کرد. بعد فکر کرد که لابد آن موقع، چیزی تغییر کرده، چیزی که یادش نمانده بود ... چون آدم سعی می‌کند از آنچه در خانه اتفاق می‌افتد، به بهترین نحو، تا وقتی می‌تواند مراقبت کند."
و یا بخشی از داستان شور و عشق:
"سوار یکی از تاب‌ها شد که رو به غرب بودند. خودش را بلند تاب داد و به آسمان صاف نگاه کرد. سبز کمرنگ، طلایی محو، با حاشیه صورتی تندی در افق. کم کم داشت سرد می‌شد. فکر می‌کرد همه چیز به تماس مربوط می‌شود. پوست، جسم‌ها، به هم ساییدن استخوان‌ها، التهاب، عشق و شور. ولی در مورد آن‌ها اصلا قرار نبود این طور بشود. حالا این‌ها، در مقایسه با شناختی که از او پیدا کرده بود، و آن طور که ژرفای روحش را دیده بود، پیش پا افتاده بودند."
جالب اینجاست که دنیای زنانه‌ای که آلیس مونرو حالا ۸۴ ساله در داستان‌هایش می‌سازد، در میان تلخی و شیرینی‌ها، گاهی صحنه‌های طنزآلود آشنایی را هم تصویر می‌کند که داستان‌هایش را واقعیت‌پذیرتر می‌کند.
یک نمونه خیلی ساده‌اش این بخش از داستان "نیروها" است که به دیالوگ دو شخصیت اصلی اشاره می‌کند:
" نانسی چه خاکی به سرم بریزم؟ موهایم دارد می‌ریزد. روی بالش پر از موست. موهای قشنگم دسته دسته ور می‌آید. کم مانده کچل بشوم. بدو بیا اینجا ببین می‌توانیم با این موها کلاه گیس درست کنیم؟
من هم در کمال خونسردی گفتم: تو فقط یک کم آرد را با آب مخلوط کن و موهایت را بچسبان سر جایشان! راستی، عجیب نیست که این قضیه درست صبح روز دروغ آوریل اتفاق افتاده؟"
"دست‌مایه‌ها"، "فرار"، "رویای مادرم"، "دور نمای کاسل راک"، "خوشبختی در راه است"، " زندگی عزیز" و "می‌خواستم چیزی بهت بگم" هفت کتاب مونرو است که تا امروز به فارسی ترجمه شده و نکته جالب اینجاست که هر هفت کتاب را مترجمان زن ترجمه کرده‌اند.
به طور مثال "رویای مادرم" را ترانه علیدوستی در سال نود ترجمه کرده که موفقیت خوبی را هم بدست آورد و ترجمه‌اش تنها رقیب مرحوم بهمن فرزانه برای برنده بهترین کتاب سال، سالِ ۹۰ شد.
این یک جمله دیگر از کتاب که از اولین داستان انتخاب شده. داستانی که نام کتاب را هم یدک می‌کشد؛ فرار:
آنچه از دید محدود زندگان، کردار انسانی «شیطان صفت» انگاشته می‌شود، در بینش گسترده‌تر مردگان، وجهی از عدل کیهانی به شمار می‌آید ...
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: