تخریب تاریخ اسلام با چاشنی طنز/ نمایش اسطوره کشی با مشکلات خنده دار روشنفکری!/ شخصیت حضرت علی(ع) بالاتر از این نگاه هاست
مشکل اصلی از همینجا آغاز میشود قسمتهای معاصر نمایش به هیچ وجه به قدرت بخشهای تاریخی آن نیست. برای انتقاد از وضعیت روشنفکران در عصر حاضر رحمانیان به طنز رو آورده و سعی کرده است با استفاده از طنز مشکلات روشنفکران و همچنین عدم نشان دادن چهره معصومین در آثار نمایشی را مطرح کند. ولی مسئله اینجاست که این نوع از طنز به هیچوجه با بافت کلی اثر و مضمون آن همخوانی ندارد و این نمایش را به ورطه سقوط میکشاند...
سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: از نظر بهرام بیضایی اسطوره و تاریخ پیوند اُرگانیکی دارند و از هم جدا نیستند. نگاه بیضایی به تاریخ خارج از جهان اسطورهای نیست. بیضایی اُستاد خلق اسطوره در دل تاریخ است. اُسطورههایی که فراتر از تاریخ میایستند و به افسانه پهلو میزنند و عظمت آنها باعث میشود تاریخ در برابر بزرگیشان به بهت و حیرت بیفتد. تداوم نگاه اسطورهای/اثیری بیضایی به انسان به جهان امروز هم میکشد و ما در آثار معاصر بیضایی هم شاهد این نگاه اسطورهای هستیم. مثل نگاه بیضایی به زنان در باشو غریبه کوچک و سگکشی.
اسطورهها برای ماندگاری و نفوذ به ذهن مردم یک جامعه احتیاج به آیین دارند. مردم اسطورههایشان را با حفظ مناسک و آیینهاست که زنده نگه میدارند.امام حسین(ع) و مظلومیتش با برپایی مناسک عاشورا است که زنده مانده است. در دل تعزیههاست که شمایل امام حسین(ع) برای ما به عنوان یکی از مهمترین اساطیر تاریخ بشریت حفظ میشود. همین نگاه اساطیری باعث شده تا بیضایی به میزانسنهایی آیینی چه در تئاتر و چه در سینما روی بیاورد.
در مجلس ضربت زدن هم بیضایی سعی کرده با نگاهی متفاوت نسبت به اسطورهای بنام حضرت علی(ع) علت شهادت ایشان را واکاوی کند و در ضمن نقدی هم به مناسبات سیاسی امروز داشته باشد. حضرت علی(ع) در مجلس ضربت زدن روشنفکری است درک نشده. روشنفکری که از زمان خود جلوتر بوده است و همین روشنگری و جلوتر بودن از زمانه خود بودن باعث شده است عرب صدر اسلام که درگیر نگاه نژادی و طبقاتی است ایشان را تحمل نکند. عربی که با قرائتی نژادپرستانه سعی میکند، اسلام را در عربیت خود منحصر کند و مداماً با نگاهی آمیخته به تحقیر به سایر نژادهای مسلمان نگاه میکند.
در آغاز نمایش ابنملجم صریحاً به برک بن عبدالله و عمروبن بکر تمیمی میگوید معاویه را ظلمش، عمر و عاص را مکرش و علی(ع) را عدلش خواهد کشت. درک این همه صدق و عدل از یک انسان برای عرب آن زمان غیرممکن بوده و آنها چون نمیتوانستند به درک درستی از این عدل و صدق برسند علی(ع) را کشتند.
بیضایی از شمایل اسطورهای حضرت علی(ع) استفاده کرده و ماجرا را به جهان امروز کشانده است و سعی کرده با معرفی علی(ع) به عنوان روشنفکر زمان خودش که درک نشد به نقد نخبهکشی در جهان معاصر هم بپردازد. نگاهی که شاید در نظر اول خلاف نگاه اسطورهای/آیینی بیضایی باشد ولی تلاش جذابی است برای بازتعریف مفاهیم و وقایع تاریخی در جهان جدید.اما مشکل اصلی از همینجا آغاز میشود قسمتهای معاصر نمایش به هیچ وجه به قدرت بخشهای تاریخی آن نیست. برای انتقاد از وضعیت روشنفکران در عصر حاضر رحمانیان به طنز رو آورده و سعی کرده است با استفاده از طنز مشکلات روشنفکران و همچنین عدم نشان دادن چهره معصومین در آثار نمایشی را مطرح کند. ولی مسئله اینجاست که این نوع از طنز به هیچوجه با بافت کلی اثر و مضمون آن همخوانی ندارد و این نمایش را به ورطه سقوط میکشاند. حضورهای ناگهانی ناصرنصیر و تشریح وضعیت آبدارچی بخشی از این شوخیهای ضعیف است که کاملاً قسمتهای تاریخی نمایش را تحتالشعاع قرار میدهد و باعث اُفت اثر میشود.
عدم یکدستی بازیهای نمایش هم باعث برهم خوردن وزن شخصیتها و عدم توازن کاراکترها شده است. بازیهای خوب امیرجعفری، سینا رازانی و رضا مولایی شخصیتهای نمایشی آنها را هم همدلیبرانگیز جلوه میدهد. طوری که میتوان به آنها برای اعمالشان حق داد و آنها را افرادی دید که جبر تاریخ و زمانه آنها را وادار به انجام برخی اعمال کرده است. ضعیفترین بازیهای نمایش هم بدون شک متعلق به ناصرنصیر و خطیبی است.
ناصرنصیر انگار از دل سریالهای مدیری بیرون آمده و در این نمایش حاضر شده است تا مزه بپراند و بار طنز کار را افزایش دهد. اما دریغ و افسوس که اجرای او بیشتر به لودگی پهلو میزند تا اجرایی حوی ظرافت طنازانه. مشکل اصلی تنها اجرای ناصرنصیر نیست بلکه به شخصیتی که او نقشش را ایفا میکند هم برمیگردد. شخصیتی که علت حضورش در میان عوامل نمایش هیچگاه معلوم نمیشود و مشخص نیست او چه سمتی دارد. چرا باید میان عوامل دیگر حضور داشته باشد و چرا باید این حجم از تمسخر و لودگی را بروز دهد؟ مشکل خطیبی اما جای دیگری بروز میکند. اشکان خطیبی کارگردان را با اغراق بالایی بازی میکند، به طوری که ارتباط مخاطب با این شخصیت به واسطه این اجرای بد و فیگوراتیو از همان ابتدا قطع میشود و تماشاگر خودش را ذرهای در مصائب این کارگردان شریک احساس نمیکند.
مشکل اصلی کار به نگاه نویسنده و کارگردان این اثر به شمایل روشنفکر امروزی برمیگردد. شخصیت نویسنده که قرار بوده بازتابی از مصائب روشنفکر امروزی باشد چنان ضعیف از کاردرآمده که مشکلاتش خندهدار جلوه میکند. اینکه تمام مصائب این نویسنده/روشنفکر به این برمیگردد که نمیتواند چهره معصوم را در نمایش در حال نگارشش نشان دهد خندهدار است. آن هم زمانی که میدانیم خود بیضایی در روز واقعه بدون نشان دادن لحظهای از واقعه عاشورا به باشکوهترین شکل ممکن عظمت آن روز را به تماشاگر منتقل کرده است. داشتن چنین مشکل محدود و یک بعدی برای روشنفکر از باورپذیری شخصیت کاسته است و دقیقاً به دلیل همین تکساحتی بودن است که آن تصاویر پخش شده بر پرده صحنه نمایش بیش از آنکه مظلومیت روشنفکر امروزی را نشان دهد به یک وُله تصویری بیربط بیشتر شباهت دارد. چه آنکه تصاویر پخش شده ربطی به مصائب خانم نویسنده ندارد و صرفاً لحظاتی از خرید روزانه او را نشان میدهد. دیدن میوه خریدن خانم نویسنده چه حسی را در تماشاگر بیدار میکند و ما را با کدام مصیبت ایشان به عنوان روشنفکر آشنا میسازد؟
مشکلی بعدی اما ربط چندانی به خالقان اثر ندارد. شخصیت حضرت علی(ع) انقدر بزرگ است و مصائبش انقدر پرشمار که هیچ کاراکتر امروزی نمیتواند ذرهای از مصائب دوران ایشان را منتقل کند. رحمانیان با اینکه از تمام امکانات موجود صحنه و نمایش برای پیشبرد اثرش استفاده کرده است، اما به واسطه استفاده نابهجا از طنز و عدم توانایی در یکسانسازی دو قسمت نمایش در نهایت نتوانسته مضمون کار را به خوبی منتقل کند و در اجرا از ظرافتهای متن بیضایی هم کاسته است.
مجلس ضربت زدن نمایشی است متوسط که سعی میکند عالی جلوه کند. اما زمانی که پیرایههای ظاهری کار فرو میریزد همه چیز عیان میشود و ما به عنوان تماشاگر چیزی عایدمان نمیشود. نه درباره حضرت علی(ع) نه درباره به اصطلاح مصائب روشنفکران در زیست جهان سیاسی/اجتماعی ایران امروز.