روزنامه شرق: دوران زنانه سیاست در راه است؛ به احتمال قوی تا پایان سال جاری میلادی، رهبری سه ابرقدرت جهان را زنان در اختیار خواهند گرفت. درست مانند مثلث مردانه «ولادیمیر پوتین»، «فرانسوا اولاند» و «شی جینپینگ» که دو رأس آن در اروپا و رأس سوم در آسیا قرار دارد؛ دو رأس مثلث زنانه هم در قاره سبز و رأس سوم آن نیز به احتمال زیاد در فراسوی اقیانوس اطلس و در آمریکا قرار خواهد گرفت. یک رأس این مثلث زنانه کسی نیست جز «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان، که گزاف نخواهد بود اگر او را قدرتمندترین چهره سیاسی در اروپا بنامیم. کمی آن طرفتر و در بریتانیا که پس از استعفای «دیوید کامرون» روزهای پرآشوبی را تجربه میکرد، سرانجام با کنارکشیدن «آندرها لدسام» از رقابت بر سر رهبری حزب محافظهکار، «ترزا مِی» به دومین زنی در تاریخ بریتانیا بدل شد که در پلاک ١٠ خیابان داونینگ سکنا میگزیند. اما ضلع سوم این مثلث زنانه هنوز با ابهاماتی مواجه است. هرچند «هیلاری کلینتون»، نامزد دموکرات آمریکا، طبق نظرسنجیها بر «دونالد ترامپ»، رقیب جمهوریخواهش، پیشی دارد، بااینحال، میلیاردر نیویورکی با ترفندهای پوپولیستیاش، میتواند هر لحظه گوی سبقت را
از هیلاری کلینتون برباید. بااینحال، اعلام حمایت «برنی سندرز»، دیگر کاندیدای دموکرات این انتخابات از او، شاید درنهایت، کفه را به سمت او سنگین کند.
این در حالی است که رئیس صندوق بینالمللی پول و دادستان کل آمریکا نیز زن هستند و یک احتمال قوی نیز وجود دارد که دبیرکل بعدی سازمان ملل متحد نیز از میان مردان کاندیدا انتخاب نشود. اکنون مانند سوپرقهرمانها در فیلمها که در دقایق آخر ظاهر میشوند، به نظر میرسد زنان آمدهاند تا جهان را نجات دهند.
دراینمیان، می که برای مدت شش سال در کسوت وزیر کشور بریتانیا فعالیت کرده است، زنی با اراده آهنین شناخته میشود که برای ما یادآور بانوی فولادین دهه ۷۰ میلادی بریتانیا، «مارگارت تاچر» است و درحالحاضر، با آنگلا مرکل مقایسه میشود. می و مرکل، گذشته از شباهتهای شخصیتی، یک نقطه اشتراک جالب دارند: هر دو دختران کشیشانی پروتستانی هستند. دراینمیان، شاید کلینتون مانند این دو، دختر یک کشیش نباشد، اما چند چیز این سه را به هم پیوند میزند: نخست اینکه هر سه نفر از رأی مردم بریتانیا به ترک اروپا، ناراضی بودند. با وجود این اشتراک نظر، می هرچند مانند مرکل هنوز به ایده اتحاد اروپایی وفادار بود، اما خلاف همتای آلمانی خود، نظر مساعدی نسبت به مهاجران ندارد.
در جایی که مرکل سال گذشته، در اقدامی غافلگیرکننده دروازههای آلمان را به روی مهاجران گشود، می موضع سفتوسختی در برابر مهاجران دارد تا حدی که امتناع از تضمیندادن درباره باقیماندن مهاجران اروپایی حتی خشم طرفداران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را نیز برانگیخته است. از این نظر، مرکل و هیلاری کلینتون قرابت بیشتری با هم دارند. از نظر کلینتون، اتخاذ سیاستهای سفتوسختتر، آمریکا را از استعدادهای ناب و نیروی کار متخصص محروم خواهد کرد. در این سوی اقیانوس، می بیشتر بهعنوان محافظهکاری لیبرال شناخته میشود که حامی برابری جنسیتی است. بااینحال، شاید مواضع او در قبال مهاجرت در تضاد با دیدگاه لیبرال او قرار گیرد، اما از نظر او، سیل مهاجران به عروج پوپولیسم و قدرتگیری احزاب راستگرا دامن زده است. این در حالی است که از نظر کلینتون، مهاجران، آمریکا را جوان و پویا نگه میدارند.
نارضایتی از رأی بریتانیاییها به برگزیت تنها نقطه اشتراک این سه بانو نیست. کلینتون، مرکل و می هر سه دوست مشترکی به نام اسرائیل دارند. در این رابطه، تکلیف کلینتون از همه مشخصتر است؛ او بارها ارادتش را به لابیهای صهیونیستی ثابت کرده است. مرکل نیز مدتی پیش همصدا با واشنگتن و تلآویو، اعلام کرد زمان تشکیل دو دولت اسرائیلی و فلسطینی هنوز فرا نرسیده است.
از دیگر سو، در بیانیهای که گروه دوستداران محافظهکار اسرائیل منتشر کردهاند، تصریح شده است اسرائیل میتواند خیالش راحت باشد که انگلستان تحت هدایت می در موقع نیاز در کنار اسرائیل خواهد بود. به گزارش «جورزالمپست»، سفیر سابق اسرائیل در لندن، ترزا می را دوست اسرائیل توصیف کرده که همواره از توسعه روابط بریتانیا و اسرائیل در حوزه امنیت ملی با آغوش باز استقبال میکرده است.
علاوه بر این، سرویس اطلاعاتی بریتانیا موسوم به «امآی فایو» (MI٥) تحت نظر وزارتخانهای کار میکند که می به مدت شش سال تصدی آن را بر عهده داشته و بدونشک می از همکاری نزدیک اطلاعاتی و امنیتی این دو کشور مطلع بوده است. بنابراین خیال اسرائیل راحت است که می در رابطه با اسرائیل، جا پای فهرست بلندی از اسلاف خود از مارگارت تاچر گرفته تا تونی بلر و کامرون خواهد گذاشت که دوستان خوبی برای اسرائیل به حساب میآمدند. اگر ایران را هم به این سیاهه اضافه کنیم، نقاط اشتراک این سه سیاستمدار زن کهنهکار، به عدد سه خواهد رسید. هرچند کلینتون در صورت پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری از آنجا که عنوان دموکرات را یدک میکشد، ناگزیر باید در سیاست خارجی خود تا حد زیادی جا پای دولت «باراک اوباما» بگذارد؛ بااینحال، رویکرد خصمانه او در قبال ایران را بهسختی بتوان انکار کرد؛ رویکردی که اظهارات روزهای گذشته او نیز بر آن صحه میگذارد. کلینتون بر این عقیده است تلاشهای او برای اعمال تحریمهای یکجانبه و بینالمللی بوده که ایران را به پای میز مذاکره کشاند. از این گذشته، نزدیکی او به اسرائیل و لابیهای صهیونیستی، درعمل به کلینتون اجازه
نمیدهد رویکرد مستقلی در قبال ایران اتخاذ کند. از دیگر سو، سخنان چند روز پیش آنگلا مرکل مبنی بر اینکه ایران با تلاش برای دستیابی به فناوریهای حساس هستهای، برجام را نقض کرده است، عملا او را در ائتلافی ضدایرانی قرار میدهد؛ ائتلافی که از جمهوریخواهان آمریکایی تا سعودیها را در خود جای میدهد. جالب آنکه مرکل در حالی ایران را به نقض برجام متهم میکند که دولت آمریکا بارها این مسئله را انکار کرده است. دراینمیان، شاید مواضع ضدایرانی ترزا می، کمتر برای ما آشکار شده باشد. در توصیف رویکرد و نگاه او به ایران همین بس که وزارت خارجه بریتانیا او را عامل بازگشایینکردن سفارت بریتانیا در ایران و از سرگیری روابط دیپلماتیک با ایران میداند؛ هرچند عدهای مخالفت او با بازگشایی سفارت انگلستان در تهران را متأثر از سیاستهای کنترلی و انقباضی او درباره مقوله مهاجرت میدانند؛ ادعایی که چندان با منطق دیپلماسی در جهان امروز مطابقت ندارد. هرچند درحالحاضر، زنان رهبری پنج درصد از کشورهای جهان را در اختیار دارند و نسبت به مردان در عرصه سیاسی کمتر فرصت خودنمایی داشتهاند، بااینحال، همانطور که گفته شد، در صورت پیروزی هیلاری
کلینتون بر دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، افسار و لجام سه قدرت بلامنازع جهان (آمریکا، آلمان و بریتانیا) در دستان سه زن قرار خواهد گرفت.
نظریهپردازان فمینیست تا پیش از این همواره ادعا میکردند علت این همه جنگ و درگیری در جهان به دلیل سیطره نگاه مردسالارانه در حوزه قدرت و سیاست بوده است. از نظر این نظریهپردازان، مسائلی مانند سیاست و قدرت مهمتر از آن است كه به مردانی واگذار شود که نسبت به زنان خشونتطلبتر، کمتحملتر و خشکترند. آنها معتقدند زنان بهواسطه عواطف انسانی قویتر، از قدرت و صلاحیت بیشتری برای پیشبرد صلح و دوستی در میان ملتهای جهان برخوردار هستند. حال، تا چند ماه آینده این ایده به محکی جدی گذاشته خواهد شد. اگر تا پیش از این، زنان از اینکه در فرایندهای تصمیمسازی جهانی بازی داده نمیشوند، گلایه میکردند، با آغاز سال میلادی جدید، این فرصت تاریخی به آنها داده خواهد شد.
دنیایی زنانه در بریتانیا
شرایط سیاسی برای بریتانیا درحالحاضر بسیار بد است، اما دوران طلایی برای زنان سیاسی در این کشور در حال رقمخوردن است. اکنون زنان انگلیسی از فرصتي عالی برای حضور در صحنه سیاسی برخوردارند؛ دورانی که تاکنون بیسابقه بوده است.
بعد از اینکه کامرون، «بوریس جانسون» و «مایکل گوو» فرار را بر ماندن در قدرت -آن هم در بحرانیترین شرایط- ترجیح دادند، «ترزا می» توانست در نبردی زنانه با لدسام، سکان هدایت کشورش را بر عهده گیرد. در حزب «کارگر» این کشور نیز «آنجلا ایگل» از تمایل خود برای جانشینی «جرمی کوربین»، رهبر حزب کارگر، خبر داد تا او را از میدان به در کند. در شرایطی مشابه، «نیکلا استورجون» که بهتازگی بهعنوان یکی از قدرتمندترین زنان جهان انتخاب شده است، رهبری حزب «ملی» و همه اسکاتلند را در دست دارد. حزب «سبز» نیز برای دهههاست از سوی زنان اداره میشود و خانم «لیان وود» نقطه قوت حزب «پلاید کامری» ولز است و درنهایت نیز میتوان گفت وزیر اول ایرلند شمالی نیز کسی جز «آریلن فوستر» نیست.
ترزا می پس از مشخصشدن نتایج همهپرسی جنجالی اخیر با قطعیت گفت: «من ترزا می هستم و فکر میکنم برای رهبری کشورم مناسبتترین گزینه به شمار میآیم». با این انتصاب، یکی از مهمترین سمتهای سیاسی در اختیار یک زن قرار گرفت، چراکه بریتانیا از همان ابتدا و همواره در کنار آمریکا قرار داشته است. از می بهعنوان بانوی آهنین دوم بریتانیا یاد میکنند و بسیاری بر این باورند که با قرارگرفتن او در کنار کلینتون میتوان امید به آیندهای بهتر داشت و شاید صلح جهانی زمانی برقرار شود که زنان در رأس امور و تصمیمگیری قرار دارند.
اما در تاریخ، زنان دیگری هم بودهاند که در مسندهای سیاسی تکیه زده باشند. نمیتوان «الیزابت اول»، ملکه اسپانیا در سال ١٥٨٨، را نادیده گرفت حتی با وجود اینکه از زنبودنش بهعنوان ضعف یاد میکرد. کافی است عقبتر برویم که به «کلوپاترا»، آخرین ملکه مصر یا «کاترین کبیر»، ملکه روسیه، برسیم. حقیقت این است در تاریخ، زنان برای رسیدن به سطحی در امور سیاسی باید ویژگیهای خاص و یگانهای میداشتند، مانند اکنون که بهسادگی میتوان گفت زنان در مقایسه با مردان همراه خود، از تواناییهای بیشتری برخوردارند. ملکه بریتانیا نیز یکی دیگر از این نمونههاست که پس از ٦٤ سال تنها عضو خاندان سلطنتی است که تا این اندازه حکومت کرده است. شاید ملکه بریتانیا تجربه خوبی از همکاری با نخستین نخستوزیر زن خود نداشته باشد، اما پس از داشتن چهار نخستوزیر مرد به نظر میرسد اکنون کناررفتن کامرون را انتظار میکشد تا بتواند با زنی که به دنبال تغییر است، گفتوگو کند.