داستان عاشقانه‌های عمو سبحان در ماه عسل +تصاویر

در پنجمین روز ماه مبارک رمضان در تاریخ 3/22/ 95 برنامه ماه عسل با دعوت ازعمو سبحان که سه کتاب نوشته بود و داستان های بسیار جذابی از جوانی خود داشت وارد پنجمین قسمت خود شد.

کد خبر : 531855
سرویس فرهنگی فردا: در پنجمین روز ماه مبارک رمضان در تاریخ 3/22/ 95 برنامه ماه عسل با دعوت ازعمو سبحان که سه کتاب نوشته بود و داستان های بسیار جذابی از جوانی خود داشت وارد پنجمین قسمت خود شد. احسان علیخانی مثل همیشه با سلام وعلیک و خوش رویی وارد صحنه شد و گریزی به پشت صحنه برنامه دیروز(ماجرای رزمندگان دفاع مقدس) زد و پس از آن مهمان برنامه را دعوت کرد که، وارد صحنه شود. درباره مهمان مهمان این برنامه آقا سبحان نام داشت ایشان می گوید در تاریخ 1321 هجری شمسی در روستای خورق از توابع شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد شغل پدر وی چوپانی بود. و چون آقا سبحان تک پسر خانواده بود ازهمان سنیسن کودکی با پدر در کار چوپانی و و کشاورزی همکاری می کرد وی به دلیل نداشتن تمکن مالی قادر به مدرسه رفتن نبود و سواد قرآنی را در مکتب و حروف الفبا را نزد مادرش فرا گرفت.
ماجرای عاشق شدن و ازدواج آقا سبحان آقا سبحان می گوید در سن شانزده سالگی عاشق دختری در روستای خود مان شدم به خاطر این عشق مادرش از من بیگاری می کشید تا که یک روز فهمیدم که کدخدای محل از او خواستگاری کرده چون کسی توان نه گفتن به کدخدا را نداشت دختر را به عقد کدخدا در آوردند و من تحمل ماندن در روستا را نداشتم و راهی تهران شدم وی در ادامه می گوید در حوالی سال 1343 بود که شغلی در تهران پیدا کردم من مسئول خرید یک خانه که صاحبش دکتربود شدم از قضا از دختر خواهر دکتر خوشم آمد و برایش نامه نوشتم که نامه لو رفت و من هم بخاطر این موضوع فلک شدم و به محل دیگری از تهران رفتم بعد از چند سال به روستا برگشتم. در آنجا هم عاشق دختری شدم و به پدرش نامه نوشتم و این نامه هم دست به دست در محل چرخید وآنها نیز دخترشان را به من ندادند تا بالاخره یک روز پدرم برایم آستین بالا زد و خواستگاری رفت و من ازدواج کردم. و صاحب 4 فرزند شدم. اقا سبحان عاشق خواندن و نوشتن بود آقا سبحان در جواب علیخانی که پرسید نوشتن کتاب از کجا شروع شد می گوید: یک روز در خانه ناخداگاه به پسرم گفتم که من در جوانی عاشق شده بودم و درون دفتر هایشان خاطراتش را نوشته ام این شد که پسرم پیگیر ماجرا شد و دفتر های من لو رفت وی ادامه می دهد در روستای ما سنت بر این بود که بر خاک متوفی سه شب قرآن می خواندند و من هم مسئول این کار بودم. یک روز که قرار بود بروم برسر مزاری قرآن بخوانم، فهمیدم کسی که بر سر مزارش قرآن می خوانم همان کسی است که روزی عاشقش بودم. این شد که تصمیم گرفتم هر خاطره ای که دارم را بر روی کاغذ بیاورم. انتشار کتاب های آقا سبحان وی درباره انتشار کتاب هایش می گوید هیچ ناشری قبول نمی کرد که کتاب هایم را چاپ کند من خودم یکسال کار کردم تا پول نشر کتاب هایم را بدست آوردم و خودم هم مسئولیت فروش آنها را برعهده گرفتم و کتابها خیلی خوب به فروش می رفت از کتاب بالاتر ازمجنون تا به الان 22000 هزار جلد به فروش رفته است. چرا بالاتر از مجنون وی در جواب این سوال مجری که پرسید چرا اسم کتاب را بالاتر از مجنون گذاشتی، پاسخ داد: من یک بار تمام دارایی هایم را فروختم و برای بچه هایم و یکی از اقوام عروسی گرفتم و دیگر هیچی نداشتم این شد که مردم به من لقب بالاتر ازمجنون را داده بودند. همسر و فرزند آقا سبحان وارد جایگاه مهمان شدند. با ورود همسر و فرزند آقا سبحان بر روی صحنه آقا سبحان در وصف همسرش شعری زیبا سرودند که در اول یکی ازکتاب هایش آورده بود با سرودن این شعر مجری و تمامی حاضرین پشت صحنه به تشویق آقا سبحان پرداختن و همسر آقا سبحان جز شکر خدا چیزی بر زبان نمی آورد. احسان علیخانی با تشکر از حضور مهمان ها پایان این قسمت از ماه عسل را اعلام کرد.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: