تروریست‌ها و لحظات سخت تصمیم/ دوگانه آمریکا-انگلیس در کودک‌کشی با پهپاد

هیئت تصمیم‌گیرنده ماجرا را به وزارت خارجه ارجاع می‌دهد. هر لحظه ممکن است افراد ساکن آن خانه تروریستی با جلیقه‌های انتحاری از آن‌جا خارج شوند و فاجعه دیگری را رقم بزنند. وزیرخارجه انگلستان در حال انجام سخنرانی است. دقایقی بعد او را در دستشویی می‌بینیم که درباره این عملیات صحبت‌ میکند. او طفره می رود و مسئله را به وزیرخارجه آمریکا و نهایتاً نخست‌وزیر انگلستان محول می‌کند. یک هجو کامل از مقامات سیاسی درگیر این ماجرا...

کد خبر : 536456

سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: فیلم چشمی در آسمان( Eye in the Sky) از همان ابتدا با تعلیق آغاز می‌شود. تعلیقی کشنده که سایه‌اش بر سر تمامی لحظات فیلم اُفتاده است. لینکی برای سرهنگ کاترین پاول ارسال می‌شود که در آن چند تن از اعضای گروه تروریستی الشباب یک مامور سازمان‌های امنیتی بریتانیا را به قتل رسانده‌اند.

قرار است عملیات انتحاری جدیدی توسط اعضای این گروه صورت بگیرد. سرویس‌های امنیتی انگلستان و آمریکا به دنبال طراحان این عملیات تروریستی هستند. این افراد نفرات دوم، چهارم و پنجم لیست سیاه تروریستی سازمان‌های امنیتی انگلستان و آمریکا در شرق آفریقا هستند. یک انگلیسی، یک آمریکایی و یک آفریقایی.

از انگلستان تا کنیا

چشمی در آسمان(Eye in the Sky) داستان متمرکزی دارد و روی مراحل انجام این عملیات از ابتدا تا انتها تمرکز می‌کند. از لحظه‌ای که سرهنگ کاترین پاول لینک را دریافت می‌کند تا پایان عملیات ما با یک روز کاری که این عملیات در آن روز انجام می‌شود مواجه هستیم. اما قبل از آن ما خانواده کوچکی از اهالی کنیا را می‌بینیم که مشغول زندگی روزمره خود هستند. خانواده‌ای شامل یک مرد و زن و دختر کوچکشان. دختری که ناخواسته نقش مهمی در این عملیات ایفا خواهد کرد.

فیلم داستانش را به صورت موازی پیش می‌برد. از انگلستان به کنیا و چین می‌رود تا بتواند تمامی جزئیات این عملیات را به مخاطب نشان دهد. فیلم مدام در حال سرک کشیدن به زوایای مختلف این عملیات است و از این طریق حس تعلیق نابی می‌آفریند. از جلسه هیئت سیاسی تصمیم‌گیرنده در انگلستان به محل انجام عملیات در انگلستان و کنیا سرک می‌کشد. خانواده کوچک کنیایی را نشانمان می‌دهد. سراغ وزرا و صاحب منصبان سیاسی همه کشورهای درگیر می‌رود و آن‌ها را در این چالش اخلاقی شریک می‌کند.

مبارزه پهبادی با تروریسم

قرار است از طریق یک پهباد موشکی به سمت خانه‌ای که تروریست‌ها در آن حضور دارند شلیک شود. اولین چالش فیلم این‌جا شکل می‌گیرد. اعضای نظامی تصمیم‌گیرنده و دادستان معتقدند هدف اصلی در انجام این عملیات نابودی تروریست‌هاست. در حالی که و وزیر و سایر اعضا اعتقاد دارند این عملیات صرفاً یک عملیات دستگیری است چرا که دو تن از تروریست‌ها آمریکایی و انگلیسی هستند.

در خلال همین چالش است که ما با تصویر واقعی سیاست‌مداران تصمیم‌گیرنده روبه‌رو می‌شویم. افرادی مستاصل که بیش از خیر و صلاح مردم کشورشان و جامعه جهانی به دنبال حفظ قدرت و صندلی خود هستند برای همین هم مدام تصمیم شلیک موشک را بر دوش افراد دیگر می‌اندازند.

یک هجو کامل از مقامات سیاسی

ابتدا هیئت تصمیم‌گیرنده ماجرا را به وزارت خارجه ارجاع می‌دهد. این در حالی است که هر لحظه ممکن است افراد ساکن آن خانه تروریستی با جلیقه‌های انتحاری از آن‌جا خارج شوند و فاجعه دیگری را رقم بزنند. اولین تصویری که ما از وزیرخارجه انگلستان می‌بینیم، در حال انجام سخنرانی است. سخنرانی‌ای که به علت احتمال استفراغ او نیمه تمام می‌ماند. دقایقی بعد او را در دستشویی می‌بینیم که تلفن را به او می‌دهند تا صحبت‌های اولیه را درباره این عملیات خطیر انجام دهد. یک هجو کامل از مقامات سیاسی درگیر این ماجرا. اما او هم از زیر بار این مسئولیت شانه خالی می‌کند و مسئله را به وزیرخارجه آمریکا و نهایتاً نخست‌وزیر انگلستان محول می‌کند.

دوگانه آمریکایی انگلیسی

از این‌جاست که چالش دوم آغاز می‌شود. آمریکایی‌ها موافق حمله و انهدام تروریست‌ها هستند در حالی که انگلیسی‌ها می‌خواهند این عملیات با کمترین خسارت به اتمام برسد. کارگردان از نیروهای امنیتی انگلستان چهره‌ای منزه می‌سازد و سعی می‌کند تمام عواقب این تصمیم‌گیری را به گردن آمریکایی‌ها بیندازد. در حالی که همه می‌دانند مهم‌ترین متحد آمریکا در اُروپا انگلستان است.

چالش کودک نان فروش

این چالش به چالش بعدی که حضور همان کودک ابتدای فیلم در محل عملیات است گره می‌خورد. کودکی که فقط برای فروش نان در آن‌جا حضور دارد. ستوان آمریکایی مسئول شلیک موشک و دستیارش مخالف شلیک هستند. کارگردان با نشان دادن این تصویر از آمریکایی‌ها کمی از آن‌ها دلجویی می‌کند. چالش جدیدی آغاز شده است. اگر موشک را شلیک کنند ممکن است آن کودک بمیرد و این به لحاظ تبلیغاتی برای دولت انگلستان به هیچ‌وجه خوب نیست.اگر هم موشک مذکور شلیک نشود ممکن است تروریست‌ها عملیات انتحاری جدیدشان را به ثمر برسانند. این‌جاست که درگیری‌ها و کشمکش‌ها به اوج خود می‌رسد. همه راه‌ها برای دور کردن کودک از محل حادثه به بن‌بست ختم می‌شود. در نهایت مجوز شلیک صادر می‌شود و موشک شلیک می‌شود. در حالی که آن کودک نتوانسته است از آن‌جا برود و می‌میرد.

چالش های اخلاقی بر بستر تعلیق

موفقیت فیلم در طرح همین چالش‌های اخلاقی بر بستر تعلیق است. تمرکز داستان باعث شده ما بدون هیچ حشو و زائدی با موضوعی معین که در زمانی معین اتفاق می‌اُفتد روبه‌رو شویم. بیننده لحظه‌ای از فیلم جدا نمی‌شود. با داستان روبه اوجی طرف است که مدام بر تعلیقش افزوده می‌شود.

کارگردان موفق می‌شود بیننده را مشتاق فرجام کار نگه دارد و او را در چالش‌های اخلاقی فیلم شریک کند. به همین دلیل است که تصمیماتی که شخصیت‌ها در طول فیلم می‌گیرند کاملاً قابل لمس است. ما به تمام آن‌ها حق می‌دهیم و وقتی به جایگاهشان نگاه می‌کنیم تصمیم‌شان به نظرمان درست به نظر می‌رسد. فارغ از جهت‌گیری مضمونی فیلم، ایجاد این حس همذات‌پنداری با شخصیت‌ها بزرگترین دستاورد کارگردان است. این حس به این علت در ما ایجاد می‌شود که ما تمام جزئیات را مشاهده می‌کنیم. تمام چالش‌های ریز و درشتی که شخصیت‌ها در طول عملیات با آن درگیر می‌شوند را می‌بینیم.

فیلم موفق می‌شود این سوال را برای بینندگان مطرح کن که اگر آن‌ها در آن لحظه مسئول بودند چه تصمیمی می‌گرفتند؟ این بزرگترین دستاورد فیلم است. لحظاتی در زندگی هست که تصمیم‌گیری در آن به قدری سخت و دشوار است که ما هر تصمیمی بگیریم عاقبت خوشی ندارد. مثل پایان این فیلم که موشک شلیک می‌شود و اعضای تیم تروریستی نابود می‌شوند. اما کودک بی‌گناهی هم می‌میرد. کودکی معصوم که هیچ نقشی در این اتفاق‌ها نداشته و تمام سرگرمی‌اش بازی با حلقه‌ای ساده بوده که پدرش برایش تعمیر می‌کرد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: