روزنامه ایران: دو سنگ مزار سفید، یک شکل و یک اندازه، شانه به شانه هم... دو سنگی که چشم هر رهگذری را در گلزار شهدای اهواز به سوی خود جلب میکند. دو شهید همنام که تنها تاریخ و محل شهادتشان، آنها را از هم متمایز کرده است. شهیدان «محمود مراد اسکندری» عمو و برادرزادهای هستند که یکی از آنها در راه دفاع از خاک وطن و دیگری در دفاع از حرم به شهادت رسیدهاند. قصه زندگی این دو شهید که با وجود غوغایی که در دل دارند، سرشار از ناگفتههایند. رازهای ناگفته و سر به مهری که تازه بعد از شهادت آشکار شد.
محمود مراد اسکندری در روزهای ابتدایی خاک سوسنگرد را سرخ کرد و 7 سال بعد به افتخارش، نام او را روی برادرزادهاش گذاشتند و خون این برادرزاده نیز 32 سال بعد تربت حرم را رنگین کرد.
محسن مراد اسکندری، برادر شهید دفاع مقدس و عموی شهید مدافع حرم، درباره نحوه شهادت این دو رزمنده و علت تشابه نام هر دوی آنها به خبرنگار گروه زندگی گفت: محمود مراد اسکندری فرزند سوم خانواده بود و زمانی که به شهادت رسید من 5 ساله بودم. با پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران برادرم به سپاه ملحق شد و 10 روز بعد از شروع جنگ و در حالی که رزمندهها در سوسنگرد با کمترین امکانات در برابر صدام مقاومت میکردند او به همراه 29 رزمنده دیگر از سوسنگرد دفاع کردند و تنها برادر من به شهادت رسید. دشمن که نمیتوانست وارد شهر شود اقدام به تلهگذاری کرد. وقتی رزمندگان با نفربر عراقی که در حاشیه شهر رها شده بود مواجه میشوند تصمیم میگیرند آن را به غنیمت بگیرند. ابتدا سردار شمخانی سعی کرد تا نفربر را بیاورد اما موفق نشد اما برادرم که به کارهای برقی آشنا بود برای جابهجا کردن نفربر وارد آن شد.
از آنجایی که بنیصدر اجازه نمیداد سلاح و تجهیزات در اختیار رزمندگان قرار گیرد غنیمت گرفتن این نفربر بسیار اهمیت داشت. اما عراقیها نفربر را تلهگذاری کرده بودند و وقتی برادرم داخل رفت منفجر شد و محمود به شهادت رسید. او نخستین پاسدار و مربی آموزش نظامی سپاه بود که به شهادت رسید. پیکر او را در بهشت شهدا اهواز به خاک سپردیم. وی ادامه داد: از آنجایی که رشادتهای برادرم در بین مردم و اقوام زبانزد بود همه خانواده تلاش کردند تا نام او برای همیشه زنده بماند. 7 سال بعد وقتی برادر بزرگم، احمد، صاحب فرزند شد، به یاد برادرم نام محمود را برای نوزاد انتخاب کرد. همچنین برادر دیگرم چند سال بعد وقتی پسرش به دنیا آمد نام محمود را برای او انتخاب کرد.
محسن مراد اسکندری درباره شهادت برادرزادهاش در راه دفاع از حرم گفت: محمود در کودکی از ما میخواست تا از رشادتهای عمویش برای او بگوییم و همیشه به داشتن این عمو افتخار میکرد. او بعد از مرگ پدر و مادر از خواهرها و برادرش مراقبت میکرد. او مربی آموزش نظامی بسیج بود. با شروع جنگ در سوریه وقتی شنید که تروریستهای تکفیری قصد تخریب حرم اهل بیت را دارند دیگر طاقت نیاورد و خونش بهجوش آمد و تصمیم گرفت برای دفاع از حرم به سوریه برود. همیشه آرزو داشت در راه دفاع از حرم شهید شود تا بتواند کنار مزار عمویش آرام بگیرد.
اسکندری با بیان اینکه این مرتبه دومی بود که محمود برای دفاع از حرم اهل بیت(س) به سوریه سفر میکرد، افزود: مهمترین مسالهای که به او انگیزه مبارزه با دشمنان تکفیری را میداد محبت و ارادت قلبی بود که به حضرت زینب(س) داشت . وقتی به منطقه بیابانی اطراف دمشق رسید و از همرزمانش شنید که حضرت زینب(س) و طفلان امام حسین(ع) وقتی به اسارت گرفته شدند با پاهای برهنه از این منطقه عبور کرده بودند پوتینها را درآورد و پابرهنه روی سنگها راه میرفت و گریه میکرد.
از همرزمان محمود شنیدم که تقریباً در روزهای پایانی مأموریت، او و تعدادی از همرزمانش در منطقهای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار میگیرند و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه دشمن را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی میکنند، هنگامی که فرمان عقبنشینی تاکتیکی از سوی فرمانده میآید، او به سمت اسلحهای که روی زمین افتاده بود میرود و به دوست همرزمش میگوید نمیخواهم اسلحهای که با هزینه بیتالمال تهیه شده به دست تکفیریها بیفتد و در همین لحظه مورد اصابت گلوله تکتیرانداز دشمن قرار گرفت و روز 12 بهمن ماه به شهادت رسید.
وی درباره علاقه شهید مدافع حرم به عمویش گفت: همیشه به من میگفت کنار مزار عمو محمود جای من است و روز آخری که میخواست به سوریه برود یک روز بعد از خداحافظی پیامکی با این مضمون برای من فرستاد: کنار عمو محمود یادت نره. او همانطور که دوست داشت به مقام شهادت رسید.طبق خواسته خودش او را کنار عمویش در گلزار شهدای اهواز به خاک سپردیم.