شرح یک دیدار بهروایت خانواده شهدای مدافع حرم
به آقا گفتم: خیلی آرزو داشتم که دخترم را بغل شما بدهم و در گوش او اذان بگویید، چون بچهام بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده، هرچند که دیر شده ولی باز هم دوست دارم. آقا گفتند که "نه، دیر نشده". حسم قابل وصف کردن نیست، چون فقط اشک میریختم.
ذوق و شوق خانواده شهدای فاطمیون جالب و دیدنی بود
سردار رضا فرزانه متولد سال 1343 و فرمانده سابق لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بود که داوطلبانه راهی سوریه شد و در روز پنج شنبه 22 بهمن ماه 94 طی عملیات مستشاری توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید. شهید فرزانه بعد از بازنشستگی معاون بازرسی ستاد مرکزی راهیان نور و فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور شد. پیکر مطهر این شهید همچنان مفقودالاثر است. مسعود فرزانه پسر سردار شهید رضا فرزانه که در دیدار روز گذشته با رهبر معظم انقلاب و ضیافت افطاری ایشان برای خانواده شهدا حضور داشت، در روایت این دیدارها در گفتگو با تسنیم میگوید: دیدار یک دیدار عمومی با خانواده شهدا به صرف افطار بود. در واقع اولین دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم به صورت عمومی و در ماه رمضان با رهبر معظم انقلاب بود که تعداد زیادی از خانواده شهدا در آن حضور داشتند. در این دیدار برخی از جانبازان مدافع حرم و جانبازان واقعه هفتم تیر ماه هم حضور داشتند. در میان هیجان و خوشحالی خانوادهها برای دیدار با رهبرشان، ذوق و شوق خانوادههای مدافع حرم افغانستانی از لشکر فاطمیون خیلی جالب و وصف ناشدنی بود.
چند نفری که فرار کردند تا در ردیف اول مقابل آقا بنشینند
خیلی از آنها از هیجان دیدار آقا تلاش داشتند تا به ردیفهای اول حسینیه بروند و حضرت آقا را در طول صحبتهایشان از نزدیک ببینند. برخی حتی تلاش داشتند از میلههای جلو عبور کرده و جلوتر از سایرین بنشینند. با تلاش زیاد عاقبت چند نفری توانستند از دست مأموران محافظ حلقه ابتدایی فرار کرده و در ردیف اول بنشینند. بچههای شهدای افغانستانی مدافع حرم هم شور و شعف زیادی داشتند. دو بچه 9 یا 10 ساله از فرزندان شهدای فاطمیون شعری آماده کرده بودند و منتظر فرصت بودند تا آن را در مراسم برای آقا بخوانند. اما فرصتی مهیا نشد و سرانجام در زمان افطار و زمانی که همه دور سفره نشسته بودند، جلو رفتند و شعرشان را به صورت اختصاصی برای آقا خواندند.
مسعود فرزانه در ادامه به برخی از حاشیههای جالب توجه دیدار اشاره میکند و میگوید: سر سفره افطار یکی از اعضای خانواده شهدا چفیه آقا را برای تبرک از ایشان گرفت. همچنین مادر یکی از شهدا کمی از غذای آقا برای تبرک برداشت. نامهها و درخواستهای کتبی زیادی هم از جانب خانواده شهدا میرسید که همگی به دست محافظین آقا داده میشد تا در اسرع وقت رسیدگی شود. بعضی از خانوادهها که صحبت خصوصی با رهبر معظم انقلاب داشتند سر سفره پیش ایشان رفته و صحبتشان را عنوان میکردند.
آقا در پاسخ گزارش رئیس بنیادشهید گفت: این کارها وظیفه شماست، باید بالاتر از این حرفها بروید
او ادامه می دهد: جملاتی که آقا در مورد حضور مدافعین حرم در عراق و سوریه فرمودند و تیتر یک رسانهها هم شد، حرفهای قابل توجهی بود که باعث قوت قلب خانوادههای شهدای مدافع حرم شد. آقا فرمودند: «هدف اصلی از راهاندازی گروههای تروریستی تکفیری و اقدامات آنها در عراق و سوریه حمله به ایران بود اما قدرت نظام جمهوری اسلامی موجب شد آنها در همان عراق و سوریه زمینگیر شوند.»
فرزند سردار شهید مدافع حرم، رضا فرزانه با اشاره به نکته رهبری در مورد کم کاری در زمینه معرفی فرهنگ شهدا میگوید: در ابتدای جلسه پیش از سخنان مقام معظم رهبری، حجت الاسلام شهیدی رئیس بنیاد شهید که نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران هم هستند، گزارشی را از فعالیتهای صورت گرفته در بنیاد ارائه دادند. بعد از گزارش ایشان، حضرت آقا دو سه بار تکرار کردند که این کارها که عنوان کردید خوب است ولی وظیفه شماست که وقتی آنجا کار میکنید این فعالیتها را برای خانواده شهدا انجام دهید. باید بالاتر از این حرفها بروید و فقط به تکریم خانوادهها بسنده نکنید. باید راه و منش این شهدا را به مردم نشان دهید و اشاره کردند که متاسفانه کار شاخص هنری مثل تولید فیلم در زمینه شهدای هفتم تیر و شهدای مدافع حرم صورت نگرفته است.
محمد علی پنج سالهام فریاد زد: «ای رهبر آزاده...آمادهایم، آماده»/آقا برایش دست تکان دادند
«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و ساکن محله فلاح تهران بود و مهندسی برق میخواند که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام به شهادت رسید. از این شهید دو فرزند به نامهای محمد علی، پنج ساله و محمد حسین، 19 ماهه به یادگار مانده است. مرضیه علمی همسر شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» نیز روز گذشته در این دیدار باشکوه خانواده شهدای مدافع حرم با امام خامنهای حضور داشت. او در گفتگو با تسنیم از حاشیههای جذاب این دیدار اینچنینی میگوید: خوشبختانه توانستم آقا را با فاصله حدود 10 متر ببینم. فقط از نفس کشیدن حضرت آقا در حسینیه بهره بردم و همین که جایی بودم که آقا نفس میکشید، برایم لذت بخش بود. وقتی حضرت آقا داخل حسینیه آمدند، محمد علی را بغل کردم و آقا را به او نشان دادم. البته پسرم آقا را میشناسد. به او گفتم برای آقا دست تکان بده و یک لحظه که همه نشستند، محمد علی دست تکان داد که آقا هم در پاسخ برای پسرم دست تکان داد.
او ادامه میدهد: بعد از این که همه شعار دادند و ساکت شدند، محمد علی خیلی بلند و بدون هماهنگی من گفت:«ای رهبر آزاده...آمادهایم. آماده». صدایش کاملا واضح بود و در فضای حسینیه پیچید. برایم جالب بود، زمانی که بیرون از حسینیه بودیم، همسر یک شهید را دیدم که از خوشحالی اشک میریخت و به یکی از خادمها میگفت:« 10 سال است که همسرم شهید شده و آرزو داشتم که آقا را ببینم تا ایشان بر سر دخترم دست بکشد.»
همسر شهیدم نتوانست قبل از شهادت به زیارت آقا برود
مرضیه علمی از آرزوهای بزرگ و کوچک خود و همسر شهیدش میگوید: یکی از آرزوهای من و همسرم این بود که با هم به دیدن حضرت آقا برویم. ولی متاسفانه این اتفاق برای همسرم نیفتاد، البته ایشان حتما آقا را میبیند و یکی از چیزهایی که من را بعد شهادت همسرم آرام میکرد، دیدار حضرت آقا بود. حس میکنم بعد از شهادت همسرم با دیدن آقا به آرامش رسیدم و فقط ایشان را نگاه میکردم.
آرزو داشتم آقا دخترم را در بغل بگیرد
شهید میثم نجفی متولد 1367 ، یکی از تکاوران سپاه حضرت محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ بود که سال گذشته در 12 آذرماه همزمان با ایام اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید. از او یک دختر به نام حلما به یادگار مانده است که 17 روز بعد از شهادتش متولد شد. زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم«میثم نجفی» نیز در گفتگو با تسنیم درخصوص دیداری که شب گذشته در جمع خانواده شهدای مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب داشته است، میگوید: وقتی آقا را دیدم تمام خستگی از بدن من بیرون رفت و تمام سختیهایی که برای دیدار ایشان کشیدم، برایم لذت بخش و شیرین شد و خیلی خوشحال بودم. با این عشق رفته بودم و فقط آرزو داشتم که آقا را از نزدیک دیده و با ایشان حرف بزنم و دخترم را بغل ایشان بدهم که این خستگی برایم لذت بخش بود.
وقتی آقا در گوش تنها فرزند شهید اذان گفت/حلما گریه میکرد اما در بغل آقا آرام شد
او ادامه میدهد: هنگام شام خوردن، کنار سفره حضرت آقا نشسته بودم و فقط توانستم به آقا بگویم:«خیلی آرزو داشتم که دخترم را بغل شما بدهم و در گوش او اذان بگویید، چون بچهام بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده، هر چند که دیر شده ولی باز هم دوست دارم» که آقا گفتند:«نه، دیر نشده، چرا دیر شده؟» دخترم، حلما که تازه با هزار زحمت در بغلم خوابیده بود را یک نفر از محافظان ایشان از من گرفت به حضرت آقا بدهد که بیدار شد و گریه کرد ولی بغل حضرت آقا که دادند آرام شد و خیلی آرام در بغل ایشان نگاه میکرد و آقا در گوش او اذان گفتند. بعد از آن به آقا گفتم:«خیلی برایمان دعا کنید.» خیلی حرفها داشتم به آقا بگویم که نتوانستم بگویم چون نه وقت و نه جای حرفهای من بود.
همسر شهید نجفی درباره احساس خود از لحظه دیدار با حضرت آقا میگوید: حسم قابل وصف کردن نیست، چون فقط اشک میریختم. فقط تمام فکرم این بود که دخترم را بغل آقا بدهم و حتی اصلا حواسم نبود که چفیه یا انگشتر ایشان را هدیه بگیرم. از وقتی دخترم به دنیا آمد، تمام فکرم این بود که یک روز آقا را دیده و بچهام را به ایشان بدهم تا در گوشش اذن بگویند. چون پدرش اذان نگفته بود، دوست داشتم که آقا این کار را انجام دهند.
بهترنی هدیه تولد زندگیام را از میثم دیشب با دیدار آقا گرفتم
چهارشنبه 9 تیرماه سالروز تولد زهره نجفی، مادر حلما است. او میگوید: زمانی که دیشب در بیت رهبری به همه التماس میکردم اجازه دهید آقا را از نزدیک ببینم و دخترم را بغل ایشان بدهم، میگفتند:« نمی شود» چون دیدار عمومی بود و قرار نبود کسی خصوصی به دیدار ایشان برود. چند نفری کنار سفره افطار خدمت ایشان رسیدند. یک لحظه که دخترم بی قراری و گریه کرد، اشک ریختم و گفتم:«میثم خودت میدانی، برایم درست کن» وقتی که دیدار از نزدیک انجام شد، اول از خدا و بعد از شوهرم تشکر کردم و به میثم گفتم:«باز هم هدیه تولدم را دادی. این مرتبه بیشتر از همیشه خوشحالم کرد.» مدتی است به خودم میگفتم 9 تیرماه برسد من چه کار کنم؟ همسرم هر سال برایم هدیه تولد میگرفت که امسال هدیهام را جلو جلو داد و بهترین اتفاق زندگیام دیدار دیشب با آقا بود.
روایت اولین مادر شهید مسعود عسگری با رهبر معظم انقلاب
مادر شهید مسعود عسگری، شهید 25 ساله مدافع حرم که 21 آبان ماه سال گذشته به شهادت رسید، برای اولین بار بود که در دیدارهای مردمی رهبر معظم انقلاب حضور پیدا میکرد. او میگوید: خیلی سال پیش یکبار در سخنرانی ایشان در مجلس حضور داشتم که ایشان را از دور میدیدم ولی این دیدارهای صمیمانه که در بیت رهبری برگزار میشود را تاکنون درک نکرده بودم. پسرم مسعود قبل از شهادتش هر بار در مراسمها و مناسبتهای مختلف خیلی اصرار میکرد که با هم به بیت رهبری برویم اما چون توضیح داده بود که چند ساعتی طول میکشد، من به او میگفتم کمردردم نمیگذارد که بتوانم چند ساعت میان جمعیت در بیت بنشینم و هیچوقت قبول نکردم همراهش بروم. اما حالا بعد از شهادتش این سعادت نصیبم شد که در دیدار آقا با خانواده شهدای مدافع حرم حضور داشته باشم و بتوانم ایشان را در فضای حسینیه ببینم. آن فضا واقعا فضای خوبی بود. با دیدن ایشان در تلویزیون خیلی فرق میکرد. با وجود اینکه کتفم درد میکرد و در مدتی که نشسته بودم و به صحبتهای آقا گوش میدادم، درد میکشیدم اما عمیقا خوشحال بودم که در این دیدار حضور داشتم.
صحبتهای امید بخش رهبری درباره خانواده شهدا
مادر شهید مسعود عسگری دائما تکرار میکند که دوست داشتم خیلی نزدیکتر از این، آقا را زیارت کنم و میگوید: با اینکه خیلی از این دیدار لذت بردم اما دلم راضی نشد، چون دوست داشتم با آقا هم کلام شوم و ایشان را از نزدیک ببینم اما به هر حال دیدار یک دیدار عمومی بود و اگر هرکسی میخواست برود جلو و با ایشان صحبتهای خصوصیاش را مطرح کند، نظم جلسه به هم میریخت.
او ادامه میدهد: حدیث زیبایی بالای سر حضرت آقا داخل حسینیه نصب شده بود که توجه ما را جلب میکرد: «قال رسول الله(ص): خداوند میفرماید من جانشین شهید در خانوادهاش هستم.» جملات آقا هم به خصوص آن بخشی که فرمودند:«شهدا و خانوادههای آنان ستونهای صخرهوار نظام جمهوری اسلامی هستند و به همین علت است که نظام همواره در مواجهه با چالشهای گوناگون، توانسته بر آنها غلبه کند.» خیلی برای ما خانواده شهدا امید بخش بود.
آقا در سخنانشان به رئیس بنیاد گفتند: این مردم بودند که طی این سالها یاد این شهدا را زنده نگه داشتند
مادر شهید عسگری به نکته دیگری اشاره میکند که قبلا مسعود فرزانه هم آن را یادآور شده بود. او میگوید: آقای شهیدی رئیس بنیاد شهید قبل از سخنان آقا در این دیدار گزارشی ارائه دادند که آقا در میان صحبتهایشان به ایشان گفتند در واقع کاری هم برای آنها نشده است و به خصوص به واقعه هفتم تیرماه و شهدای این حادثه تروریستی اشاره کردند که در طول این سالیان ساخت فیلم و کارهای مشابه برای شناختن این شهدا انجام نشده است و این مردم بودند که طی این سالها یاد این شهدا را زنده نگه داشتند.
و افطار که پایان این یدار صمیمانه و دلنشین بود نیز از خاطرات به یادماندنی این مادر شهید است. او میگوید: موقع افطار هم ما طبقه بالا رفتیم و از آقا دور بودیم اما همین که سر سفرهای افطار میکردیم که به نام حضرت آقا بود، خیلی برایمان جای خوشحالی و رضایت داشت. برخی از خانوادهها از سفره افطار برای تبرک برداشته و میبردند. من هم قند و نمک و شکر خود را برای تبرک برداشتم و با خود به همراه آوردم. امیدوارم دیدارهای این چنینی باز هم نصیبم شود و بتوانم حضرت آقا را از فاصله خیلی نزدیکتری ببینم.
روایت کودکانی که آقا را «بابا» صدا میکردند
مرضیه فلاح پیشه فرزند شهید جاوید الاثر مدافع حرم اصغر فلاح پیشه است. او در گفتگو با تسنیم درخصوص دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با مقام معظم رهبری و حضورش در این دیدار میگوید: هیجانی که برای این دیدار داشتیم خیلی زیاد بود. زمان دیدار با آقا مصادف با سفر مادرم به مشهد شد، چون قرار بود شبهای احیاء در حرم امام رضا(ع) باشند ولی همانطور که خدا این دیدار را برایمان فراهم کرد، توانستیم بلیط مادرم را نیز تعویض کنیم.
او ادامه میدهد: حس خیلی شیرینی بود. وقتی ایشان با آن همه وقار و متانت جلوی تو میایستد و به قدری صمیمی برخورد میکند، ناخودآگاه جایگاه ایشان را فراموش میکنید. وقتی می گویند، مثل پدر خانواده است، ایشان را که دیدم حس کردم پدرم است. وقتی بچههای کوچک مثل برادرم، ایشان را جای پدر میدیدند و دنبال این بودند که با آقا از نزدیک صبحت کنند، خیلی شیرین بود. وقتی ایشان جلو می آمد، بچههای کوچک حتی یک ساله و دو ساله، آقا را «بابا» صدا میکردند.
فلاح پیشه میگوید: صحبتهای دیروز ایشان نیاز همه ما بود. این که در مورد شهید، مقام شهید و خانواده صحبت کردند هر کدام یک آرامشی برای ما به ارمغان داشت. یک جایگاهی را برای خانواده شهدا گفتند، که ما خدا را شکر میکنیم. به همسر، فرزند، پدر و مادر شهید اجر و قرب دادند که این موضوع در جامعه خیلی کم دیده میشود.