زن، رسانه و آموزههای جنسیتی
رسانه بهعنوان یکی از ارکان مؤثر اطلاعرسانی و آگاهیبخشی، بیشترین نقش را در تعلیم و تربیت، جهتگیریهای فکری و نیز باورهای فرهنگی جامعه دارد. فارغ از اینکه جامعه از چه مختصات فرهنگیای برخوردار باشد، زنان نیمی از پیکره این جامعه را تشکیل میدهند و طبق قاعده آنها نیز تحتتأثیر رسانههای موجود قرار میگیرند.
کد خبر :
531810
روزنامه شرق: رسانه بهعنوان یکی از ارکان مؤثر اطلاعرسانی و آگاهیبخشی، بیشترین نقش را در تعلیم و تربیت، جهتگیریهای فکری و نیز باورهای فرهنگی جامعه دارد. فارغ از اینکه جامعه از چه مختصات فرهنگیای برخوردار باشد، زنان نیمی از پیکره این جامعه را تشکیل میدهند و طبق قاعده آنها نیز تحتتأثیر رسانههای موجود قرار میگیرند. درواقع نمیتوان از آحاد جامعه انتظار داشت وقتی رسانهها، اعم از حقیقی و مجازی، باورهای کلیشهای ثابتی را به آنها القا میکنند در رفتارها و رویکردها بهگونه دیگری عمل کنند؛ بهعنوان مثال وقتی در رسانه آموزش داده میشود که زنان را برای کاری و مردان را برای کاری دیگر ساختهاند، تبعیضهای جنسیتی در یک روند مداوم به زنان و مردان و نسلهای بعدی القا میشود. مثال عینیتر آگهیهای تلویزیون است؛ مثلا در تبلیغ یک نوع روغن خوراکی، تصویری که ارائه میشود، به این صورت است که زن در آشپزخانه در حال آشپزی و آمادهکردن غذاهای لذیذ با روغن مد نظر است و مرد روی کاناپه نشسته و روزنامه میخواند یا مشغول تماشای تلویزیون است و وقتی غذا سرو میشود، پدر و فرزندان را به خوردن غذا فرا میخواند. اینها تصاویر ثابتی
است که فقط ممکن است نوع تبلیغ متفاوت داشته باشد؛ اما وجه اشتراک همه آنها القای نقشهای متفاوت جنسیتی برای زنان و مردان است. تلویزیون همچنان بهعنوان فراگیرترین رسانه دیداری بیشترین نقش را در ساخت باورهای ذهنی جامعه ایفا میکند و فرقی هم نمیکند تهیهکننده، کارگردان، بازیگر و نویسنده، هریک در جایگاه خود در ترویج این نگاه به یک اندازه میتوانند اثرگذار باشند. درواقع رسانهها اعم از دیداری، شنیداری و مکتوب میتوانند در جریانسازی باورهای جنسیتی غلط به جامعه مؤثر باشند و به میزان فراگیری و مخاطب بیشتر طبیعتا اثرگذاری بیشتری نیز خواهند داشت. اما بگذارید ریشهایتر به موضوع نگاه کنیم. ١. وقتی در یک فیلمنامه بهعنوان یک اثر در ارتباط با مخاطب فراگیر، به واقعیت حقوق زنان در چالشها توجهی نمیشود و زن داستان در یک شکل قضیه یا کلا بدون اینکه از حقوق قانونی خود مطلع باشد یا حتی تلاشی برای اطلاع از آن و دستیابی به آن داشته باشد، ترجیح فیلمنامه بر این است که برای افزایش جذابیت فیلم، زن از ابتدا تا انتها بدون توجه به امکانهای حقوقی و قانونی خروج از آن چالشها با تنگناهای پیشبینیشده در فیلم دستبهگریبان باقی
بماند و صرفا صبر و سکوت بهترین الگو برای معضلات و مشکلات در مسیر زندگی زنان، پیام فیلمنامه باشد؛ یا اینکه در حالت دوم، اگر زنی مطلع از حق و حقوق و قوانین یا پیگیر مطالبات قانونی و دفاع از حق خود است، زنی سرسخت، خشک، بیتعادل، افراطگرا و اغلب ضدمرد نشان داده میشود که این هر دو وجه افراط و تفریط در نشاندادن نقش حق و حقوق و قوانین در زندگی زنان، معضل بزرگ رسانههای تصویری است که باوجود اینکه میتواند حامل بار آموزشی متعادل و مثبت و حتی با رویکرد آگاهیبخشی دووجهی به زنان و مردان جامعه به استحکام خانواده بینجامد، شاهد کملطفی ویژه در این عرصه هستیم. در چنین وضعیتی آیا آن نویسنده، روزنامهنگار یا فیلمنامهنویس و بازیگر و کارگردان با دستورالعملهایی دست به چنین تولیداتی میزند؟ به باور نگارنده پاسخ این سؤال منفی است. دلیل آن هم این است که چنین باوری که منتهی به آگاهیبخشی در این زمینه باشد، مبنای تهیه و تولید این فیلمها نبوده است و درحالیکه آن نویسنده و کارگردان و روزنامهنگار و تحلیلگر و یادداشتنویس هم در همین جامعه رشد کرده و تحتتأثیر همین آموزشها قرار داشتهاند، دغدغه و نگرش آنان چنین پیریزی
شده و مسلم است که از کوزه همان برون تراود که در اوست. نمیشود از ابتدای کودکی به پسر یک نقش و به دختر یک نقش را آموزش دهیم و انتظار داشته باشیم وقتی قلم یا دوربین به دست گرفت، در راستای رفع تبعیضها فیلم بسازد یا قلم بزند. نمیشود از کودکی به فرزندانمان و در بدو ورود به مدرسه و آموختن الفبا بیاموزیم که آن مرد با اسب آمد و بابا نان و آب داد و مادر آش میپزد و با سوزن دامن میدوزد و در خانه و جامعه و تلویزیون و کتاب درسی این تفکیکها را مدام به او القا کنیم و از او انتظار داشته باشیم وقتی بزرگ شد، وقتی مدیر شد، وقتی وزیر و وکیل شد و وقتی فعال رسانهای شد، نقش دیگری برای زن ببیند. بنابراین، تولیدات رسانهای ما بازتاب آموزهها و برنامهریزیها و سیاستگذاریهایی است که در یک دور و تسلسل مداوم تبعیضهای جنسیتی را بازتولید میکند. در صورتی میتوان از رسانه انتظار دیگری داشت که سیاستگذاریهای خرد و کلان کشور به سمت جریانسازی راهبرد رفع نابرابریها و ایجاد فرصتهای برابر تمایل پیدا کند. زن و مرد دو نیمه پیکره جامعه انسانی هستند و باید پابهپای هم و در کنار هم مسیر کمال انسانی را بپیمایند. اگر نیمی از این
پیکره توان همراهی و رفتن نداشته باشد، نیم دیگر هم از پای خواهد افتاد؛ اقدامی که رسانهها میتوانند با توجه با ابعاد موضوع، خود آغازکننده آن باشند.