اینجا مدرسه آقازاده هاست!
طبق گفتههای آقای مدیر باید تقریباً یک سال در نوبت بمانم،اما نه برای ثبتنام. فقط برای گرفتن فرم مخصوص! چون اینجا مدرسه خاص است. همین مدرسه چند هزار متری معروف خیابان فرشته تهران که چه آقازادههایی از آن فارغالتحصیل نمیشوند. ثبتنام که هفتخوان خودش را دارد.
کد خبر :
541508
روزنامه ایران: «22 اردیبهشت سال 96» حالا با تعجب بیشتری حرفهایش را دنبال میکنم. با همان لحن بیتفاوت دوباره تاریخ را تکرار میکند: «خانم، گفتم که به هیچ عنوان امکان ندارد. ظرفیت مقطع دهم تکمیل است. این تاریخی که عرض کردم، رأس ساعت 6 صبح، سالن اجتماعات مدرسه تشریف داشته باشید.»
طبق گفتههای آقای مدیر باید تقریباً یک سال در نوبت بمانم،اما نه برای ثبتنام. فقط برای گرفتن فرم مخصوص! چون اینجا مدرسه خاص است. همین مدرسه چند هزار متری معروف خیابان فرشته تهران که چه آقازادههایی از آن فارغالتحصیل نمیشوند. ثبتنام که هفتخوان خودش را دارد.
فرم ثبتنام باید پر شود و اگر آدرس محل سکونت از الهیه بالاتر بود، مدرسه درباره دانشآموز شما تحقیق میکند. تازه بعد از همه اینها به قرار مصاحبه دعوت میشوید.
به هرحال رد شدن از درهای این باغ دراندشت و نشستن پشت آن میز و نیمکتها، هم پول میخواهد هم پارتی هم خوششانسی و هم اسم و رسم خانوادگی و...
شهریه چیزی نزدیک به 10 میلیون تومان است. البته فقط تا ساعت یک.
اما مدرسه تا ساعت پنج بعدظهر برای بچهها برنامه دارد. بعد از ساعت پنج هم استخر و زمین فوتبال و... پس باید روی همان 40 میلیون تومان حساب کنید. البته بدون احتساب صبحانه و ناهار و عصرانه و سرویس و کارهای فوقبرنامه و اردوهای علمی داخلی و خارجی و بروید روی 150 میلیون. آقای مدیر میگوید:
«بستگی دارد... کلاس روباتیک و آزمایشگاه عالی و تقویتی المپیاد، اجباری است اما بقیه کلاسها را هم بهتر است ثبتنام کنید.»
دو کلاس زبان اجباری هم باید انتخاب شود. فهرست زبانها روی بورد ردیف شدهاند؛عربی، فرانسه، انگلیسی، آلمانی، چینی و... خبری از حق انتخاب و این حرفها نیست.عدالت آموزشی، اجباری است. امکانات و خدمات اجباری و شهریههای نجومی هم اجباری. از دفتر مدرسه تا در شمالی تقریباً 10 دقیقه راه است. 10 دقیقهای که خالی از لطف نیست؛ به تماشای زمین بسکتبال و تنیس و استخر تابستانی میگذرد. اتومبیل لکسوس آخرین مدلی مقابل در پارک کرده.
راننده که مرد جوانی است، میپرسد: «ببخشید خانم! کلاس سازه تمام شد؟»
از کلاس سازه خبر ندارم. اصلاً سازه چی؟ چه اهمیتی دارد. شاید بچهها از کلاس سازه یکراست به زمین تنیس بروند. شاید به سالن روباتیک. شاید... به این فکر میکنم که برای درس خواندن در این بهشت آموزشی چند واحد آی کی یو لازم است؟
به دبستان پسرانه دیگری حوالی خیابان دروس سر میزنم. شاید جای ارزانتری باشد. شهریه نزدیک 7 میلیون تومان است. البته برای پیشدبستانی. اما به قول آقای مسئول ثبتنام، این فقط شهریه خام است: «نمیشود مبلغ دقیق را از حالا اعلام کرد. مخصوصاً الان که دیگر ثبتنام نمیکنیم. فرمول شهریه کامل با توجه به کلاسهای ورزشی، تقویتی، هوش، خلاقیت و هنر محاسبه میشود. ماهی یکبار هم اردو و بازدید داریم. قیمت تقریباً نزدیک 20 میلیون میشود. البته اگر شرایط ثبتنام را داشته باشید. آدرس سکونت و تحصیلات عالیه برای پدر و مادر.» ظاهراً برای ثبتنام در این مدرسه از ما بهتران هم خیلی دیر شده، افسوس! 40 نفر پیشدبستانی ثبتنام کرده و ظرفیت تکمیل است. التماس و پول بیشتر و نامه از فلان وکیل و وزیر هم فایده ندارد.
اصرارهای خانم جوانی هم مثل من بینتیجه میماند. برای ثبتنام پسرش در مقطع چهارم آمده اما با چند روز تأخیر. از این جور مدرسهها دلخوشی ندارد. یکی از همین مدرسههای خاص معروف حوالی میدان بهارستان، بچه را جواب کردهاند. حالا مجبور است هر طور شده اینجا ثبتنام کند:
«خودمان هم نفهمیدیم چرا این کار را کردند؛ قانون اون مدرسه اینجوریه. هر سال چند نفر از بچهها را اخراج میکنند. به قول خودشان میخواهند گلچین کنند. یعنی از 100 نفر بچهای که در یک سال ثبتنام میکنند فقط 10 نفر تا مقطع پیشدانشگاهی نگه میدارند و بقیه را غربال میکنند و به بهانههای مختلف پرت میکنند بیرون. حتی اگر با بهترین نمره قبول شده باشد. خب این بچه به آن فضا و همکلاسیها عادت کرده. خیلی ضربه میخورد. چرا باید قربانی خودخواهی مدیران این مدرسه شود؟ پسر من تا چند هفته بعد از اینکه فهمید دیگر نمیتواند آنجا درس بخواند، افسردگی گرفت. با کسی حرف نمیزد، مدام گریه میکرد.»
یک زمانی تفاوت مدارس دولتی و غیردولتی در این بود که در مدرسههای دولتی نمرههای زیر 10 به بچهها میدادند که زیادی پررو نشوند و توی مدارس غیرانتفاعی به هر بهانهای یک 20 خوشگل تقدیم میکردند که خانوادهها راضی باشند. در عوض مدارس دولتی معمولاً حیاط بزرگی داشتند که بچه میتوانست زنگ تفریح بدود و بازی کند و مدرسه غیرانتفاعی یا یک واحد آپارتمانی بود یا خانهای فرسوده و کلنگی. قاعده همین بود تا اینکه از یک دهه پیش سر و کله مدارس خاص پیدا شد. حالا هر مدرسه میتوانست منوی آموزشی خودش را داشته باشد. به هرحال هرچقدر پول بدهی همان قدر هم آش میخوری.
مهدی بهلولی فعال و عضو انجمن صنفی معلمان در گفتوگو با «ایران» میگوید: «آموزش و پرورش از همان ابتدا نمیبایست اجازه تأسیس مدارس هیأت امنایی را میداد. حالا وقتی والدین برای ثبتنام در مدارس دولتی به شهریههای 600، 700 هزار تومانی اعتراض میکنند، در جواب میگویند اگر ناراحتید بروید مدارس غیردولتی با شهریههای میلیونی ثبتنام کنید!» خیلی از مدارس خاص غیرانتفاعی منتسب به سیاستمداران و افراد صاحبنام است.»
وی عنوان میکند: «در خیلی از این مدارس با آزمونهای خیلی سخت بچههای تیزهوش را گزینش میکنند، آن هم فقط و فقط از بین خانوادههای تحصیلکرده و با اسم و رسم. برای آموزش و کلاسهای تقویتی و فوقبرنامه هم هزینههای نجومی میگیرند. واقعاً با همه این تفاسیر چرا آن بچه نباید در بهترین دانشگاه قبول شود؟ وقتی بهترین شرایط هوشی، خانوادگی و تربیتی برای رشد یک دانشآموز وجود دارد، دقیقاً آن مدرسه چه کار خاصی انجام میدهد؟ طبق آخرین پژوهشها مهمترین عامل موفقیت مدارس پولی، گزینش بهترین دانشآموزان است نه اینکه خود سازمان مدرسه در این موفقیت نقشی داشته باشد.»
با تمام این اما و اگرها، همچنان ظرفیت این مدارس تکمیل است. آنها هنوز مشتریهای خاص خودشان را دارند. هنوز هم خانوادههای زیادی به هر قیمتی که شده، بچهها را راهی این مدارس میکنند. مدرسههای پولی و خاص این روزها، برای خانوادهها ارج و قرب میآورد. هرچقدر گرانتر، کلاس خانواده بالاتر. اما...
1- عدالت آموزشی در میان این منوهای رنگی دقیقاً چگونه معنا پیدا میکند و مسئول از دست رفتن استعدادهایی که دستشان به مدارس از ما بهتران نمیرسد، چه کسی است؟
2- انواع منوها و شیوهای آموزشی، درنهایت چگونه نظام آموزشی را ترسیم میکند؟
3- چه مافیایی از شکلگیری طبقات مختلف آموزشی سود میبرد؟
4- تبدیل آموزش به کالایی لوکس چه تأثیری در فرهنگ خانوادهها دارد؟
بهلولی میگوید: «ثبتنام در این مدرسهها، به بخشی از فرهنگ خانوادهها تبدیل شده. از یک طرف خانوادهها چارهای ندارند؛ وقتی بیشتر از 70 درصد مدارس در خیلی از مناطق شهری غیر دولتیاند، خانوادهها بچههایشان را کجا ثبتنام کنند؟ مثلاً در منطقه 5 تهران تعداد مدارس خاص باور نکردنی است، مدارس غیرانتفاعی معمولی هم جای خود را دارد. همین طور مدرسه تیزهوشان و نهایتاً هیأت امنایی. از طرف دیگر در این سالها چشم و همچشمی هم برای ثبتنام در مدارس غیرانتفاعی و خاص بیداد میکند. برای همین میبینیم آمار خانوادههای متوسط و حتی سطح پایین که با قرض و قوله این شهریهها را جور میکنند، خیلی بیشتر از قبل شده. فقط برای اینکه با افتخار بگویند بچه ما در فلان مدرسه درس میخواند.متأسفانه همهگیر شدن این تفکر تبعات جبرانناپذیری داشته و دارد.»
یکی از سادهترین تبعاتی که خیلی از کارشناسان آموزشی بر آن تأکید میکنند خالی شدن مدارس دولتی از دانشآموزان باهوش و خانوادههای تحصیلکرده است. بچههایی که هر کدامشان میتوانند الگوی 100 دانشآموز دیگر باشند، بتدریج از این مدارس میروند. فقط به این دلیل که نمیخواهند در مدارس ارزان دولتی درس بخوانند.
بهلولی میگوید: «تمام این عوامل دست به دست هم داده تا به معنای واقعی آموزش و پرورش ما طبقاتی شود. مگر شعار انقلاب ما دفاع از مستضعفین نبود؟ حالا هیچ آثاری از برابری آموزشی در کشور ما وجود ندارد. فاصله این مدارس با بعضی از مدارس روستاهای محروم واقعاً باور نکردنی است. امروز به جایی رسیدهایم که روز به روز هم خود والدین و هم مسئولان مدارس و هم سیستم کلی نظام آموزشی ما به عمیق شدن این شکاف بیشتر و بیشتر دامن میزنند.»
دقیقش یادم نیست؛ شایدهمین چند هفته پیش بود که یکی ازخبرگزاریها تصاویر مدرسه روستایی در سیستان و بلوچستان را منتشر کرد.
با همان تیتر همیشگی: «مدارس کپری هنوز پابرجا»مدرسههایی بنا شده با حصیر. بدون سقف و دیوار و پنجره!