دود سیاه «پادری» در چشم مخاطب/ درگیری‌هایی که هست و صمیمیتی که دیگر نیست

حالا که حدود ده قسمت از این سریال روی آنتن رفته، تقریباً مشخص شده است که پادری چیز جدیدی ندارد و نه تنها نتوانسته مانند سریال‌هایی چون پایتخت پیشرفت رو به جلو داشته باشد و همچنان جذابیت خودش را حفظ کند، بلکه گرفتار مشکلاتی شده است...

کد خبر : 534349

سرویس فرهنگی فردا؛ جابرخرم نیا: رمضان 1392 بود که سریال دودکش از شبکه‌ی اول سیما پخش شد و مورد توجه مخاطبین قرار گرفت. گرچه باید بپذیریم که سریال سازی مناسبتی سیما، حداقل در ماه رمضان، از آغاز دهه‌ی نود دچار رکود شدیدی شده و دیگر به مانند سریال‌های مناسبتی دهه‌های قبل، به ویژه سریال‌های دهه‌ی هشتاد مورد توجه مخاطبان قرار نمی‌گیرد. اما با این وجود سریال دودکش سه سال قبل به خوبی مورد استقبال قرار گرفت. حالا ادامه‌ی ماجرها و داستان همان سریال، با عنوان پادری، به عنوان یکی از دو سریال ماه رمضان، آنتن شبکه‌ی یک را از آن خود کرده است.

ادامه‌ی ماجرا

سریال دودکش، ماجرای گرفتاری‌های فیروز مشتاق و خانواده‌اش بود که هر کدام از آنها دارای تیپ شخصیتی بودند. خود آقای مشتاق که به شدت درگیر اداره‌ی یک خانواده‌ی پرحاشیه و یک قالشویی پر ماجرا بود و صدالبته مشکلات مالی فراوانی داشت که باید آنها را حل می‌کرد، همسر او که زنی دلسوز بود و می‌خواست ارتباط متعادل و صمیمی بین همسرش و نصرت برادر خود برقرار نماید، نصرت نیز که داماد فیروز بود، ورشکست شده بود و خودش هم در این ورشکستگی مقصر بود؛ حالا دوباره به نوعی تلاش داشت تا در نقش یک انسان آویزان، به بهانه‌ی حق و حقوق همسرش از میراث پدری، فیروز را وادار کند که قالیشویی را بفروشد و به او سرمایه‌ای برای کار بدهد. ماجراهای مختلف و دردسرهای سریال به اینجا ختم شد که در آخر سریال مشخص شد قالیشویی دیگر از آن فیروز نیست و فیروز آن را برای تأمین هزینه‌های درمانی پدر مرحومش فروخته است. البته در حاشیه‌ی سریال نقش بهروز بعنوان یک برادر سربه‌هوا و عالیه دختر عموی عفت هم جزیی از داستان بود.

حالا سریال دودکش تمام شده و ادامه‌ی ماجرا بعد از چهارسال روایت می‌شود. همانطور که پیش‌بینی می‌شد فیروز با بازی هومن برق‌نورد، قالیشویی را از دست داده و در تلاش است مشکلاتش را حل کند و یک کارگاه جدید برای قالیشویی دست‌وپا کند و نام نیک قالیشویی مشتاق را زنده نگه دارد؛ بهروز با بازی امیر حسین رستمی هم با همان حالات و احوال سربه‌هوایی به برادرش کمک می‌کند و این‌بار به دنبال یک عشق جدید است، سیما تیرانداز هم در نقش عفت همان زن دلسوزی است که می‌خواهد به حل مشکلات خانواده و حفظ خانواده کمک کند، افروز هم با بازی نگار عابدی تغییر چندانی نکرده و البته هنوز نگران خیره‌سری‌های همسر خود است و در نهایت بهنام تشکر هم همان شخصیت گیج و آویزان قبل را داراست، بیشتر از قبل عقده‌ی حقارت در شخصیتش به چشم می‌خورد و با کارهای خارج از عقل می‌خواهد خودش را نشان بدهد. این همان ادامه‌ی داستانی است که فیلم‌نامه نویسان سریال در نظر گرفته‌اند.

این سریال آن سریال نیست

سریال دودکش، با تمام نقدهایی که نسبت به آن وارد بود اما یک طنز متعادل و خوب به شمار می‌رفت، چیزی که در دیگر ساخته های محمد حسین لطیفی نیز سراغ داریم همان عنصر تعادل است. یعنی می‌توان آن را در شما طنزهای ارزشمند سیما در نظر گرفت. پیامی که سریال هم مخابره می‌کرد برای مخاطبان جذاب بود و انبوه اتفاقاتی که در یک آهنگ مطلوب پشت سر هم رخ می‌دادند این پیام‌ها را جذاب‌تر می‌کرد.

یک ویژگی مهم هم در دودکش این بود که اتفاقات قابل باور بودند و میان مخاطب با نوع روایت داستان صمیمیتی خاص وجود داشت و باز هم اضافه کنیم که در وضعیت اقتصادی نه چندان مطلوب که همه‌ی ملت آن را حس می‌کردند، دغدغه‌های مالی و شغلی یک خانواده با زبان طنز خیلی راحت مردم را مجذوب خود می‌کرد. اما باید اعتراف کنیم که سریال پادری فاقد این صمیمیت و جذابیت است.

در واقع محمد حسین لطیفی این‌بار نتوانسته آن طنز لذت‌بخش و فاخر قبل را دوباره تکرار کند، نه تنها انتقادات قبلی همچنان در سریال وارد است، بلکه حالا دچار ضعف‌های فراوان دیگری هم شده است.

قبل از آنکه به انتقادات آغازین سریال بپردازیم، باید درک کنیم که چرا پادری مانند دودکش نیست. به این خاطر که دیگر مردم با رفتارهای اعضای این خانواده احساس صمیمیت نمی‌کنند، درگیری‌ها بیشتر شده و رفتار افراد در داستان خارج از قاعده‌ی عقلی است، یعنی در طنز آنقدر افراط شده که عقل سریال هم زیر سوال رفته است.

هرچقدر در دودکش حس می‌شد که درگیری‌های فیروز ناشی از دغدغه‌های معاش یک مرد شریف است، اینبار بیشتر حس می‌شود که او حاضر است دست به هر کاری بزند که مشکلش حل شود و دیگر حس نمی‌شود که مردی دارای چارچوب‌های شریف قبلی باشد، حتی دیگر حق‌الناس برای فیروز مهم نیست. رفتارهای خانواده، بخصوص رفتار عفت و افروز دیگر نشانی از حفظ انسجام خانوادگی ندارد و تنها حرفش را می‌زنند.

مردی که دیگر شریف نیست

فیروز که دغدغه‌ی زیادی برای حفظ حریم مردم و حقوق آنها داشت، حالا برایش مهم نیست که قالی مردم را در حیاط صاحبخانه و بدون رضایت او بشوید و حق‌الناس برگردن خویش بیاورد! انگار بعد از چندسال باورهای مذهبی فیروز ضعیف‌تر شده است. هیچ کس حتی اعضای خانواده نگران نصرت نیستند و تغییر یکباره‌ی نصرت از یک آدم آس‌وپاس به یک چهره‌ی خوش‌تیپ با لباس‌های گرانقیمت هیچ‌کس را نگران نکرده. یعنی حتی عفت و افروز هم حاضر نیستند بروند دنبال نصرت و ببینند او که حتی پول پرداخت اجاره‌اش را نداشت چطور لباس‌های گرانقیمت می‌پوشد و آنها را به رستوران آنچنانی دعوت می‌کند. این موضوع تنها برای خانواده به یک سوال بدل شده نه بیشتر.

اتفاقات داستان هم این‌بار بجای آنکه یک سیر منطقی داشته باشند و طنز در نهاد آنها نهفته باشد، یک سیر غیر منطقی دارد که رفتار شخصیت‌های آن را نمی‌توان پذیرفت و به یک طنز حرص درآور بیشتر شبهات پیدا کرده است. نصرت آنقدر گیج و احمق تصویر شده است که مست از بهایی که منصور به او داده است، ابداً نسبت به خرید لباس و پرداخت پول هنگفت و گرفتن دسته چک مشکوک نمی‌‌‌شود و رفتارهای بچه‌گانه از خودش نشان می‌دهد.

البته یک چیز همچنان دارد ادامه پیدا می‌کند و آن دروغگویی عادی نصرت است که هنوز از این عادت زشت دست بر نداشته است. حذف اجباری عالیه با بازی الناز حبیبی هم باعث شده که سریال آسیب ببیند، چرا که مخاطب حالا مجبور است بنشیند و رفتارهای اعصاب خورد کن بهروز ناشی از عشق یک طرفه و غیرجذاب بهروز را تماشا کند. برای مثال وقتی که قالیشویی جایی ندارد و همینطور قالی‌های مردم پشت وانت فیروز انبار شده است، بهروز برای گرفتن آمار عشق جدیدش دو تخته قالی از آنها سفارش می‌گیرد کاملاً اعصاب خورد کن است، حالا تصویر بدترش صحنه‌ای است که بهروز وسط بحران شکایت یکی از مشتری‌ها تلاش می‌کند اولویت شستن فرش‌های مشتری شاکی را کنار بگذارد و فرش‌های عشقش را بشوید!

بازی با اعصاب مخاطب

حالا که حدود ده قسمت از این سریال پخش شده است، تقریباً مشخص شده است که پادری چیز جدیدی ندارد و نه تنها نتوانسته مانند سریال‌هایی چون پایتخت پیشرفت رو به جلو داشته باشد و همچنان جذابیت خودش را حفظ کند، که گرفتار مشکلاتی شده است که پیش از این مجموعه‌هایی مانند زیر آسمان شهر و خوش رکاب گرفتار آن شده بودند. یک ماجرای لوس و فاقد جذابیت احتمالاً پایان بخش خاطره‌ی خوبی خواهد شد که از دودکش سراغ داشتیم. به نظر هم نمی‌رسد تا پایان ماه رمضان اتفاق جذابی در پادری رخ بدهد و سیر داستان تغییر کند. اگر اعصاب دنبال کردن یک طنز کلیشه‌ای را ندارید، بهتر است برای ساعت 22.15 شب‌های رمضان یک چیز دیگری برای تماشا پیدا کنید.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: