طنز: گر نگردد زخم مردم التيام، رک بگويم‌ فرصتت گردد تمام

با صداقت گويمت فرصت کم است مرحمي‌بر اقتصادت ملزم است

کد خبر : 540578

روزنامه مردمسالاری؛ سيد حميدرضا خوشدل: کسبمان در گل فرو شد تا گلو دخلمان رنگش ز خجلت چون لبو آسمانش از شپش‌ها شد قرق بلبل طبعم زند هر دم تپق کسبمان شد با کسادي هم‌قطار چشممان درشد دگر از انتظار انتظار از روزگاري پر اميد اقتصادي در توانايي‌، رشيد اقتصادي قدرتش هم تا‌، بعيد تا تورم را نمايد ناپديد وعده‌هايي بيخ گوشم خوشگوار از زمستاني که مي‌گردد بهار عمرمان طي شد‌، چه شد پس آن نويد‌؟ چشممان گرديده بر اين در سفيد دم به دم گويي ز بهبودي کلان کسبمان ليکن خراب است هم‌چنان دم به دم گويي تورم شد فنا مي‌مکد ليکن گراني خون ز ما گفته‌اي درمان نمودم اقتصاد کسب ما ليکن فزون‌تر شد کساد رونق از بازارمان گردانده رو بين‌مان تا قهقرا يک تار مو سيل برگشتي ز چک‌ها بي‌شمار داده بر يغما ز کاسب اعتبار رزقمان هرگز نشد افزون که هيچ تازه افتاديم به راهي پر ز پيچ خودرويي در زير پايم مانده بود از زمان‌هايي که کسبم زنده بود بهر چک‌ها کردمش تبديل پول تا طلبکارم چکش گردد وصول وضع ما گر ماند اين‌سان پايدار در شود از روزگارانم دمار وضع ما آشفته شد کاري بکن اقتصادي خفته را ياري بکن با صداقت گويمت فرصت کم است مرحمي‌بر اقتصادت ملزم است گر نگردد زخم مردم التيام رک بگويم‌: فرصتت گردد تمام ...

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: