روایت اینستاگرامی قالیباف از ایستاده در غبار
محمد باقر قالیباف در آخرین پست اینستاگرام خود با انتشار مطلبی با عنوان "ایستاده در غبار...به دو روایت" به دو موضوع متفاوت با یک عنوان اشاره کرد .
کد خبر :
534265
خبرگزاری تسنیم: محمد باقر قالیباف در آخرین پست اینستاگرام خود با انتشار مطلبی با عنوان "ایستاده در غبار...به دو روایت" نوشت: روایت اول: سال هفتاد و نه که از شیراز به تهران اومدم و یهو از وسط دبیرستان پریدم توقلب دانشگاه تهران و دانشکده ی هنرهای زیبا تا روزها گیج گیج بودم.نگاهم فقط به سال بالاییها بود که رصدشون کنم که کی اند و چه جوری اند.بلکه حال و هوا و آرامش اونا می تونست ما جوجه ها رو کمی آروم کنه.بین همه ی سال بالاییهای ما اون سالا پسری بود که متفاوت بودنش رو از هزار کیلومتری می تونستی تشخیص بدی.یه جور دیگه بود.یه جور دیگه راه می رفت.با یه غرور خاص و با یه مهربونی خاص.بعدنا که ما هم دیگه یواش یواش سال بالایی شدیم حسابی باهم رفیق شدیم.برادر شدیم و برادر موندیم.هنرهای زیبایی ها و مشتریان جشنواره های دانشجویی اون سالها یادشونه که اسم محمد بحرانی رو به عنوان بازیگر یا عروسک گردان روی یه عالمه پستر دیدن که اسم کارگردان روی اون پسترها این جوری حک شده بود: هادی حجازی فر.....هادی حجازی فر دیگه در ذهن من تبدیل به نماد کارگردانی تئاتر شده..تا همیشه. و این دوست و برادرم این روزها داره در نقش حاج احمد متوسلیان
در فیلم به معنای واقعی کلمه بی نظیرِ " ایستاده در غبار " بازی می کنه و عجب خوش درخشیده و عجب فیلمیه و وای برشما اگه دیدنشو از دست بدین....ایستاده در غبار رو ببینین و از این همه هنرمندی و کاربلدی گروه لذت ببرین....مایه ی افتخاری رفیق جان.هادی جان. * ایستاده در غبار روایت دوم : اگر در هر شهری هستیم که هوای تنفسش ریه ها مون رو آزار نمی ده و چشمامون رو نمی سوزونه بعد از شکر به درگاه حق واجبه فکر کنیم.فکر کنیم به ایلام و کرمانشاه و خوزستان و هزاران کامی که تلخند و هزاران سینه ای که خس خس می کنند و هزاران چشمی که می سوزند.هموطنم.همشهریم.رفیقم.کاش که هر نفسی که فرو می دهی دوباره ممد حیات شود و مفرح ذات. نمی دانم چه کنم.نمی دانم راه حلش چیست.حتی نمی دانم که از که باید بخواهم و بخواهیم که تو را به خدا تو را به هر چه می پرستید به دادشان برسید.مردم خوزستان و ایلام و کرمانشاه روزها و ماههاست که " ایستاده در غبار " اند.... پی نوشت تلخ : از خدا می خوام که در کامنتها شاهد نباشم که دوستانی بنویسند که شهرما رو هم باید می گفتی .هوای شهر ما هم غبار آلوده است و نفس ماهم تنگ.کاش که اینگونه نباشد و بر شرمندگی ما نیفزاید. پی
نوشت تر : آگاهی کاملی ندارم اما انگار مشکل گرد و غبارها مشکلی فراملی است و خیلی هاش به آنسوی مرزها بر می گردد و خیلیهاش هم به بی بارانی این سالها.پس در این شبهای پیش رو که تقدیر ها رقم زده می شود دعای حسابی را فراموش نکنیم. از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان.